➯ @Arameeshbakhoda
هرگاه افکار مثبت داشته باشید
استعدادهای ذهنی و نیروهای درونی
شما فعال میشوند
و هرگاه افکار منفی و مخرب
بر شما چیره شود،
نیروها و استعداهایتان سرکوب شده
و باعث شکست شما میگردد
وقتی میبینید که
در احساسات منفی غرق شدهاید،
میتوانید خیلی ساده از آن خارج شوید
کافی است به یک چیز زیبا فکر کنید
یا مشغول کاری زیبا شوید
و وقتی به این روش عادت کنید
زودتر از چیزی که فکر میکنید
خالق زندگی خود خواهید شد.
کانی مک میگوید:
در هیچ بازی برنده نمیشوید
مگر آنکه آمادهٔ بُـرد باشید.
با من تصور کن ...
عصری آرام و خیالی تخت را
در باغی پر از درختان سیب و زردآلو
تو روی تختی زیر سایهٔ شاخههای انگور، لم دادهای و همین طور که بوی هیزمهای سوخته و خاک خیس خورده، مشامت را مینوازد
زل زدهای به آسمانی آرام و آبی
و انعطاف پذیری ابرها را نگاه میکنی
و برگهای سبز و امیدوار را که با نوای دلنشین خروس همسایه، در باد میرقصند
و لبخند میزنی به گنجشکهای لبریز اشتیاق که به دانههای براق و هوس انگیز انگور خیره مانده و طعم شیرینش را در خیالشان تصور میکنند و بیقرارتر میشوند برای بلعیدن این یاقوتهای سبز و شیرین و آبدار
باد خنکی میوزد، موهایت را آشفته میکند و دلت را آرام
آفتاب از لابه لای برگها سرک میکشد
و تو آرامتر از همیشه چشمانت را میبندی و در دنج ترین گوشهٔ جهان، دلخوشیهای سادهات را در آغوش میکشی و با تبسمی عمیق، میخوابی ...
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
شکسپیر میگه:
شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر
شخصیت من چیزیه که من هستم
اما....
برخورد من بستگی داره به اینکه تو کی هستی . . .
این داستان واقعیست با حوصله بخوانید
کلاس اول دبستان، شیراز بودم
سال 1340 وسطای سال اومدیم اصفهان
یه مدرسه اسمم را نوشتند، شهرستانی بودم
لهجه غلیظ ترکی قشقایی
از شهری غریب ...
ما کتابمان دارا آذر بود
ولی اصفهان آب بابا
معضلی بود برای من
هیچی نمیفهمیدم
البته توی شهر خودمون هم همچین خبری از شاگرد اولی نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی میخوندم
تو اصفهان شدم شاگرد تنبل کلاس
معلم پیر و بیحوصلهای داشتیم که شد دشمن قسم خوردهٔ من
هر کسی درس نمیخواند میگفت: میخواهی بشوی فلانی و منظورش من بینوا بودم!
با هزار زحمت رفتم کلاس دوم آنجا هم از بخت بد من این خانم شد معلممون
همیشه ته کلاس مینشستم و گاهی هم چوبی میخوردم که یادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد...
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا اومد مدرسهمون ... لباسهای قشنگ میپوشید و خلاصه خیلی کار درست بود
اونو برای کلاس ما گذاشتن
من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم میدونستم جام اونجاست
درس داد، مشق گفت که برای فردا بیارین
انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم، ولی میدونستم که نتیجه تنبل کلاس چیه!
فرداش که اومد یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشقها ..
همگی شاخ درآورده بودیم آخه مشق هامون رو یا خط میزدن یا پاره میکردن!
وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم
دستام میلرزید
و قلبم به شدت میزد
زیر هر مشقی یه چیزی مینوشت
خدایا برای من چی مینویسه؟
با خطی زیبا نوشت:
فراموش نکن که تو بهترین هستی..!!
باورم نمیشد این اولین جملهای بود که در تشویق من بیان شده بود
لبخندی زد و رد شد، سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمیگذارم بفهمد من تنبل کلاسم...
به خودم قول دادم بهترین باشم
ﺁﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﻌﺪﻝ ﺑﯿﺴﺖ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﻭﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ سالهای بعد...
وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم
یک جمله به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد ...
خاطرهای از "امیر محمد نادری قشقایی"
استاد روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه کنت انگلستان
هرگز جملات زیبا و مثبت رو از هم دریغ نکنید گاهی حتی یک کلمه از سمت شما میتونه یه زندگی رو نجات بده ...
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
✨ و چه زیبـا گفت سهـراب ✨
🌿باید امروز حواسم باشد
🌱که اگر قاصدکی را دیدم
🌿آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا
🌱به خدایی که خودم میدانم
🌿نه خدایی که برایم از خشم
🌱نه خدایی که برایم از قهر
🌿نه خدایی که برایم ز غضب ساختهاند
🌱به خدایی که خودم میدانم
🌿به خدایی که دلش پروانه است
🌱و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید
🌿و به باران گفته است باغها تشنه شدند
🌱و حواسش حتی ...
🌿به دل نازک شب بو هم هست،
🌱که مبادا که ترک بردارد
🌿به خدایی که خودم میدانم
🌱چه خدایی جـــانــم...
#تلنگــــــر
#چقدرزوددیرمیشود🍃🍂
قبلنا تو مهمونیها همه
به شکل (O) مینشستند
و با هم حرف میزدند...
یکم که گذشت تلویزیون اومد تو خونهها
همه تو مهمونیها به شکل (ن) مینشیتند
تلویزیون جلو و بقیه روبروش!
اما الان همه تو مهمونیها
اینجوری مینشینند (: : : : : : : . .)
هر کسی با گوشی خودش!
اگه گفتی اون دو نقطه تنها آخر
چه کسانی هستند...؟؟!
پدربزرگ و مادربزرگ هستند که گوشی ندارند، اگه هم دارند اینترنت و تلگرام و اینستاگرام ندارند!!!
همونها که قبلا برای جمع های مهمونی خاطره تعریف میکردند و الان متعجبانه به دیگران نگاه میکنند!!
همونها که کم کم از بین ما میرند
و ما یادمون میره یه زمانی پیش ما بودند
به احترام بزرگترها در مجالس و مهمونیها
گوشیهامون رو از جیبهامون درنیاریم
و بعد تأسف نخوریم که چقدر زود دیر شد!
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
💠 • ° 🔸 ◎﷽◎ 🔸 ° • 💠
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
داستان واقعی که در پاکستان اتفاق افتاده است!
دکتر ایشان، پزشک و جراح مشهور پاکستانی، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او بخاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار میشد، با عجله به فرودگاه رفت.
بعد از پرواز، ناگهان اعلان کردند که بخاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیکترین فرودگاه را داشته باشیم
بعد از فرود هواپیما دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آنها گفت:
من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه، برای من برابر با جان خیلی از انسانهاست و شما میخواهید من شانزده ساعت در این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم؟
یکی از کارکنان گفت:
جناب دکتر اگر خیلی عجله دارید میتوانید یک ماشین دربست بگیرید، تا مقصد شما، سه ساعت بیشتر نمانده است
دکتر ایشان با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و براه افتاد که ناگهان در وسط راه اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد به طوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود
ساعتی رفت تا اینکه احساس کرد دیگر راه را گم کرده است، خسته و کوفته و درمانده و با ناامیدی به راهش ادامه داد، که ناگهان کلبهای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ...
کنار آن کلبه توقف کرد و در را زد،
صدای پیرزنی را شنید:
بفرما داخل هر که هستی در بازه
دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند، پیرزن خنده ای کرد و گفت:
کدام تلفن فرزندم؟
اینجا نه برقی هست و نه تلفنی
ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی بدر کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جان بگیری
دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد، در حالیکه پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود
که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود، که هر از گاهی بین نمازهایش، او را تکان میداد
پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود، بعد از اتمام نماز و دعا
دکتر رو به او کرد و گفت:
بخدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود
پیرزن گفت:
شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است
من همه دعاهایم قبول شده، بجز یک دعا
دکتر ایشان میپرسد:
چه دعایی؟
پیرزن میگوید:
این طفل معصومی که جلو چشم شماست، نوه من هست که نه پدر دارد و نه مادر
به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا از علاج آن عاجز هستند
به من گفتهاند که یک پزشک جراح بزرگی بنام دکتر ایشان هست که او قادر به علاجش هست،
ولی هم او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمیتوانم این بچه را پیش او ببرم
و هم میگویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است و من از پس آن برنمیآیم
میترسم این طفل بیچاره و مسکین
خوار و گرفتار شود
پس از خدا خواستهام که چارهای برای این مشکل جلویم بگذارد و کارم را آسان کند!
دکتر ایشان در حالیکه گریه میکرد گفت:
به والله که دعای تو، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقهها شد و آسمان را به باریدن وا داشت ...
تا اینکه من دکتر را بسوی تو بکشاند!!!
من بخدا هرگز باور نداشتم که الله عزوجل با یک دعا، این چنین اسباب را برای بندگان مؤمنش مهیا میکند و بسوی آنها روانه میکند.
وقتی که دستها، از همه اسبابها کوتاه میشود و امید، حتی در تاریکیها همچنان ادامه دارد،
فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان بجا میماند و راهها از جایی که هیچ انتظارش را ندارید باز میشود.
هر جایی که امید ادامه دارد، تمام کائنات در راستای خواستهٔ او تلاش میکنند.
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو
شاید خداست که در آغوشش میفشاردت
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!
#صبر اوج احترام به #حکمت خداست...
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➯ @Arameeshbakhoda
🌷سبد امروز را پُر میکنیم
💗از محبت، دوستی، عشق و امید
🌷و میخوانیم سرود خوشبختی را
💗ان شاءالله اطرافمان
🌷پر از شکوفہ های اجابت
💗و عشق و برکت شود
🌷هدیهام را پذیرا باش
💗هدیهای همراه با
🌷عشق و مهر و محبت
💗نیکی و دعای خیر
🌷یکرنگی و صداقت
💗و یک دنیا آرزوی خوشبختی
🌷تقدیم به شما دوستان خوبم
ماه شهریور
یک دختر بچهٔ لوس و لجباز است!
همین که از راه میرسد، اضطراب و تشویش را در دل و جان آدمهای لم دادهٔ وسط تابستان میاندازد ...
اصلاً انگار خلق شده تا آرامش
و خیال راحت را از آدم بگیرد
شبیه ناظم اخموی مدرسه
یا چیزی شبیه یک تلنگر محکم و نفرت انگیز وسط یک خواب شیرین و لذت بخش !
من از شهریور، فقط حساسیتهای فصلیاش را به یاد دارم، با قرصهای آنتی هیستامین و چشمانی پف کرده و خواب آلود !
انصافاً ماه چندان بدی هم نیست
اما زیاد هم به دل آدم نمینشیند!
برای منی که از خداحافظی بیزارم
پایان تابستان و تعطیلات و این حال و هوای جانانه، میتواند بدترین اتفاق ممکن باشد!
بالاخره این ته تغاری منظم و عجول تقویم هم "مأمور است و معذور"
ولی پایان تابستان
با هیچ توجیهی، دل انگیز نخواهد شد!
حتی اگر فصل بعدی ...
فصل زیبای "پائیـز" باشد!
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda
چراااا وقتی ماشینت جوش میاره
حرکت نمیکنی!؟
میزنی کنار و میایستی!
بله ....
چون ممکن است اتصالاتش آتش بگیرد
و به خودت و دیگران صدمه بزند !
خودت هم همینطوری عزیزم
وقتی جوش میاری
عصبی و عصبانی میشوی....
در این حال تخته گاز نرو !
بزن کنار
ساکت باش و هیچ نگو...!
⚠وگرنه هم به خودت آسیب میزنی
هم به اطرافیان و ارتباطاتت...
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
و این هم خداحافظی یا وصیت نامه یکی از غولهای ادبیات قرن بیستم و برنده نوبل ادبیات، خالق صد سال تنهائی
گابریل گارسیا مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و میداند عمر زیادی برایش باقی نیست
بخوانید چگونه در این نامهٔ کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی میکند:
اگر پروردگار لحظهای از یاد میبرد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من میداد از این فرصت به بهترین وجه ممکن استفاده میکردم
به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمیراندنم، اما یقیناً هرچه را میگفتم فکر میکردم
هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها میدادم
کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا میبافتم، زیرا در ازای هر دقیقه که چشم میبندیم، شصت ثانیه نور از دست میدهیم
راه را از همان جایی ادامه میدادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر میخواستم که سایرین هنوز در خوابند
اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من میبخشید، سادهتر لباس میپوشیدم، در آفتاب غوطه میخوردم و نه تنها جسم که روحم را نیز در آفتاب عریان میکردم
به همه ثابت میکردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمیشوند، بلکه زمانی پیر میشوند که دیگر عاشق نمیشوند
به بچهها بال میدادم، اما آنها را تنها میگذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند
به سالمندان میآموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا میرسد، با غفلت از زمان حال است
چه چیزها که از شما [خوانندگانم] یاد نگرفتهام،
یاد گرفتهام همه میخواهند بر فراز قلهٔ کوه زندگی کنند و فراموش کردهاند مهم صعود از کوه است
یاد گرفتهام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت میفشارد، او را تا ابد اسیر عشق خود میکند
یاد گرفتهام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتادهای را از جا بلند کند
چه چیزها که از شما یاد نگرفتهام
احساساتتان را همواره بیان کنید
و افکارتان را اجرا
اگر میدانستم امروز آخرین روزی است که تو را میبینم، چنان محکم در آغوش میفشردمت تا حافظ روح تو گردم
اگر میدانستم این آخرین دقایقی است که تو را میبینم، به تو میگفتم «دوستت دارم»
و نمیپنداشتم تو خود این را میدانی
همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلتها به ما دهد
کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آنها علاقه و نیاز داری مراقبشان باش
به خودت این فرصت را بده تا بگویی:
«مرا ببخش» «متاسفم»
«خواهش میکنم» «ممنونم»
و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری
خودت را مجبور به بیان آنها کن
به دوستان و همهٔ آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند، اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روز بیارزشی خواهی داشت همراه با عشق
گابریل گارسیا مارکز
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➯ @Arameeshbakhoda
✨اعمـال هنگـام خـواب😴
هـر ڪس قبـل از خـواب آنقدر
اسـم #یـاڪریـم را بگویـد
ڪه خـوابـش ببـرد
ملائڪه مدامی ڪه خواب است
برای او دعـای مستجاب کنند
آرزو میکنـم شـبهایتان
همیشـه پر ستـاره و زیبـا باشـد
شبتـ🌙ـون مـنـور بہ نـور حـق🌟
تو را از شیر میگیرند
تا بوی کودکیت را از یاد ببری ...!
و این اولین تجربه انسان است
برای از دست دادن چیزی ڪه دوستش میدارد.
و بعدها ياد میگیری ڪه خیلی چیزها را ڪه دوست داری از دست بدهی
از عروسک هایت
تا آدمهای دور و برت
تا پدر، مادر، خواهر، برادر
همسر، فرزند، رفیق، سلامتی
و عشقهای فراموش نشدنی
مثل فیلمها !
گاهی حال دلمان خوب نیست
و گاهی حال جسممان
باید بدانیم تقدیر دست اوست
و آنچه نوشته بیشک اتفاق خواهد افتاد
اما گاهی دعاهایمان سپر بلا میشود
چه بہ وقت گرفتاری و چه بیماری
اما باید دانست
همهٔ زندگی، صحنههای یک فیلم است
از هر سکانس و صحنه فیلم باید لذت برد
نگران آخر فیلم نباشید
هر وقت فیلم تمام شد خودش مینویسد:
← پــــایــــان →
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @Arameeshbakhoda