eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.4هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
15.7هزار ویدیو
87 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @mahwm21 ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[#پارت_سی_و_سوم] فرشته محو حرفهاے او شده بود،منوچهر ز
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| 📍[] بارها شنیده بود،براے اینکه نشان دهد درس هاے اخلاقش را خوب یاد گرفته، گفت(یک آدم خوب...)اما نتوانست ادامه دهد، به نظرش بی مزه شد،گفت: تو که مال هیچ جا نیستی،حت نمی‌توانی ادعا کنی یک مدق خالص هستی،از خون همه‌ے هم ولایت هات بهت زده اند و منوچهر گفت:عوضش یک ایرانی خالصم. به همه چیز دقیق بود،حتی توے شوخی کردن،به چیزهایی توجه می کرد و حساس بود که تعجب می کردم،گردش که میخواستیم بروی اولین چیزے که برمی‌داشت کیسه ے زباله بود، مبادا جایی که می‌رویم سطل نباشد یا چیزی که می‌خوریم آشغالش آب داشته باشد، همه چیزش قدر او اندازه داشت،حتی حرف زدنش،اما من پر حرفی می کردم،می ترسیدم در سکوت به چيزے فکر کند که من وحشت داشتم، نمی گذاشتم وصیت بنویسم،می گفتم: تو با زندگی و رفتارت وصیت هات را کرده اے از مال دنیا هم که چیزے ندارے. به همه چ زی متوسل م ی شدم که فکر رفتن را از سرش دور کنم. همان روز ها بود که از تلوزیون آمدند خانه مان،از منوچهر خواستند خاطراتش را بگوید که یک برنامه بسازند،منوچهر هم گفت، دو سه ماه خبرے از پخش برنامه نشد،می گفتند(کارمان تمام نشده) یک شب منوچهر صدام زد،تلویزیون برنامه اے از شهید مدنی نشان می داد،از بیمارستان تا شهادت و بعد تشییعش را نشان داد،او هم جانباز شیمیایی بود،منوچهر گفت: حالا فهمیدم،این ها منتظرند کار من تمام شود. چشمهاش پر اشک شد،دستش را آورد بالا با تاکید رو به من گفت: اگر این بار زنگ زدند بگو بدترین چیز این است که آدم منتظر مرگ کسی باشد تا ازش سوژه درست کند،هیچ وقت بخشیدنی نیست. فرشته هم نمی توانست ببخشد،هرچیزے را که منوچهر را می آزرد،او را بیشتر آزار می داد،انگار همه غریبه شده بودند،چه قدر بهش گفته بود گله کند و حرف هایش را جلوے دوربین بگوید هیچ نگفت،اما فرشته توقع داشت روز جانباز از بنیاد یکی زنگ بزند و بگوید یادشان هست،چه قدر منتظر مانده بود،همه جا را جارو کشیده بود، پله ها را شسته بود دستمال کشیده بود،میوه ها را آماده چیده بود و چشم به راه تا شب مانده بود،فقط به خاطر منوچهر که فکر نکند فراموش شده،نمی خواست بشنود: (کاش ما همه رفته بودیم) '🌼🌿' @Antiliberalism