ㅤㅤ▷ㅤㅤ
دهمین رهبر دین را صلوات
حافظِ شرع مبین را صلوات
کوکبِ پر اثر مُلک وجود
هادیِ اهلِ زمین را صلوات
|⇦•ای طبیبا نظری کن...
#توسل به امام زمان عجل الله ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
ای طبیبا نظری کن دل بیمار مرا
آنقدر گریه کنم تا بخری بار مرا
قدر یک سال فقط گریه بدهکارم من
کَرَمی کن بپذیر عُمرِ بدهکار مرا
پهن کردم سر راه تو بساطی ای دوست
تا که رونق دهد احسان تو بازار مرا
پرده پوشی تو پایم به حرم وا کرده
به کناری نزدی پرده ی اسرار مرا
*آقا جان! کافی بود یه گوشه ای از خطاهای من رو نشون بدی، کسی دیگه جوابِ سلامم رو نمیداد، تو دستور دادی خطاهام رو بپوشونن تا من هم بتونم بیام زیرِ این خیمه برا روضه...
سید بن طاووس میگه: از سرداب امام زمان داشتم پایین می اومدم صدای امام زمانم رو می شنیدم، صدای مناجات آقارو میشناختم، دیدم حضرت تویِ قنوتِ نمازش میگه: خدایا! این دوستان ما گاهی خطاهی انجام میدن، خدایا! گناهانشون رو به خاطرِ مَنِ مهدی ببخش...*
گردنی کج ، سَرِ پایین، به پناه آمده ام
آخرِ سال تو سامان بدهی کارِ مرا
آمدم تا که بگویم به خودم بد کردم
تا که اسباب شفاعت کنی؛ اِقرارِ مرا
آخر کار شده شوقِ شهادت دارم
پس به تأخیر میانداز تو دیدارِ مرا
ناز دلدار کشیدن تن بی سر خواهد
درشلمچه تو ببین شاهد گفتار مرا
سامرا روضه به پا میکنی آقا، تنها
یاریِ خویش ببر دیده ی خونبار مرا
چِقَدَربی ادبی شد به امامِ هادی
سخت کرده بخدا روضه ی او کارِ مرا
*یه دونه از اون بی ادبی هارو میخوام بگم...*
جایِ معصوم مگر بَزم شراب است، آقا
گوش کن روضه ی این قلبِ عزادارِ مرا
*تا میگیم بزم شراب، دلت یه جایِ دیگه ای هم میره...*
توخودت گفته ای: خون گریه کنم هر جایی
که بگویند غمِ عمه ی بی یار مرا
وسط بزم شراب عمه ی ما گیر افتاد
گفت: یارب برسان میر و علمدارِ مرا
*داره از مجلسِ یزید میگه:...*
آستینِ پاره حجابِ سر و صورت می شد
پیش چشمش به لبِ یار جسارت می شد
#شاعر قاسم نعمتی
ㅤㅤحسین خیرالدین مداح لبنانی که به زیارت رهبر انقلاب مشرف شده پس از دیدار رهبرانقلاب
نوشته است:
اگر نائب امام زمان این گونه است،پس خود امام
زمان چگونه است؟
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
|⇦•برا دلِ شکسته، همیشه...
#سینه_زنی ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
برا دلِ شکسته، همیشه سرپناهی
من اومدم دوباره،پِیِ یه نیم نگاهی
دلتنگِ سامراتم،عمریه من گداتم
من خشکم و تو دریایی و تشنه ی دعاتم
یا عَلیَ النَّقی فدایِ اسمِ دلربای تو
یا علیَ النَّقی جوونیمُ میدم برای تو
گرمِ تنورِ اشکم از غم و غربتِ تو
الهی خیر نبینند، شکستند حُرمتِ تو
گریه کمِ به والله،سالی یه بار برا تو
از برکتِ تو زنده م،از من نگیر دعاتو
یا علیَّ النقی صفا گرفتم از صفایِ تو
یا علیَّ النقی فدایِ بیرقِ عزایِ تو
یا عَلیَ النَّقی فدایِ اسمِ دلربای تو
یا علیَ النَّقی جوونیمُ میدم برای تو
شبیهِ جدّت آقا، تشنه ی جرعه آبی
من باورم نمیشه، تو مجلسِ شرابی
آقا شما کجا و اینجا کجا،بمیرم
واست تمومِ عُمرم ،باید عزا بگیرم
یا عَلیَّ النقی،عذابه هر نفس برای تو
یا علیَّ النقی،فدایِ غربتِ عزایِ تو
یا عَلیَ النَّقی فدایِ اسمِ دلربای تو
یا علیَ النَّقی جوونیمُ میدم برای تو
|⇦•مرد شب زنده دار سجاده ..
#روضه و توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
مرد شب زنده دار سجاده
مردی از جنسِ عالم بالا
مردی از جنس آیهٔ تطهیر
مردی از خانوادۀ زهرا
در زمانِ عبادتِ صبحش
جا نمازش فرشته باران بود
در زمانِ کرامتِ دستش
خانه اش کعبۀ فقیران بود
کاش امشب نسیمِ ماه رجب
برساند به ما دعایش را
برساند به روح مُردۀ ما
بوی سردابِ سامرایش را
بین این حجره ای که دربسته است
برتنش زهر کارگر گشته
چقدر دست و پاش می لرزد
چقدر رنگ و روش برگشته
اثرِ زهرِ روسیاست اگر
پلکِ چشمِ ترش کبود شده
چقدر مثل مادرش زهراست
چقدر پیکرش کبود شده
او که خود دل شکسته بود اما
دل اورا شکسته تر کردند
آیه های نجیب و پاکش را
بین بزم شراب بردند
کس نپرسید بین این مجلس
این ولیِّ خدا گناهش چیست
آیه هست و پیاله هست اما
این وسط اما جای خیزران خالیست
اَلامان از حکایتِ زینب
آنکه در طشت آسمان را دید
آنکه پیش نگاه غمبارش
لب و دندان وخیزران را دید
اَلامان از حکایتِ زینب
آنکه در مجلس بَدِ دشمن
داد می زد لبِ امام مرا
پیشِ چشمِ سه ساله چوب مزن
#علی_اکبر_لطیفیان
* مجلس شراب بردنت آقاجان! اما دختر باهات نبود، خواهرت، همسرت نبود. وای از اون ساعتی که یه عده نامحرم دور تا دور ایستادن بودن، صدا زد: بابا!...*
چوب از یزید خورده ای و قهر با مَنی
خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود
بیهوده زیر منتِ مرهم نمی روم
این پا برای دختر تو پا نمی شود
کار از حنا و شانه کشیدن گذشته است
مویی که سوخته گره اش وا نمی شود
_
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده، بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
*میخوام بگم: یا امام هادی! بی هوا دَرِ خونه ات رو باز کردن، اما همسرت بین در و دیوار نبود...*
می کِشد با دو دستِ بسته تو را
* همۀ این ها رو میشه مدینه نگاه کنی،امام سجاد فرمود: دست من رو مثل جدم میان کوچه ها بستن. گفتن: آقا! مگه دست امیرالمؤمنین رو چطور بستن؟ آقا فرمودن: سَرِ امیرالمؤمنین پایین بود، اینقدر لباس مولا رو کشیدن،لباس پاره شده
خبر نوشته: شونۀ مولا نمایان بود، از یه طرف چهل نفر،از یه طرف یه خانم هجده ساله، یه وقت دومی یه نگاه کرد، صدا زد: قنفذ چرا ایستادی...
کاش با غلافِ شمشیر میزد، نه والله، غلاف و شمشیر با هم بودن...*
می کِشد با دو دستِ بسته تو را
دل به تقدیر داده بودی تو
دشمنانت سوار بر مرکب
پشت مرکب پیاده بودی تو
جان فدایت که روضه خوان بودی
یادِ نورِ دو عین افتادی
عقب قافله زمین خوردی
یادِ بنتُ الحسین افتادی
تا رسیدی به کاخ آن ملعون
پر و بالت تمام خاکی شد
ذره ای از بها نمی افتد
گیرم اصلا امام خاکی شد
متوکل شراب آورد و...
بعد از آن هم کمی به تو خندید
طعنه زد لااقل بخوان شعری
شعر خواندی و وجودِ او لرزید
دلِ زهراییت شکست آن جا
یادت افتاده بود بزم شراب
یاد دندان و خیزران بودی
یادت افتاده بود اشکِ رباب
یادت آمد شراب را می ریخت
به روی زخم دیده ی جدت
چشم عباس خیره شد ناگه
سوی رأس بریده ی جدت
می چکید اشکش از نوک نیزه
همه ی های و هویم این جا بود
دختری زیر لب فقط می گفت:
کاش الآن عمویم این جا بود
شاعر : #محمدجوادشیرازی
* یا امام هادی! مجلس شراب رفتی، اما کسی دخترت رو نخواست کنیزی ببره، مثل فردایی بدنت رو کفن کردن، با احترام بدنت رو میان قبر قرار دادن«صَلَّ اللهُ عَلَیکَ یا سَیدنا الْمَظلوم»«أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى» برسون صدات رو کربلا: حسین....
|⇦•اشک را روز جزا با نور ..
#روضه و توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند
برتو هرکس گریه کرده وقف جنت می کنند
ایها الهادی گدایانِ دَرِ تو تا ابد
برهزاران حاتم طائی کرامت می کنند
اشکهایی را که در این روضه هایت ریخته
قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند
سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات
مثل موسی در میان طور عبادت می کنند
مَردم ایران به یاد صحن نورانی تو
حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند
عده ای با پرچمِ یاهادی ات روز جزا
ازتمامی گنهکاران شفاعت می کنند
نام تو دارد جهانی را هدایت می کند
علتش این است برنامت اهانت می کنند
کاش می شد ما فداییِ نگاهت می شدیم
کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم
ای کلام تو، کلام ناب قرآن، یانقی!
زنده شد از برکت نام تو انسان، یا نقی!
حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا
واجب عینی شده برهر مسلمان، یا نقی!
مردم ایران زمین، بااحترام و ومؤمن اند
کاش جای سامرا بودی در ایران، یا نقی!
با دعای جامعه ما را رساندی تاخدا
ای کلیدِ اصلی ابواب ایمان، یا نقی!
مَهبطِ وحیی، تو آقا معدن الرحمه تویی
ای مصابیحُ الدجی، ای باب احسان، یا نقی!
ای که اعلامُ التقی هستی وهم کهف الوَری
هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان، یانقی!
مُنتهی الحلمی، ستون علمی، ارکان البلاد
ای امام مهربان بهتر ازجان، یا نقی!
باگدایی ازتو دارم پادشاهی می کنم
مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می کنم
آمدم کُنج حریمت با دوتا چشم تری
آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری
آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو
جان زهرا حضرت هادی مراهم می خری؟
ای غریب سامرا ای آشنایِ عالمین
تو امام،عسگری هستی وخود بی عسگری
هرزمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است
باضریح تخته ای ات اشک در می آوری
ای فدای نام تو، جان تمام شیعه ها
ایهاالهادی النقی، تو یک علی دیگری
درخرابه جاگرفتی پیش یک دسته گدا
پادشاهانه نشستی در کنار نوکری
نیمه ی شب ریختند آقاسرسجاده ات
قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری
بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت
درمیان شعله دست وپای یک مادر نسوخت
گرچه برروی لبت نامی بجز مادر نبود
روی دوشت کُنده زنجیرِ زجر آور نبود
آمدی بزم شراب و حُرمتت آنجا شکست
در عوض آقادراین مجلس که تشت زرنبود
دور تو پربود از نامردهای سامرا
درعوض دور وبرت بالای نیزه سرنبود
دور تو کف می زدند و عده ای باده به دست
سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود
گرچه تنها بودی آقاجان دراین مجلس ولی
دورتو خولی و شمر و لشگری دیگرنبود
جای صدهاشُکر باقی، مانده در بزم شراب
خیزران بالا نمی آمد، لبی هم تر نبود
خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان
خوب شدچشم پلیدی خیره بر دخترنبود
شاعر : #مهدی_نظری
*روضه بخونم بلند گریه کنید: آوردنش آقا امام هادی رو تو مجلسِ متوکلِ مستِ لایعقل، نانجیب به حضرت تعارف کرد جامِ شراب رو، حضرت فرمود: گوشت و پوست و خونِ ما از این نجاسات به دورِ، بعد آقا شروع کرد با شعر، حقایقی رو برا متوکل بیان کردن، متوکل جام شراب رو زمین زد، افتاد رو پاهایِ حضرتِ هادی، گفت: انعام بهش بدید، با احترام ببریدش، به آقا گفت: دیگه کاری ندارید؟ آقا فرمود: دیگه من رو تو این مجلس نیارید...
یا امام هادی! آقاجان! شما مَرد بودید تو مجلس شراب...سکینه خانوم میگه: به عمه ام گفتم: یه پارچه ای بده من سرم رو بپوشونم، فرمود: عزیزم! منم مثل تو هستم، نگاه کردم دیدم همه دارم خیره خیره نگاه میکنن...اینجا ابی عبدالله به فریاد اومد، یه وقت دیدن از توی تشت صدای تکبیر داره میاد، نگاه کردن دیدن لبهای حسین بهم میخوره...چیکار کرد نانجیب؟ چوب رو برداشت اینقدر به لب و دهان حسین ضربه زد...راوی میگه: سر رو که می آوردن نگاه کردم دیدم دندان هاش برق میزنه، اما سر رو که می بردن، دیدم دندانها شکسته...* حسین...
دفاعیه امام هادی از ولایت،
متن #زیارت_غـدیریه است
دوره #امامشناسی را
از مُحتوای آن دریابید
#اصول_تولی_و_تبری
|⇦•تو نورِ هدایتی بانیِ شفاعتی..
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
تو نورِ هدایتی ، بانیِ شفاعتی
معنایِ عبادتی ، یا امامِ هادی!
ای اصلِ هر مسیر ، مولایِ بینظیر
دست من رو بگیر ، یا امامِ هادی!
تو همه عزتِ شیعه ، تو همه باورِ مایی
تویی اصلِ مناجاتُ ، سایۀ رو سَرِ مایی
تا میشه آشوب دلِ من ، میخونم
دوباره ، از عشقِ تو آقا
پر میشکه این دلم با ، چه شوقی
به سمتِ ، زیارتِ سامرا
«یا وَلیَّ المؤمنین یا علی بن جواد..»
از لطفِ نگاه تو ، در ظِلِّ پناهِ تو
دلبستم به راه تو ، يا امامِ هادي!
اي سامونِ دلم ، عشقت آب و گلم
رحمي كه سائلم ، يا امامِ هادي!
به تو مَديونم آقاجان ، تويي كه نورِ اين راهي
ميشه پيدا راهم از چاه ، تويي كه برام پناهي
«یا وَلیَّ المؤمنین یا علی بن جواد..»
|⇦•عمری گذشت هنوز ..
#سینه_زنی و توسل ویژۀ به امام هادی علیه السلام
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
عمری گذشت هنوز تویِ گوشم
العطشِ بچه ها میپیچه
تو خیمهگاه یه چیزایی دیدم
که زهر کینه پیش اون هیچه
دیدم،بچه ها رو تو خیمهٔ مَشکا
رو خاک نمدار که میاُفتادن
دیدم با چه خجالتی رفتن
مشک و به سقای حرم دادن
عَلَم افتاد، تو حرم غوغا شد
پایِ دشمن ،سَمتِ خیمه وا شد
وا مصیبت،ای امان از غربت...
گودال بود تو خاطرم هرجا
دیدم حصیر و کهنه قالیچه
تو قتلگاه یه چیزایی دیدم
که زهر کینه پیشِ اون هیچه
دیدم،خنجر کهنه که نمیبُرّه
حوصلهی سپاهشون سر رفت
بین سنان و شمر دعوا شد
خولی به سمت کوفه با سر رفت
کربلا بود،محشر کبری بود
یا بُنَیَّ، نالۀ زهرا بود
وا مصیبت،ای امان از غربت...
بینِ محلّۀ یهودی شد
سرای روی نیزه بازیچه
تو شهر شام یه چیزایی دیدم
که زهر کینه پیش اون هیچه
دیدم،اوباش مستِ سنگ به دستی که
دنبال شرّ و فتنه میگردن
جلو چشایِ عمه ام زینب
به رأس روی نی جسارت کردن
سری اُفتاد، زیر سُمّ مرکب
ما می مُردیم، نبود اگه زینب
وا مصیبت،ای امان از غربت...
#مناجات و توسل به امام زمان ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام .
حال و احوالِ گرفتار تماشا دارد
گریۀ عبـدِ گنـهکار تماشا دارد
آمدم گریه کنم تا که نگاهم بکنی
چون ستاره به شب تـار تماشا دارد
هر چه شد بین من و تـو ز همه پوشاندی
آبروداریِ سَتـّار تماشا دارد
بالحسین الهی العفو...
بـارها زیـرِ همه قـول و قـرارم زده ام
دست گیریِ تـو هـر بـار تماشا دارد
ماه،ماهِ رجب و سفره به نامِ علی است
لحظه ی جلوه ، رُخِ یار تماشا دارد
عاشقِ نیمه شب صحن و سرایِ نـجفـم
حـرم حیـدر کـرّار تماشا دارد
*اولِ ماهِ رجب، زیارتیِ ابی عبدالله است، نیمه ی ماه، زیارتیِ ابی عبدالله است، آخرِ ماه هم زیارتیِ ابی عبدالله است «صَلَّ الله عَلیکَ یا سَیدنَا المَظلوم» *
همۀ آرزویم یک سحر کرب و بلاست
شب جمعه حـرمِ یـار تماشا دارد
مادری دست به پـهلو، پـسری پـاره گلو
گـریـه ها لحظۀ دیـدار تماشا دارد
روضـۀ قحطی آب و لبِ عـطشانِ حسین
گـوشۀ صـحن علمـدار تماشا دارد
* آخرایِ سالِ، دم دمای عید که میشه آدم به زن و بچه اش میگه بذار اوستام مزدم رو بده براتون لباسِ نو میخرم، آقا! اربابِ ما توئی ما رعیتِ تو هستیم«وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا،إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين» بده در راهه خدا یه کربلا...*
کـاش امسال شـود سال ظهـور دلبـر
پـرچم خیمۀ دلـدار تماشا دارد
یا صاحب الزمان...
من آن صیدم که بینِ دامِ این بیگانه افتادم
من آن شمعم که در این بَزم، بی پروانه افتادم
دلِ شب از پیِ مرکب پیاده می دویدم من
به یادِ عمۀ جان داده در ویرانه افتادم
من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا کن
به کنج این قفس پر بسته و بی دانه افتادم
چو دیدم این همه زیور به روی تاج و تختِ
من آن صیدم که بینِ دامِ این بیگانه افتادم
من آن شمعم که در این بَزم، بی پروانه افتادم
دلِ شب از پیِ مرکب پیاده می دویدم من
به یادِ عمۀ جان داده در ویرانه افتادم
من آن مرغ گرفتارم بیا مادر تماشا کن
به کنج این قفس پر بسته و بی دانه افتادم
چو دیدم این همه زیور به روی تاج و تختِ تو
به یاد گوشِ مجروحِ گُلِ دُردانه افتادم
مرا بَزمِ شراب آورده ای، شرمی کن از زهرا
به یادِ عمه ها در مجلسِ بیگانه افتادم
عمامه از سرم انداختی، مویم پریشان شد
به یادِ گیسوانِ در هم و بی شانه افتادم
به من در حالت مستی جسارت میکنی،
یادِ لب بی آب و چوبِ زادۀ مرجانه افتادم
متوکل آقارو از مدینه به سامرا آورد، میگن: بین راه یه موقفی بود، دستور داده بود جایی که از همه جا بدترِ، امام هادی رو ببرن، آقا رو توی کاروانسرایی بردن که پر بود از اَراذل و اوباش ، جایی بود که حیوان هاشون رو می بستن،تویِ او کاروانسرا دستور داد بدترین جاش آقارو جا بدن...با این کار میخواست امام هادی رو کوچک کنه...
بعد از یه زمانی آقا وقتی دوستانشون دورشون جمع بودن، فرمودن: از همه جاهایی که بیشتر به من سخت گذشت، اون جایی بود که متوکل من رو برد یه عده اوباش اونجا بودن، جایِ من اونجا نبود...
یا امام هادی! راست میگی آقاجان، شما امامی،شما حجتِ خدایی، شأن و منزلتِ شما بالاتر از این حرفهاست،اما خدارو شکر زن وبچه ات همراهت نبودن،خدارو شکر خواهرت همراهت نبود...
چی میخوام بگم؟ بعضی ها میدونم کجا رفتن...اما من اونجا نمیخوام بیام، اگه جا خوردی من رو ببخش...
آقا دیگه ناموست رو توی انظار قرار ندادن، اما کربلا زینب همه رو سوار کرد،یه عده نامحرم دور زینب رو گرفتن...
آی گریه کن ها! شتر قدش بلنده، وقتی یکی بخواد سوارِ شتر بشه باید کمکش کنی...یه نگاه زینب به دور و اطرافش کرد...این خانوم وقتی رسید کربلا، اباالفضل مهار ناقه اش رو می گرفت، قاسم رکاب برا عمه اش می گرفت، علی اکبر زیر بغلهای زینب رو می گرفت، اما الان دیگه محرمهای زینب نیستن، یه نگاه کرد طرف علقمه، «اَخی اباالفضل!»
🎼دل تنگم آه ای سامرا ..
|⇦• سینه زنی ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
آه از غمِ گلدستۀ غربت نصیبت
از دل شكسته گنبد و صحن غریبت
دل تنگم آه ای سامرا
دل تنگ آن صحن و سرا
ای كاش و می خواندی مرا
با هر نسیم از صحن تو،عطر عجیبی می وزد
از گوشۀ سرداب تو،اَمَّن یجیبی می وزد
دل تنگم آه ای سامرا ..
شد آینه دارِ بقیع،این صحنِ ویران
از این جفا جان های ما،گشته پریشان
آه از ستم ، آه از جفا
در حقِ آلِ مصطفی
نفرین به قومِ بی وفا
نام تو سُرَّمَن رأی
اما نشاند درد و غم
آخر خدایا تا به كی
زائر ندارد این حرم
دل تنگم آه ای سامرا ..
ابن الرضایِ ثانی ای هادیِ امت
اذنی بده تا بی قرار آیم به سویت
مولا امامِ عسكری
بر این گدا بگشا دری
اینك من و چشم تری
خود توشۀ راهم بده
بارِ گناهم را مَبین
بر اشك و آهم كن نظر
روی سیاهم را مَبین
🎼بی عمامه مرا از خانه ام ..
|⇦• روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت امام هادی علیه السلام
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
آمده جان من از زهر کینه بر لب
روزِ من در غریبی تیره تر بود از شب
خسته بال و پرم ، کنج قفس می میرم
*این جمعیتی که امشب اومدن غربتِ شهادت امام هادی رو بیرون آوردن .. گفتن اگه الان سامرا زائر نداره ، ما میریم به آقامون امام زمان تسلیت میگیم .. میگیم آقا جان سرت سلامت آقا ..*
آمده جانِ من از زهر کینه بر لب
روز من در غریبی تیره تر بود از شب
خسته بال و پرم ، کنج قفس می میرم
گریۀ نورِ چشمم کرده از جان سیرم
در طول عمرم ، جز غصه و غم ، هرگز ندیدم
ویرانه دیدم ، زخم زبان و ، طعنه شنیدم
*عجیب داستانِ امام هادی شبیه سرگذشتِ امام سجاد بوده ، روضه ها به هم شبیه اند، لذا در ارشاد شیخ مفید نوشته وقتی آقا رو از مدینه به سمت سامرا می آوردند ، مثلِ امام سجاد که سه روز و سه شب پشت دروازه ساعات آقا رو نگه داشتند .. امام هادی هم در یک خرابه ای جای دادند، سه روز بیرون از شهر امام هادی رو نگه داشتند .. این یه روضه است شبیه امام سجاد . یه روضه دیگه هم وقتی آقا رو واردِ بزم شراب کردند ، نانجیب حرام زاده ، جام شراب به امام هادی تعارف کرد .. بگم صدای ناله ت بلند شه .. می خوام بگم آقا جانم اما در هر دو روضه یه فرق بزرگ بین روضه شما و امام سجاد بود، درسته شما رو هم در خرابه جای دادند .. اما دیگه ناموستونُ با دستایِ بسته وارد نکردند .. جلو چشمت ناموستُ با تازیانه نزدند .. آقاجان .. آقا شما رو هم وارد بزم شراب کردند ، اما جلو چشمت سر باباتُ داخل تشت نگذاشتند .. با چوب خیزران به لب و دندان بابا نزدند ..*
در طول عمرم ، جز غصه و غم ، هرگز ندیدم
ویرانه دیدم ، زخم زبان و ، طعنه شنیدم
کربلایم سامراست ، بر لبِ من یا زهراست
نیمه شب بود و از غم خاطرم آزردند
بی عمامه مرا از خانه ام می بردند
*دامنۀ روضۀ امام هادی زیاده ، هم امام هادی هم امام صادق رو نیمۀ شب از خانه بیرون بردند، اما بی عمامه ، بی ردا .. وقتی خوب توجه میکنی فاطمیه تموم شده ، اما مگه میشه روضه هایِ فاطمه تموم بشه .. (میخوام یه چیزی بگم ردشَما) اینکه امام هادی و امام صادق رو بی عمامه بردند ، شاید دلیلش این باشه : شیخ جعفر مجتهدی میگه تو حرم امیرالمومنین گفتم آقاجان ، می خوام ببینم اون صحنه ای که شما رو از خونه بیرون کشیدند .. در کتابِ مرحوم آشیخ جعفر نوشته این قضیه رو ، در عالم مکاشفه امیرالمومنین فرمود شیخ جعفر ، طاقت نمیاری ببینی .. رها کن این خواسته رو .. می گه عرض کردم آقا جان به من اجازه بدین ببینم چه خبر بوده مدینه .. بی شرمی این قوم رو می خوام بفهمم ..
آقا فرمود: شیخ جعفر حالا که اصرار داری ببین بسم الله یه مرتبه پرده از جلو چشمم افتاد ، دیدم در خونۀ امیر المومنین باز شد ، عمامۀ امیرالمومنین رو دور گردنِ آقا انداختند دارند از خونه بیرون می کشند مولا رو ..*
نیمه شب بود و از غم خاطرم آزردند
بی عمامه مرا از خانه ام می بردند
در غریبی ز ظلم و کینه آبم کردند
وایِ من وارد بزم شرابم کردند
جام شراب و لبخند دشمن آن نیمۀ شب
لرزیدم و آه از دل کشیدم با یادِ زینب
*حالا امام هادی میخواد برات روضه بخونه ..*
سر خونین تشت زر ، چوب و لبهای دلبر
*تو مجلسِ یزیدِ ملعون سر داره قرآن می خونه .. یه وقت نانجیب شروع کرد با چوب خیزران بر لب و دهان ابی عبدالله .. یه وقت دیدند بینِ این زن و بچه ، یه نازدانه رویِ پا بلند شده .. هی میگه عمه جان این سرِ بابایِ منه؟.. بگو به چه جرمی دارند با چوب خیزران می زنن .. حسین ..*
آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب
گشت از شدت غم مرگ عیان در نظرم
زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی
ریخته خاک یتیمی به عُذار پسرم