eitaa logo
آموزش امر به معروف (دوره مقدماتی)
1.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
152 فایل
🍀 هدف از ایجاد کانال، آموزش امر به معروف به زبانی ساده و قابل فهم برای عموم مردم می‌باشد🌺 ✔️ کپی آزاد (با ذکر صلوات😊) 👈ادمین کانال جهت: 🔷انتقاد 🔷پیشنهاد 🔶ارسال خاطرات و تجربیات امر به معروف👇 @ensan_mosleh
مشاهده در ایتا
دانلود
◀️ تیر سه شعبه در ؛ ❌بی عفتی ❌بی حجابی 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🔴 آقا فرمودند: باید بر شانه های گناهکار سنگینی کنه❗ 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
🔹پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار» 📣 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی خطاب به ملتهای مسلمان و جوانان غیور منطقه با تجلیل از مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار» تأکید کردند: جبهه مقاومت همانگونه که قبلاً با شهادت برجستگان خود از پیشروی باز نماند، با شهادت سنوار هم کمترین توقفی نخواهد داشت باذن‌الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. 👇متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: 🔹️بسم الله الرّحمن الرّحیم ✏️ ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه! مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست. ✏️ او چهره‌ی‌ درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربه‌ی جبران‌ناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد.. ✏️ کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته‌ی او نیست. فقدان او برای جبهه‌ی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. ✏️ ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من الله و عونه. ✏️ اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همه‌ی دلبستگان جهاد فی‌سبیل‌الله تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم. ✏️ والسّلام علی عباد الله الصّالحین ✍ سیّدعلی خامنه‌ای؛ ۱۴۰۳/۷/۲۸ khl.ink/f/57913
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🔴 زندگی "به من چه، به تو چه‌ ای" معلومه که راحته ❌😲 ❗️بی تفاوت نباش☝️ ما به هم ربط داریم ... 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
❇️ عده‌ای نزد علیه السلام رفتند و عرض کردند: ما تصمیم گرفته ایم امر به هیچ معروفی نکنیم مگر آنکه اول خودمان لااقل همان معروف را انجام داده باشیم و تصمیم گرفته‌ایم نهی از هیچ منکری نکنیم مگر آنکه اول خودمان لااقل همان گناه را ترک کرده باشیم. ✅ امام علی علیه السلام فرمودند: نخیر، بلکه امر به معروف کنید حتی اگر خودتان همان معروف را کامل انجام نمی‌دهید و نهی از منکر کنید حتی اگر همان گناه را هم خودتان کامل ترک نکرده اید. (ارشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۴، ترجمه طباطبائی) 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ : تاثیری که در آدمی می گذارد، در حد یک معجزه است، ریاضتی که یک مرتاض می کشد یا یک اهل سلوک برای اصلاح خودش انجام می دهد، این کار روی دست همه آنهاست، خیلی فوق العاده است. 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ به 👇 📍لم تقولون ما لا تفعلون معنای صحیح: چرا به آنچه می‌گویید، عمل نمی‌کنید؟ آیا میشه از این آیه برداشت کرد که چون ما به چیزی که گفتیم عمل نکردیم پس امر به معروف رو هم کنسل کنیم !🤔 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
🌺 با سلام خدمت اعضای محترم کانال خاطره ای دلنشین و آموزنده رو در چند قسمت مطالعه بفرمایید 🌺
«بسم رب الشهدا» سال ۱۴۰۲ بود که در شیراز شهر جدید صدرا پارک زیبا و سر سبزی به نام اکو پارک برنامه چهارشنبه های طلایی که در بحث عفاف و حجاب بود برگزار کرده بودیم ،البته خواهران برنامه رو برگزار می‌کردند بنده هم به عنوان پشتیبان و همکار آنجا حضور داشتم .خواهران میزی با تجهیزات معنوی ،شکلات و شیرینی و چای و غیره تزیین میکردند و از رهگذران استقبال و پذیرایی میشد .و به خانمهایی که حجاب داشتند تشکر و هدیه ای تقدیمشان میشد و به خانم های بی حجاب هم پذیرایی و گفتگویی میشد و قبول می‌کردند که حجابشون رو رعایت کنند .و به عنوان هدیه یک سال یا شیشه سر بسته که معمولا وصیت نامه شهدا و تربت کربلا داخل اون بود بهشان هدیه داده میشد.منم از این شیشه ها خوشم آمد و یکی را در جیبم گذاشتم که به رسم یادبود به منزل ببرم.زمانی که برنامه تمام شد و وسایل را جمع آوری کردیم، داخل پارک قدم میزدم که خانم خیلی بدجور بی حجابی دیدم و به طرف خانم رفتم و گفتم:سلام کاکو خوبید؟
منم که سر تا پا، لباس خاکی خادم و الشهید پوشیده بودم نگاهی به سر تا پا من کرد و با لحن تنفر آمیز گفتند،بفرمایید . معمولا وقتی میخواستم به کسی تذکر بدم همون سریع میگفتم ببخشید آبجی ،کاکو لطفاً شال یا روسریتون رو بپوشید و میرفتم. ولی اون لحظه واقعا هنگ کردم .فقط یک لحظه دستم رو کردم توی جیبم و شیشه ای که روی میز برداشته بودم رو لمس کردم و بی اراده آن را بیرون آوردم و دو دستی گفتم بفرمایید کاکو تقدیم شما 😁 خانم گفتند این چیه ؟و هنوز اجازه ندادند من توضیح بدهم از دستم گرفتند و با تمسخر گفتند این مال ملوان زبل نیست !؟ 🤔منم گفتم ملوان زبل!؟ بعد یادم آمد تلویزیون یه برنامه کودک نشون میداد ،ولی چه ربطش به این شیشه بود .ملوان زبل اسفناج میخورد و قوی میشد.بعد یه لحظه فهمیدم منظورشان اینه که دریانورد ها توی دریا یا کسی که تو یک جزیره گم میشد یک شیشه حامل از نامه نجات و سر بسته به دریا می انداختند و به ساحل که می‌رسید کسی پیدا میکرد و کمک می‌فرستاد . ولی آیا این خانم هم منظورش همین بود!؟🤔 به هر حال لبخندی زدم و گفتم ها کاکو دقیق زدید وسط هدف اره این هم از همون شیشه ها هست . پیامی برای شماست . یه دفعه گفتند مسخره میکنید گفتم خیر جدی میگم . البته منم نمی‌خواستم آنقدر گفتگو طولانی بشه درسته همه این گفتگو ها سه دقیقه ای شد ولی معمولا میگفتم و میرفتم . دیدم خیلی داره کشش میده و مثل اینکه داره دنبال دردسر میگرده . منم متوجه شدم و گفتم آبجی اینو از برادرت قبول کن و خداحافظ گفت وایسا بینم. منم رفتم یه جورایی یعنی فرار کردم😂 فکر میکنم سه هفته ای گذشت که چهارشنبه آن ، آمدیم توی پارک همون اکو پارک صدرا. من یه گوشه ای نشسته بودم دیدم خانمی خانمی آمد سمت من و سلام کرد منم از جایم بلند شدم و سلام کردم . خانم به من گفت مرا می‌شناسی !؟ گفتم خیر. گفت؛ملوان زبل. خنده ای کردم و گفتم ملوان زبل ؟😂 گفت :بله گفتم معذرت می‌خوام یعنی شما ملوان زبل هستید!؟😂😂 گفت نه ،یعنی هنوز بجا نیاوردی؟ که یه آن یادم افتاد و بهشان گفتم شماااا🤔 همان خانم هستید گفتن بله و میدونید چقدر دنبال شما گشتم .!؟ منم درون دلم گفتم حالا خوب شووووود. گفتم تغییر قیافه و تیپ دادید . گفتند بله .یعنی خیلی تغییر کردم!؟ آخه میدونید اون خانمی که من دیدم اون سه هفته قبل با الان زمین تا آسمون فرق کرده بود . چادری و محجبه و کاملا آراسته و خانم . گفتم چی شده😊 داستان سه هفته قبل👇 گفت :زمانی که شما آمدید پیشم خیلی اعصابم داغون بود و معذرت می‌خوام از هر چی قیافه مثل شما بود بدم میومد و چون مادری دارم بیمار و بستری در بیمارستان و بعد از پارک هم رفتم بیمارستان و آنجا میماندم از همه چیز سیر شده بودم هیچ کس رو قبول نداشتم و دیگر خدا هم قبول نداشتم .😭 دو سه روز از جریان هدیه شما گذشت که خورد و خسته رفتم خونه ،حالم خیلی گرفته بود خیلی گریه کردم .آخه دکترا مادرم رو جواب کرده بودند و گفته بودند امیدی بهش نیست و ببرش خونه . لباس هام رو عوض کردم که بشورم و استراحتی کنم و مجددا برم بیمارستان .بعد از چند ساعتی استراحت یهو از خواب پریدم و نشستم و گریه کردم . انگار یه چیزی گلوم رو گرفته بود و داشتم خفه میشدم حرف نمیتونستم بزنم فقط گریه میکردم ‌.لیوان آبی خوردم (واقعا اینجور داستان ها و خاطرات گفتنش خیلی سخته) لیوان آبی خوردم و بلند شدم که لباس ها رو بشورم که بعد آماده بشم برم بیمارستان همینطور که لباس های چرک رو می‌انداختم داخل لباس شویی و همینطور لباس های دیگر، دست توی جیب‌ها هم میکردم که چیزی داخلشون نباشه که اون شیشه ای که بهم داده بودید رو از جیبم درآوردم و روی میز نهار خوری پرت کردم و لباسها رو ریختم تو لباسشویی و بعد یه چیزی سر دستی حاضری آوردم روی میز نهار خوری .واقعا چیزی از گلوم پایین نمی‌رفت و همینطور اشک میریختم و هق هق میکردم و لقمه ای که در دست داشتم رو پرت کردم روی میز و سرم رو گذاشتم روی میز و گریه میکردم