«خانواده بلقیس» با ازدواجش با «نزار قبانی» به شدت مخالف بودن، ولی با وساطت دیگران بهم رسیدن. نزار میگه چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیله‌ت با من ازدواج کردی و دردسراشو به جون خریدی؟ بلقیس هربار، من رو «مثلِ یه طفل» در آغوش می‌کشید و می‌گفت: أنت قبیلتی = قبیله‌ی من تویی #تمام_ماجرا_همین_است

بعضى آدم‌ها هستند ‏كه يكبار در آغوش كشيدن‌شان ‏به گذشتن از صدها كيلومتر راه مى‌ارزد... #جمال_ثريا

و چققققققققققدر چسبید... دمتون گرم✋

به ذکر نام شریفت گذشت عمرم و من خوشم که پیش نگاه خودت خمیده شدم... #مرضیه_نعیم‌امینی #شب_زیارتی_ارباب #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله

ساعتی که دو چشم عشق گریست ساعت زخم و دلبری یک و بیست... _شادی روح شهدا صلوات🌹 #سردار_دلها #حاج_قاسم

یا اباصالح! پناه غربت من دامن محبت توست... #سیمین_بهبهانی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحب‌الزمان

علت خاصی نمی‌خواهد، نیازی به باران و غروب جمعه هم نیست، زود به زود و بی دلیل می‌گیرد... دلی که گیرِ کسی باشد! #طاهره_اباذری‌هریس #همانقدر_که_نمی‌دانی

آغوشِ تو ممنوعه ترین نقطه شهر است ما جدّ و پدر جَد، همه ممنوعه پسندیم! #محمدرضا_احسانپور

😅😁

نمی‌دونم شما هم تجربه داشتید یا نه، ولی ما قبلنا شبای پاییز، دور هم جمع می‌شدیم؛ تخمه میخوردیم، باقالی داغ میخوردیم. حرف می‌زدیم. می‌خندیدیم. سکوت شبای پاییز ، شبیه سکوت عصرای جمعه‌ست. یه غم وُ استرسی چنگ می‌زنه به دل آدم! انگار مثلا فردا امتحان ریاضی داری هیچی نخوندی! تازه سریال مورد علاقه‌تم داره پخش می‌شه...