eitaa logo
‌🍃🌸آرامـش بـٰا خُـ﷽ـدا🌸🍃
6.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
8 فایل
خـوش آمـدیـد 🌸 ⚘امیـدوارم یاد خدای مهربونC᭄ همیشه کنارتون باشه⚘ #لحظه‌هاتون‌پرازآرامش لطفا از بقیه کانالها حمایت کنید🙏 🔘صفحه به صفحه قـرآن @ghorankariim ⤵️ خادم کانال 🆔 @BanoNiyayesh ⤵ تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/4171694706C561b7929b0
مشاهده در ایتا
دانلود
↩️ ﺳﺎﻝﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ◄ﻏﺮﻭﺭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ◄ﺗﻨﺪﺭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮﯾﻦ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ◄ﺑﯽﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ ◄ﺁﺳﺎﯾﺶ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ ◄ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺧﻨﺪﺩ ﺑﺪﻭﻥ ﻏﻢ ﻭ ﺩﺭﺩ ﻧﯿﺴﺖ ◄ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﻧﺮﻡ ﺍﺳﺖ، ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ◄ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ، ﻟﺰﻭماً ﺩﻭﺳﺖ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ◄ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺧﻼﻗﺶ ﺗﻨﺪ ﺍﺳﺖ، ﺟﻨﺴﺶ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ ↩️ ﻓﻬﻤﯿـﺪﻡ ◄ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻌﺮّﻑ ﺑﺎﻃﻦ ﻧﯿﺴﺖ ◄ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻧﻔﺮﺕ ﻧﯿﺴﺖ ◄ﮐﺴﯽ ﻣﻮﻇﻒ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ◄ﺟﻨﮓ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ ◄ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺪ ◄ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ◄ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺗﻮﺳﺖ ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda یک روز می‌فهمـی ڪه عاقبـت این تویی ڪه بـرای خودت می‌مانی و آدم‌هـا هـر چقـدر هـم عـزیـز و هـر چقـدر هـم نـزدیـک دنبـال زنـدگی و آرزوهـای خودشـان می‌رونـد روزی بہ خـودت می‌آیی روزی ڪه تـارهای سفید موهایت در نبـرد تن بہ تن با تـارهای سیـاه پیـروز شـده‌انـد و تـو مـانـده‌ای و حسـرتِ کارهایی ڪه نکـرده‌ای لـذتـی ڪه نبـرده‌ای و زمانی ڪه برای خـودت نگذاشته‌ای تـو مـانـده‌ای و آرزوهـایی ڪه برای رسیـدنشـان دیـر اسـت روزی تـو پیـر خـواهـی شـد و این بـرای دیگـران بـودن‌هـا و خـودت را فرامـوش کـردن‌هـا حریف حسـرت و بغـض‌های شبانه‌ات نخواهنـد شـد ...
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ ﺳﺎﻝ ۸۱ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﺷﺪﻡ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺴﻠﻮﯾﻪ ﯾﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺎﺭﺱ ﺟﻨﻮﺑﯽ! سال‌های ﺍﻭﺝ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﭘﺎرﺱ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺷﺒﺎنه‌ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻡ، ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﻧﺪﺍﺷﺖ همین قدر ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺗﻮ ﭘﺎﺳﮕﺎﻩ ﺍﻣﻀﺎء می‌کرﺩﻡ، ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ. ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺗﺎﺳﯿﺴﺎﺕ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﯿﻪ ﮊﺍﭘﻨﯽﻫﺎ ﺳﺨﺖ ﮐﻮﺵ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺻﺤﺒﺖ می‌کرد ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﻤﻮﻥ ﭘﺎ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ سوشی ﺑﺨﻮﺭﻡ ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﯿﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ، ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﻋﻮﺗﺖ می‌کنم ﺳﻮﺷﯽ ﻣﻬﻤﻮﻧﻢ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺼر ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻮنش ﯾﻪ ﮐﺎﻧﮑﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺠﻬﺰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﺷﺖ، ﺣﻤﺎﻡ، ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ، ﮐﻮﻟﺮ ﺍﺳﭙﻠﯿﺖ ﻭ ... ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ایشون ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﺭﺳﺖ می‌کرد ﯾﻪ ﻇﺮﻑ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﺯﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺭﻡ، ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻣﺰﻩ ﺑﻮﺩ! ﺧﯿﻠﯽ! ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ‏"ﮐﻮﺟﻮ" ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﮑﻼﺗﯿﻪ؟ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻣﺰﻩ ﺍﺳﺖ! ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: ﺧﺐ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﺯ ﺳﻮﭘﺮ ﻣﺎﺭﮐﺖ ﺷﮑﻼﺕ نمیخری؟ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﺁﺧﻪ!!! ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ‏ﺑﺎ ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ، ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﮐﻪ ﭼﺎﯼ می‌ریخت گفت: ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺭﻭﺯﯼ ۱۶ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ کرﺩ، ﺑﺎﺑﺖ ۸ ساعتش ﻣﺰﺩ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ۸ ﺳﺎﻋﺖ دیگشو ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﮐﺎﺭ می‌کرد ﺗﺎ ﮐﺸﻮﺭﻣﻮﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺸﻪ دو ﻧﺴﻞ ﺍﺯ ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻓﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺎﻟﯿﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ ﭘﺮﺩاﺧﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﻮﻇﻔﻢ ﺩﺭﺁﻣﺪﻡ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﻢ ﻣﻦ ﻧﯿﻮﻣﺪﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﮑﻼﺕ ﺑﺨﺮﻡ من ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻟﻄﻒ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﺭﻭ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨﻢ ﻣﻦ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﻡ مالیات و ﻫﺰﯾﻨﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺭﻭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﺧﺮﺝ کنم! ﺧﻔﻪ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۱ﻣﺘﺮ ﻭ ۶۵ ﺳﺎﻧﺘﯽ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻭنروز ﺩﺍﺩ ﺭﻭ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ نمی‌کنم ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﺪﻭﻡ یک ﺍﺯ ﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮﯾﻢ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﮑﺸﯿﻢ؟ ﮐﺪﻭﻡ ﻧﺴﻞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻨﻪ ﺗﺎ نسل‌های ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﺮسند؟ ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ تغییر رو از خودمون شروع کنیم، ﻧﮕﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ، ﺑﻌﺪ ﻣﻦ؟ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﮕﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﻫﻢ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ؟ ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
سردی پائیز را که پشت سر گذاشتیم از کوچه های زمستان که عبور کردیم بهار را که دیدیم جوانه‌ها را که تنگ در آغوش فشردیم به پشت سر نگاهی خواهیم انداخت به جای پاهایمان در صعب العبورترین مسیرها به موانع و دیوارها و بن بست هایی که با اضطراب فرو ریختیم و به جای زخم‌های عمیقی که دیگر خوب شده‌اند روزی در آستانـ طلوع خواهیم ایستاد و به شب‌های سیاه پشت سرمان زل خواهیم زد شب‌های غمگینی که تصور می‌کردیم صبح نمی‌شوند تمام یخهای بی‌مهری با آفتاب امید ذوب خواهند شد و قطره قطره بر زمین خواهند ریخت و زمین سبز خواهد شد و آسمان آبی و ستاره‌ها امیدوارتر از همیشه خواهند تابید روزی همه چیز درست خواهد شد ارسطوها آینه‌های خوشبختی این سرزمین را از قعر اقیانوس ها بیرون خواهند کشید و ما دوباره خوب خواهیم شد دوباره خواهیم خندید و فراموش خواهیم کرد شب‌های سرد و غمگین قبل از بهار را ... ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda 🌸نه بهـار با هیچ اردیبهشتی 🍁نه تابستـان با هیچ شهریوری 🌸و نه زمستـان با هیچ اسفندی 🍁اندازه پائیـز بہ مذاق خیابان‌ها 🌸خوش نیـامد 🍁پائیـز مهـری داشـت 🌸ڪه بر دل هر خیابان می‌نشست 🍁پائیـز را پر از رگبار آرزوهای قشنگ 🌸لحظه‌هایش از نم نم باران خوشرنگ 🍁و من اجابت آرزوهایتان را آرزومندم
اگـر بدانیـم ڪه لحظـه لحظـه زنـدگی خـود را خـود می‌سـازیـم دیگـر هیچکس و هیچ ‌چیـز را مقصـر نمی‌دانیـم متهـم نمی‌کنیـم زیـر سـؤال نمی‌بریـم توبیـخ نمی‌کنیـم محکـوم نمی‌کنیـم سرزنـش نمی‌کنیـم بـرای داشتـن یک زنـدگی‌ زیبـا بایـد بـا جـرأت و شجاعـت بپذیریم ڪه هر آنچه در زنـدگی مـا رخ داده اسـت ↫◄ بـازتـاب تفکـرات تـرس‌ها، خواستـه‌ها، ناخواستـه‌ها نفـرت‌ها و در نهـایت الگـوهای ذهنـی خودمـان اسـت آنگاه بـا شجـاعت و دانـایی بہ بـازسـازی آنهـا پرداختـه و زنـدگی‌مـان را آنگونه ڪه بهتـرین و مایه رضـایت و آرامـش خاطـرمان اسـت بسـازیـم. ‌‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ پیر مردی تصمیم گرفت تا با پسر و عروس و نوهٔ چهارساله خود زندگی کند. دستان پیر مرد می‌لرزید و چشمانش خوب نمی‌دید و به سختی می‌توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند، باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می‌ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هر وقت هم خانواده او را سرزنش می‌کردند پدربزرگ فقط اشک می‌ریخت و هیچ نمی‌گفت یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می‌کرد. پدر رو به او کرد و گفت: پسرم داری چی درست می‌کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه‌های چوبی درست می‌کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید! یادمان بماند که زمین گرد است! ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه دفتر رو برداشت و ورق زد نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم دایره‌ای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون، دایره‌ای قرمز کشیده بود و نوشته بود: پسرم دقت کن! فردای اون روز مادر سری به مدرسه زد. از مدیر پرسید: می‌تونم معلم نقاشی پسرم رو ببینم؟ مدیر هم با لبخند گفت: بله، لطفا منتظر باشید معلم جوان نقاشی وقتی وارد دفتر شد خشکش زد! مادر یک چشم بیشتر نداشت! معلم با صدائی لرزان گفت: ببخشید، من نمی‌دونستم...، شرمنده‌ام مادر دستش رو به گرمی فشار داد و لبخندی زد و رفت. اون روز وقتی پسر کوچولو از مدرسه اومد با شادی دفترش رو به مادر نشون داد و گفت: معلم مون امروز نمره‌ام رو کرد بیست! زیرش هم نوشته: گلم، اشتباهی یه دندونه کم گذاشته بودم! بیا اینقدر ساده به دیگران نمره‌های پائین و منفی ندیم بیا اینقدر راحت دلی رو با قضاوت غلطمون نشکنیم. ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
بپذیر ڪه هر حرفی ارزش شنیدن ندارد و هر قضاوتی ارزش بحث کردن بپذیر ڪه گاهی آدم‌ها بہ قدری لبریز امواج و صفت‌های منفی اند ڪه همان بهتر ڪه بہ روی خودت نیاوری! تـو قادر بہ تغییر خصلت‌های آزار دهندهٔ آدم‌ها نیستی، چون تـو جای آنها نیستی و تاریخچهٔ دردهایشان را نمی‌دانی و نمی‌دانی از کجا و چه زخم‌هایی خورده‌اند ڪه حالا بہ هر کس ڪه می‌رسند زخم می‌زنند! تـو باید آنقدر قوی و بی‌تفاوت باشی ڪه بی آنکه حتی خم به ابرو بیاوری از کنار آدم‌های منفی عبور کنی و دغدغهٔ مقصدت را داشته باشی نه حرف‌ها و کنایه‌هایی که فقط مانع خوشبختی و آرامش تـو می‌شوند بی تفاوت باش و رهـا درست مانند دریایی ڪه با پرتاب هیچ خرده سنگی متلاطم نمی‌شود درست مانند رودخانه‌ای ڪه بخاطر هیچ سنگریزه‌ای، تغییر مسیر نمی‌دهد! آدم‌ها برای پی بردن بہ عمـق دریاچه سنگ می‌اندازند تـو دریا باش و عمیـق تـو رودخانه باش و بی انتهـا بـزرگ باش و در پیِ اثبـات خودت بہ ذهن‌های کوچک نباش! ڪه برای بعضی‌ها همان بهتر ڪه ناشناخته بمانی ... ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
➯ @Arameeshbakhoda بـرای ساختـن زنـدگیت هیچ‌گاه نـا امیـد نشـو یه روزی بہ خـودت میای و افتخـار میکنی از اینکـه ادامـه دادی و تسلیـم نشـدی یه روزی ڪه با یک مؤفقیت زندگیتـو تغییـر دادی فقـط یـادت باشـه برای رسیدن بہ اون روز باید پشتکار و پایداری نشون بدی برای رسیـدن بہ اون روز نباید در مقـابل مشکلاتی ڪه جلو راهـت سبـز میشن کم بیاری چون هیچ مسئله‌ای بدون راه حل نیست نبایـد بگی مـن بدشانسـم سرنوشـت مـن اینـه مسیـر هـدف رو رهـا کنی! شانـس تـویـی سرنوشـت هم دسـت خودتـه
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 《ضـرب‌المثـل》 در زمان‌های دور كشتی بزرگی دچار طوفان‌ شد و باعث‌ شد كه‌ كشتی غرق‌ شود مسافران‌ كشتی توی آب‌ افتادند در ميان‌ مسافران مردی توانست‌ خودش‌ را به‌ تخته‌ پاره‌ای برساند و به‌ آن‌ بچسبد موج‌ها تخته‌پاره‌ و مسافرش‌ را با خود به‌ ساحل‌ بردند وقتی مرد چشمش‌ را باز كرد خود را در ساحلی ناشناخته‌ ديد بدون‌ هدف‌ راه‌ افتاد تا به‌ روستا يا شهری برسد راه‌ زيادی نرفته‌ بود كه‌ از دور خانه‌هايی را ديد قدم‌هايش‌ را تندتر كرد و به‌ دروازه‌ شهر رسيد در دروازهٔ شهر گروه‌ زيادی از مردم‌ ايستاده‌ بودند، همه‌ به‌ سوی او رفتند، لباسی گران‌قيمت‌ به‌ تنش‌ پوشاندند او را بر اسبی سوار كردند و با احترام‌ به‌ شهر بردند! مسافر از اينكه‌ نجات‌ پيدا كرده‌ خوشحال‌ بود اما خيلی دلش‌ می‌خواست‌ بفهمد كه‌ اهالی شهر چرا آنقدر به‌ او احترام‌ می‌گذارند! با خودش‌ گفت: نكند مرا با كس‌ ديگری عوضی گرفته‌اند مردم‌ شهر او را يكراست‌ به‌ قصر باشكوهی بردند و به عنوان‌ شاه‌ بر تخت‌ نشاندند مرد مسافر كه‌ عاقل‌ بود، سعی كرد به اين راز پی ببرد. عاقبت‌ به‌ پيرمردی برخورد كه‌ آدم‌ خوبی به‌ نظر می‌رسيد، محبت‌ زيادی كرد تا اعتماد پيرمرد را به‌ خود جلب‌ كرد در ضمن‌ گفتگوها فهميد كه‌ مردم‌ آن‌ شهر رسم‌ عجيبی دارند، پيرمرد به‌ او گفت: معمولاً شاهان‌ وقتی چند سال‌ بر سر قدرت‌ می‌مانند، ظالم‌ می‌شوند ما به‌ همين‌ دليل‌ هر سال‌ يک‌ شاه‌ برای خودمان‌ انتخاب‌ می‌كنيم هر سال‌ شاه‌ سال‌ پيش‌ خودمان‌ را به‌ دريا می‌اندازيم‌ و كنار دروازهٔ شهر منتظر می‌مانيم‌ تا كسی از راه‌ برسد اولين‌ كسی كه‌ وارد شهر بشود او را بر تخت‌ شاهی می‌نشانيم تختی كه‌ يكسال‌ بيشتر عمر نخواهد داشت! مسافر فهميد كه چه سرنوشتی در پيش روی اوست، دو ماه‌ بود كه‌ به‌ تخت‌ پادشاهی رسيده‌ بود حساب‌ كرد و ديد ده‌ ماه‌ بعد او را به‌ دريا می‌اندازند او برای نجات خود فكری كرد: از فردا‌ بدون‌ اينكه‌ اطرافيان‌ بفهمند توی جزيره‌ای كه‌ در همان‌ نزديكی‌ها بود كارهای ساختمانی يک‌ قصر آغاز شد. در مدت‌ باقیمانده‌، شاه‌ يكساله‌ هم‌ قصرش‌ را در جزيره‌ ساخت‌ و هم‌ مواد غذايی و وسايل‌ مورد نياز زندگی‌اش ‌ را به‌ جزيره‌ انتقال‌ داد ده ‌ماه‌ بعد، وقتی شاه‌ خوابيده‌ بود مردم‌ ريختند و بدون‌ حرف‌ و گفتگو شاهی را كه‌ يكسال‌ پادشاهی‌اش‌ به‌ سر آمده‌ بود از قصر بردند و به‌ دريا انداختند او در تاريكی شب‌ شنا كرد تا به‌ يكی از قايق‌هايی كه‌ دستور داده‌ بود آن‌ دور و برها منتظرش‌ باشند رسيد سوار قايق‌ شد و به‌ طرف‌ جزيره‌ راه‌ افتاد، به‌ جزيره‌ كه‌ رسيد، صبح‌ شده‌ بود خدا را شكر كرد به‌ طرف‌ قصری كه‌ ساخته‌ بود رفت اما ناگهان‌ با همان‌ پيرمردی كه‌ دوستش‌ شده‌ بود روبرو شد به‌ پيرمرد سلام‌ كرد و پرسيد: تو اينجا چه‌ میكنی؟ پيرمرد جواب‌ داد: من‌ تمام‌ كارهای تو را زير نظر داشتم بگو ببينم‌ تو چه‌ شد كه‌ به‌ فكر ساختن‌ اين‌ قصر در اين‌ جزيره‌ افتادی؟ مسافر گفت: من‌ مطمئن‌ بودم‌ كه‌ واقعهٔ به‌ دريا افتادن‌ من‌ اتفاق‌ خواهد افتاد، به‌ همين‌ دليل‌ گفتم‌ كه‌ پيش‌ از وقوع‌ و به‌ وجود آمدن‌ اين‌ واقعه‌ بايد فكری به‌ حال‌ خودم‌ بكنم پيرمرد گفت: تو مرد باهوشی هستی، اگر اجازه‌ بدهی من‌ هم‌ در كنار تو همين‌ جا بمانم از آن‌ پس، وقتی كسی دچار مشكلی می‌شود كه‌ پيش‌ از آن‌ هم‌ می‌توانسته‌ جلو مشكلش‌ را بگيرد و يا هنگامی كه‌ كسی برای آينده‌ برنامه‌ ريزی می‌كند، گفته‌ می‌شود كه‌ علاج‌ واقعه‌ قبل‌ از وقوع‌ بايد کرد... ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰 ☑️ کـانـال آرامــِش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➯ @Arameeshbakhoda ⭐️بـا سپـردن همـه چیــز 💫بہ دستـان گـرم خـدا ⭐️خـودت را بـرای 💫فردایی بهتـر آمـاده کن ⭐️آن وقت زیبـاتر از همیشـه 💫نفـس می‌کشی ⭐️زیبـاتر از همیشـه می‌بینی 💫الهـی امشـب هر چی ⭐️خوبی و خوشبختیه 💫خـدای مهـربون براتون رقـم بزنه ⭐️کلبـه‌هاتون از محبـت گـرم 💫و آرامـش مهمـون همیشگی ⭐️خونـه‌هاتون باشـه 💫شبتـون بہ دور از دلتنگی عزیزان ⭐️همگـی در پنـاه حـق باشیـد