ماجرای کوچه و بازار از یادم نرفت
دستهایم بسته بود و همسرم را میزدند
یک نفر با تازیانه دیگری هم با غلاف
با تمام زور و بازو دلبرم را میزدند
میپرد هر شب حسن از خواب میگوید پدر
خواب میدیدم دوباره مادرم را میزدند...
#نوید_طاهری
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمهالزهرا
خالدبنولید ملعون و دژخیمانش، حضرت فاتح خیبر را به ریسمان بستند و به صحن مسجدالنبی بردند برای بیعت، یا قتل! شاید علی با خودش گفت کاش کسی میآمد و این غائله را برهم میزد... و زهرا، برافروخته، از در مسجدالنبی وارد شد و فریاد زد "خَلُّوا عَن اِبن عَمّی" علیِ من را رها کنید...
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمهالزهرا
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
سید مجید بنی فاطمه4_5891204797935127825.mp3
زمان:
حجم:
5.9M
سلام ای دار و ندار علی
ای بود و نبود حسن
ای مادر ارباب ما...
دنیایِ مادر پسری، فقط دنیای آنهاییست
که رفتند زیر آتشِ دشمن و قبل از گلوله خوردن پلاکشان را دور انداختند و گفتند:
مادر سادات گمنامست، ما نام نمیخواهیم!
حالا بعداز سالها برگشتند
و اسمشان را گذاشتند شهید گمنام...
#تشییع_شهدای_گمنام
اَنارستــــــون
همه دیدند قد حیدر کرار شکست...
همين مدينه كه میگُفت از فُتوحاتم
شدهست محوِ تماشایِ انكِسارِ علی...
اَنارستــــــون
همين مدينه كه میگُفت از فُتوحاتم شدهست محوِ تماشایِ انكِسارِ علی...
پیر گشتی آخرش پای علی، ماه علی
بی تو میمیرد علی، برخیز همراه علی
اَنارستــــــون
مُراد شستنِ دست علی زِ دنیا بود وگرنه پیکر تو شستوشو نیاز نداشت!
به بچهها سفارش کرده بود آرام گریه کنند.
خودش اما وسط غسل، بلند زد زیر گریه...