زمانی که تمام تاب و تحمل من تمام شده بود، تو باعث شدی من دوام بیاورم... #همانقدر_که_نمی‌دانی

منطق را بهانه‌ی رابطه‌هایتان نکنید. گاهی باید احمقانه همدیگر را دوست داشت... #تمام_ماجرا_همین_است

ولی من متفاوت دوسش داشتم؛ چون من دوسش داشتم اون یه جور دیگه‌ای بود، چون من دوستش داشتم اون فرق می‌کرد... واسه کسی غصه بخور که فرق داشته باشه... #تمام_ماجرا_همین_است

از حالِ من نپرس که دیوانه‌تر شدم از حال و روزِ تو چه خبر؟ عاقلی هنوز؟ #حسنا_محمدزاده

«دلِ بندر سوخت...» #بندرعباس 🖤

دردی از این بتر که بُود، یار با رقیب... #هاتف_اصفهانی

نوشته بود من نامه‌های کافکا به میلنا را بارها خوانده‌ام. یکی از غم‌انگیزترین فرازهای این نامه‌ها آنجایی است که آن دو تصمیم می‌گیرند به رابطه‌ عاشقانه‌شان خاتمه دهند و کافکا در نامه‌‌‌ بعدی‌ خود میلنا را با ضمیر دوم شخص جمع (شما) خطاب می‌کند؛ «میلنا»ی او تبدیل می‌شود به «خانم میلنای عزیز» #همان_که_می‌دانی

خنده‌ی نارنج طعمت را دوست دارم... #پابلو_نرودا #همانقدر_که_نمی‌دانی

از قیامت همه ترسند و من آنجا شادم به امیدی که در آن معرکه دیداری‌هست... #مکرم‌_اصفهانی