eitaa logo
🍃🌹با شهدا و اهل بیت🌹🍃
216 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
ارتباط با مدیریت کانال↙️↙️ @Yavar_amar ادمین تبادل ↙️↙️ @Ya_mahdi_1235 مغزخاکستری @khakestary_amar کانال اتحادیه عماریون @et_amarion نفوذیها @Nofoziha_ammariyon با شهدا و اهل بیت علیهم السلام @Ammar_noghtezan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم رب الشهدا والصدیقین✨ 🌷 در اولین روز خرداد ماه ۱۳۶۸ در خانواده ای مومن و مجاهد به دنیا آمد. پدرش از سرداران سپاه و از مجاهدان ۸ سال دفاع مقدس است. مادر او فرهنگی بود و زمانی که روح الله۱۵ ساله بود از مهر و محبتش محروم شد. مادر روح الله آرزو داشت که پسرش طلبه یا شهید شود و روح الله با نشان شجاعت مدافع حرم در ۱۳ آبان ۹۴ در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) آرزوی مادرش را محقق کرد. روح‌الله در زندگی برنامه‌ریزی دقیقی داشت. یک دفترچه کوچک داشت که کارهای هفتگی، ماهانه و گاهی سالانه را در آن می‌نوشت. بسیار به درس، تحصیل و خواندن کتاب علاقه داشت. مسلط به زبان عربی و انگلیسی بود و تصمیم داشت زبان سوم را هم شروع کند. اگر شهید شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی علیه‌السلام می‌گفتند منتهی فضل الهی تقوی است، شهادت خوب است اما تقوا بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می‌کند فکر نکنم مال یک روز باشد شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می‌گفت پی ساختمان فنداسیون آهن است. ✨یاد همه شهدا با ذکر صلوات✨ 💐اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های شهید مهدی زین الدین در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟ گفتم : تا منظورت چی باشه ... 😄😄 گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آره ... گفت : در چی؟؟ گفتم :در خوندن نماز شب... گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آره ... گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت ... گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آرره ... گفت: برا چی؟؟ گفتم: برا شرکت در عملیات ... گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آره ...😊😊 گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ... گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آرره ... گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ... گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آره پس چی ... گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ... گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آره ... گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ... 😢😭 گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره که بودیم ... گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ... 😭😭 گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ... گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره ... گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه... گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آره چه جورم ... گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ... گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آره میزدیم ... خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمون😢 سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ... زیر لب گفت: شهدا شرمنده ام ...😢😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهـی در واپسین شب‌های ماه مبارک رمضان جویبار محبتت را همیشه بر روح و جانمان جاری کن و نور ایمانت را بر قلبمان بتابان و بخششت را چون کوهی محکم تکیه گاهمان کن خـ♡ـدایا دفتر امروز را بستیم شبی دیگر از عمرمان فرا رسید در این شب از تو درخواست می‌کنم که خواب راحت را به همه دوستان و عزیزانمان عطا کن و آرامش را در وجودشان آکنده ساز شبتــون پـر از آرامـش خـدایی🌟
گفت عشق به شهادت، گُلی هست که در دل هر کَس نمی‌روید و شهادت غنچه‌ای که به روی هر کَس نمیخنده و این گریه‌ها و اشک‌ها آبی بود پای این گلها،‌ که غنچه‌هاش خوشگل می‌خندیدند.
Amir Hossein Zaheri - Arze Salam.mp3
3.72M
تقدیم ب ساحت مقدس تمامی شهدای مدافع حرم🌸❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما فکر میکنیم شهدا چیکار نکردن که شهید شدن؟! اتفاقا شهدا خیلی کارا کردن که شهید شدن شهدا نماز اول وقت داشتن شهدا حق الناس رعایت میکردن شهدا نگاه به حرام نداشتن شهید شدن سخت نیست فقط باید بخوایی شهدا خواستن که رسیدن پس بخواه تا برسی @Ammar_noghtezan
حالِ دلم آرومه این روزا با تو چه اوقاتِ خوشی دارم تا «یا علیُ یا عظیم» میگم فوراً گره وا میشه از کارم چشمام به دستات زل زده حیرون می ریزه استغفار از لب ها میشینم اینجا با ابوحمزه پشت درت با گریه این شب ها حسرت به حالِ خیلیا خوردم دیدی سرم از شرم پایینه گفتی: بیا، می بخشمت! گفتم: بارِ گناهام خیلی سنگینه دیدم نبستی راه برگشت و برگشتم و سفره ت صفا داره بخشیدی و روتو نمیگیری از هر چی مهمونِ خطاکاره کاری بکن واسم تو رو قران از دست این نفْسم گرفتارم یا مَن یُحبُّ المحسنین؛ یارب- خیلی به تو...«توبه» بدهکارم دلواپسم هر شب سرِ افطار میلرزه قلبم، میشم آشفته هی قورت میدم بغضم و تا که چشمم به ظرف ِ آب می افته با پای دل تا کربلا میرم داغش دوباره تو دلم افتاد آب فرات و موج، پشتِ موج اربابم امّا تشنه جون میداد زل زد به خیمه از تهِ گودال با نیزه کَندن از تنش پیرهن تن غرقِ خون بود و سرش رو هم پیش چشایِ مادرش بردن! 🔸شاعر: _______
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا به حال بسته ی پستی‌ات دیر رسیده؟ یا برای شروع سریال مورد علاقه‌ات لحظه شماری کرده‌ای؟ منتظر رسیدن روز آغاز سفرت بوده‌ای؟ اگر پاسخت مثبت است تو می‌دانی انتظار یعنی چه. حالا با خودت فکر کن، آیا حست در تمام آن لحظات شبیه حست در وقتی ست که داری اللهم عجل لولیک الفرج می‌خوانی؟ خیلی‌هایمان جواب این سوالمان منفی ست. به همین سادگی معلوم می‌شود چرا دستان دعایمان به اجابت نمی‌رسد. به همین سادگی ثابتمان می‌شود با انتظار موعود فاصله‌مان زمین تا آسمان است. خداوندا، هرچند انتظارهایمان هم انتظاری حقیقی نیست اما دردهایمان واقعی ست. تنهایی‌مان در میان نامردان دنیا واقعی ست. کم بودن تعدادمان در هیاهوی سختی‌ها واقعی ست. پس از تو می‌خواهیم انتظار واقعی را به ما بیاموزی و به کرم خودت فرج موعودت را نزدیک گردانی. که تو بر هرچه بخواهی توانایی... ✍️ زهرا آراسته‌نیا التماس دعا @Ammar_noghtezan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باران خیلی تند می آمد. بهم گفت « من می رم بیرون» گفتم « توی این هوا کجا می خوای بری؟» جواب نداد. اصرار کردم. بالاخره گفت « می خوای بدونی ؟ پاشو تو هم بیا. » با لندرور شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی های فرودگاه یک حلبی آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچه هایش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچه صاف می رفت توی یکی از خانه ها. در خانه را که زد، پیرمردی آمد دم در. ما راکه دید، شروع کرد به بد و بی راه گفتن به شهردار. می گفت « آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمی آد یه سری به مون بزنه، ببینه چی می کشیم. » آقا مهدی بهش گفت «خیله خب پدرجان. اشکال نداره. شما یه بیل به ما بده، درستش می کنیم؟» پیرمرد گفت « برید بابا شماهام! بیلم کجا بود. » از یکی از هم سایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی های اذان صبح توی کوچه، راه آب می کندیم. یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 15 @Ammar_noghtezan
استادم‌گفت: وابستھ‌خدابشید. گفتم: چجوری؟ گفت: چجوری‌وابستھ‌یھ‌نفرمیشی؟ گفتم: وقتی‌زیادباهاش‌حرف‌میزنم. زیادمیرم‌ومیام. تویھ‌جملھ‌گفت: رفت‌وآمدتوباخدازیادکن...♥️ بِسمـ الله♡ @Ammar_noghtezan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫✨💫✨💫✨💫 شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان در مقام و منزلت می‌تواند لیلة القدری دیگر باشد.
*دختران افغانیم به خون غلطیدن شما ، حاصل خالی کردن جغرافیای میدان از مردان نبرد ، و پر کردن جایشان با مردان دیپلماسی ست. اما خون بهایتان‌ ، انشالله‌ ظهور امام زمان عج خواهد بود.* ✍🏽وحید عبدالشاهد @Ammar_noghtezan
از نوشتن وصیت‌نامه شهید مدافع حرم «سعید علیزاده» تا روز شهادتش ۱۱۶روز گذشت. سعید ۱۶ آذر سال ۹۴ عازم سوریه شد و در ۱۲ بهمن یعنی ۵۶ روز بعد در عملیات آزادسازی دو شهر نبل و الزهرا(س) سوریه از چنگ تکفیری‌های داعش به شهادت رسید. مدت ماموریت سعید ۴۵ روز بود اما پس از این مدت سعید به همراه گروهی که به سوریه رفته بودند به وطن بازنگشت. در تماسی که با مادرش داشت گفته بود که کاری دارم و باید انجامش دهم و باید چند روز دیگر بمانم و این‌گونه بود که به خواست خودش ماندگار شد تا در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا(س) شرکت کند. اواخر شب روز یازده بهمن به مادرش زنگ زد و گفت تا یکی دو روز دیگر به خانه بازمی‌گردم اما در روز ۱۲ بهمن ۹۴ سعید به آرزویش که شهادت بود رسید و در جریان عملیات آزادسازی دو شهر نبل و الزهرا(س) به دست تکفیریان آمریکایی داعش آسمانی شد. @Ammar_noghtezan