Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #قسمـت99 ابوجعفر هر چه كه داشتيم بين همه حتی اسير عراقی به طور مساو
•✵𖣔✨⊱سـلامبࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵•
#قسمـت100
ابوجعفر
بعد ادامه دادند: اين اســير ســه روز است كه مشــغول صحبت است. تمام
اطلاعاتش صحيح و درست است.
از روز اول جنــگ هم در اين منطقه بوده. حتی تمام راههای عبور عراقيها،
تمامی رمزهای بيسيم آنها را به ما اطلاع داده. برای همين آمدهايم تا از كار مهم
شما تشكر كنيم. ابراهيم لبخندی زد و گفت: ای بابا ما چيكارهايم، اين كارخدا
بود. فردای آن روز ابوجعفر را به اردوگاه اسيران فرستادند. ابراهيم هر چه تلاش
كرد كه ابوجعفر پيش ما بماند نشــد. ابوجعفرگفته بود: خواهش ميكنم من را
اينجا نگه داريد. ميخواهم با عراقيها بجنگم! اما موافقت نشده بود.
٭٭٭
مدتی بعد، شنيدم جمعی از اسرای عراقی به نام گروه توابين به جبهه آمدهاند.
آنها به همراه رزمندگان تيپ بدر با عراقیها میجنگيدند.
عصر بــود. يكی از بچههای قديمی گروه به ديدن من آمد. با خوشــحالی
گفــت: خبر جالبی برايت دارم. ابوجعفر همان اســير عراقی در مقر تيپ بدر
مشغول فعاليت است!
عمليات نزديك بود. بعد از عمليات به همراه رفقا به محل تيپ بدر رفتيم. گفتيم:
هر طور شــده ابوجعفر را پيدا ميكنيم و به جمع بچههای گروه ملحق ميكنيم.
قبل از ورود به ســاختمان تيپ، با صحنهای برخورد كرديم كه باوركردنی
نبود. تصاوير شــهدای تيپ بر روی ديوار نصب گرديده بود. تصوير ابوجعفر
در ميان شهدای آخرين عمليات تيپ بدر مشاهده ميشد!
سرم داغ شد. حالت عجيبی داشتم. مات ومبهوت به چهره اش نگاه كردم.
ديگر وارد ساختمان نشديم.
از مقر تيپ خارج شــديم. تمام خاطرات آن شــب در ذهنم مرور ميشد.
حمله به دشــمن، فداكاری ابراهيم، بيســيم چی عراقی، اردوگاه اسراء و تيپ
بدر و... بعد هم شهادت، خوشا به حالش!
راوی: حسین الله کرم، فرج الله مرادیان
زنـدگۍنامھشهیـدابࢪاهیمهادۍ💜✨
@Antiliberalism