eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.2هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
16.5هزار ویدیو
88 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @Sagvand_al ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت136 فتح‌المبين در خوزستان ابتدا به شهر شوش رفتيم. زيارت حضرت د
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• فتح‌المبين عصر همان روز از طرف ســپاه، مســئولين و معاونين گردانها را به منطقه عملياتی بردنــد. از فاصله‌ای دور منطقه و نحوه كار را توضيح دادند. يكی از سختترين قسمتهای عمليات به گردانهای تيپ المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)واگذار شد. با نزديك شــدن غروب روز اول فروردين، جنب وجوش نيروها بيشتر شد. بعد از نماز، حركت نيروها آغاز شد. من لحظه‌ای از ابراهيم جدا نميشــدم. بالاخره گردان ما هم حركت كرد. اما به دلايلی من و او عقب مانديم! ساعت دو نيمه شب ما هم حركت كرديم. در تاريكی شب به جايی رسيديم كه بچه‌های گردان در ميان دشت نشسته بودند. ابراهيم پرسيد: اينجا چه ميكنيد!؟ شما بايد به خط دشمن بزنيد! گفتند: دســتور فرمانده اســت. با ابراهيم جلو رفتيم و به فرمانده گفت: چرا بچه‌ها را در دشــت نگه داشــتيد؟ الان هوا روشــن ميشــه، اينها جانپناه و خاكريز ندارند، كاملا هم در تيررس دشمن هستند. فرمانده گفت: جلو ما ميدان مين است، اما تخريبچی نداريم. با قرارگاه تماس گرفتيم. تخريبچی در راه است. ابراهيم گفت: نميشه صبر كرد. بعد رو كرد به بچه‌ها و گفت: چند نفر داوطلب از جان گذشته با من بيان تا راه رو باز كنيم! چند نفر از بچه‌ها به دنبال او دويدند. ابراهيم وارد ميدان مين شــد. پايش را روی زمين ميكشيد و جلو ميرفت! بقيه هم همينطور! هاجو واج ابراهيم را نگاه ميكردم. نََفس در سينه‌ام حبس شده بود. من در كنار بچه‌های گردان ايستاده بودم و او در ميدان مين. رنگ از چهره‌ام پريده بود. هر لحظه منتظر صدای انفجار و شهادت ابراهيم بودم! لحظات به ســختی ميگذشــت. اما آنها به انتهای مسير رسيدند! شكر خدا در اين مسير مين كار نشده بود. آن شب پس از عبور از ميدان مين به سنگرهای دشمن حمله كرديم. مواضع دشمن تصرف شد. اما زياد جلو نرفتيم. راوی: جمعی از یاران شهید زنـدگۍنامھ‌شهیـد‌ابࢪاهیم‌هادۍ💜✨ @Antiliberalism