19.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکس ادعا دارد ولایتمدار و پیرو رهبری است واجب شرعی است ،این سخنان بسیار ارزشمند رهبری را نشردهد، اگر انجام ندهید مدیون شهدا هستید
چرا این سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در صدا و سیما و فضای مجازی باز نشر نمی شود؟
دوستانی که در گروه ها و در سکوهای فضای مجازی عضو هستند قربة الي الله اين كليپ را باز نشر کنند تا بر مسئولین
واداده و منفعل اتمام حجت شود.
💐🌺🌹💐🌺
#جهاد_تبیین
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
لحظه ها لحظه های آخر بود
آخرین ناله های خواهر بود
خواهری که میان بستر بود
خنجری خشک و دیده ای تر بود
چقدر سینه اش مکدر بود
دستش رو به قبله تا کرده
روی خود را به کربلا کرده
مجلس روضه را بپا کرده
باز هم یاد درد ها کرده
یاد باغ گلی که پرپر بود
پلکهایش کمی تکان دارد
رعشه ای بین بازوان دارد
پوست نیروی استخوان دارد
یادگاری ز خیزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود
تا علی اکبرش اذان ندهد
سروِ قدش تا نشان ندهد
تا علمدار سایبان ندهد
تا حسینش ندیده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود
زیر این آفتاب می سوزد
تنش از التهاب میسوزد
یاد عباس و آب میسوزد
مثل روی رباب میسوزد
یاد لبهای خشک اصغر بود
میزند شعله مرثیه خوانیش
زنده ماندن شده پشیمانیش
مانده زخمی به روی پیشانیش
آه از روز کوچه گردانیش
چقدر در مدینه بهتر بود
سه برادر گرفته هر سورا
و علی هم گرفته بازو را
دور تا دور قد بانو را
تا نبینند چادر او را
آه از آن دم که پیش اکبر بود
ناگهان یک سپاه خندیدند
بر زنی بی پناه خندیدند
او که شد تکیه گاه خدیدند
مردمی با نگاه خندیدند
بعد از آن نوبت برادر بود
آن همه ازدهام یادش هست
جمع کوفیُ شام یادش هست
چشمهای حرام یادش هست
حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دختر بود
یک طرف دختری که رفته از حال
یک طرف تل خاک در گودال
زیر پای جماعتی خوشحال
یک تن افتاده تا شود پامال
باز دعوا میان لشکر بود
جان او تا ز صدر زین افتاد
خیمه ای شعله ور زمین افتاد
نقش یک ضربه بر جبین افتاد
گیسویی دست آن و این افتاد
حرمله هم جلوتر رفت
یک نفر گوئیا سر آورده
زیر یک شال خنجر آورده
ضربه ای که به حنجر آورده
عرق شمر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
________________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
حورا و طناب؟ وای بر من!
قرآن و شراب؟ وای بر من!
ناموس پیمبر و کنیزی
در شام خراب؟ وای بر من!
در پیش نگاه چند دختر
چوب و لب باب؟ وای بر من!
پیشانی ماه و ضربت سنگ
خورشید و خضاب؟ وای بر من!
در بزم شراب، کس ندیده
ریزند گلاب، وای بر من!
ده طایر پر شکسته، با هم
بسته به طناب، وای بر من!
گیسوی به خونْ کشیده بر رخ
گردیده حجاب، وای بر من!
کی دیده کسی دهد به قرآن
با چوب جواب، وای بر من!
در بزم شراب قلب زینب
گردیده کباب، وای بر من!
پوشیده سکینه از کف دست
بر چهره نقاب، وای بر من!
شد ظلم به اهل بیت «میثم»
بی حدّ و حساب، وای بر من!
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
ای شاهد اسیری من ای غیور محض
قبل از غروب روز دهم ای حضور محض
از قوم ما زنی به اسارت نرفته بود
حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود
در کوفه بود همینجا پرم شکست
نزدیک خانه پدریم سرم شکست
تا شهر شام رفتمو معجر نداشتم
تقصیر من چه بود برادر نداشتم
بعداز تو کار ما به کجاها کشیده شد
در حالت فرار موی ما کشیده شد
به روی دل غمو داغ تورا گذاشتم
به روی شانه خود کربلا گذاشتم
برای انکه مرا غصه تو پیر کند
روی تمام جوانیم پا گذاشتم
برای انکه بگویم هنوز فکر توام
ببین که پیرهنت را کجا گذاشتم
نشد اگر که تنت را کفن کنم اما
هنوز هم کفنت را سوا گذاشتم
ببین که خون گلوی تو رنگ موی من است
گمان مبر که به زلفم حنا گذاشتم
اگربناست ببینی مرا بیا گودال
که خویش را لب گودال جا گذاشتم
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
با زبانی پُر گلایه مقتلم تحریر شد
آیه های غربت من یک به یک تفسیر شد
تو غریب کربلا و من غریب شهر شام
ماجرای غربتم مثل تو عالم گیر شد
من نگفتم بی تو میمیرم بیا حالا ببین
تازه خواب کودکی هایم دگر تعبیر شد
پینه هایِ لایِ انگشتانِ من را دیده ای ؟
ای دل آرامم کجایی خواهر تو پیر شد
در میان این لباس کهنه روی سینه ام
ماجرای رفتن تو مثل یک تصویر شد
من خودم دیدم که زیر دست و پا افتاده ای
مثل آیینه تنت پاشیده و تکثیر شد
بین گودال آمدم هرچه صدا کردم حسین
دشمن کف زد صدای ناله بی تاثیر شد
پیکر تو زیر نعل تازه وا میشد زهم
پیکر من زخمی از جای غل و زنجیر شد
آنکه بُرد عمامه تو معجر از رویم کشید
هر دو گیسوها اسیرِ پنجة تقدیر شد
تا نیفتی از سرِ نیزه به زیر دست وپا
خواستم دامن بگیرم زیرِ نیزه دیر شد
گوبه سردارِ سپاهت رفتی وبارفتنت
خواهر گیسو سپیدت هرکجا تحقیر شد
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
آب از تو می خواند که از تو آبرو گیرد
از آبرویت آب هم باید وضو گیرد
مجذوب حقی عارف از بهر سفر تا عرش
فرقی ندارد ذکر "زینب" یا که "هو" گیرد
حرف دلم را تند می گویم اگر بانو
ترسم که بغضم آید و راه گلو گیرد
بر سفره ی لطفت گدا را مینشانی تا
قدری نمک گیرت شود با سفره خو گیرد
قدری نمک گیرم نما از سفره ی عشقت
تا که تمام جان من از عشق بو گیرد
ای کاش اشک بر مصیبتهات یک روزی
سو سوی چشمان مرا از چارسو گیرد
شیون کنید ای سنگ ها شاید که نگذارید
در پیش چشم دخترش سر را ز مو گیرد
چشمم سپید از اشک شد یک آشنا هم نیست
عباس کو چشم مرا از شستشو گیرد؟
در قتلگاهش هم به فکر قاتل خویش است
اصلا بعید است این حسین از شمر رو گیرد
مهدی آل مصطفی یکروز می آید
تا انتقام خون ما را از عدو گیرد
🔸شاعر:
#جعفر_ابوالفتحی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
تا آخرین نفس که توانی در این تن است
داغت امانتی است که همراه با من است
رفتی و داغ دامن من را رها نکرد
یاد تو در دل من و اشکم به دامن است
چون شمع ذره ذره دلم آب شد ولی
در من هنوز شعله ی امید روشن است
جان می سپارم و دم آخر دلم خوش است
دیدار تو مقارن این جان سپردن است
یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد
یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است
سنگ از مصیبت تو دلش آب می شود
دل های دشمنان تو از جنس آهن است
مویی که شانه خورده به دستان فاطمه(س)
دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است
رفتی و بین این همه نامرد و بی حیا
یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است
🔸شاعر:
#هادی_ملک_پور
________________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
ای نور دیده من و تاج سرم حسین
یک دم قدم گذار به چشم ترم حسین
بنگر چه آمد از غم تو بر سرم حسین
در زیر آفتاب ببین بسترم حسین
نام تو گشته زمزمه آخرم حسین
بالاسر همه تو دم آخر آمدی
بالین هر شهید به چشم تر آمدی
با زانو در کنار علی اکبر آمدی
بر دیدن سه ساله خود با سر آمدی
من خواهر توام بیا در برم حسین
یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم
در طول آن مسیر رکابی که داشتم
در زیر سایه تو حجابی که داشتم
دیدی چه شد حسین نقابی که داشتم
دیدی چه شد مقنعه و معجرم حسین
یک نیمه روز موی سیاهم سفید شد
یک نیمه روز امید دلم ناامید شد
هجده گلم مقابل چشمم شهید شد
از مادر تو خواهرت هر چه شنید...،شد
داغت هنوز هم نبود باورم حسین
هر دم به یاد حنجر تو گریه میکنم
بر زخم های پیکر تو گریه میکنم
دارم به جای مادر تو گریه میکنم
یاد وداع آخر تو گریه میکنم
گفتی به خواهرت که بمان در حرم حسین
گفتی به خیمه گاه بمانم ولی نشد
گفتم کنم فدای تو جانم ولی نشد
یک جرعه آب بر تو رسانم ولی نشد
پایت به سوی قبله کشانم ولی نشد
تو دست و پا زدی و زدم بر سرم حسین
منکه به جز تو پشت و پناهی نداشتم
دیدم تو را غریب و سپاهی نداشتم
تو زیر پا و تاب نگاهی نداشتم
جز رو زدن به قاتلت راهی نداشتم
شرمنده توام چه کنم خواهرم حسین
هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت
بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت
شمر آمد و به سینه تنگت نشست و رفت
با دست خالی آمد و پر کرد دست و رفت
ای کاش کور بود دو چشم ترم حسین
دیدم تو را به سجده ولی سر نداشتی
ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی
(ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
گویا غربب بودی و مادر نداشتی)
قربان غربتت پسر مادرم حسین
نگذاشتند گریه بر آن پاره تن کنم
نگذاشتند سایه ای بر آن بدن پکنم
نگذاشتند حسین خودم را کفن کنم
کاری برای یوسف بی پیرهن کنم
میخورد خاک پیکر تو در برم حسین
ما را پس از تو خار شمردند کوفیان
بر روی نیزه راس تو بردند کوفیان
نان علی مگر که نخوردند کوفیان
از من چه آبرو که نبردند کوفیان
دادند نان به ما صدقه ،دلبرم حسین
دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت
وقتی میان مجلس ابن زیاد رفت
صبر و قرار از دل زین العباد رفت
کاری رباب کرد ،که دردم زِ یاد رفت
چون جان بغل گرفت سر سرورم حسین
بر عکس کوفه هلهله کردند شامیان
خنده به اشک قافله کردند شامیان
ما را اسیر سلسله کردند شامیان
تحقیر پیش حرمله کردند شامیان
از هر که بگذرم از او نگذرم حسیم
بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت
چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت
بگذار بگذریم چه آورد بر سرت
خیلی دلم تنگ شده بهر دخترت
بعد از تو من صداش زدم دخترم ،حسین
🔸شاعر:
#عبدالحسین_میرزایی
______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
دلشوره داشتی و برادر نداشتی
بعد از حسین(ع) سایۂ بر سر نداشتی
داغت عظیم بود و دل کوه را شکست
صبرت جمیل بود و برابر نداشتی
در کربلا، بلا به سرت آمد آنچنان
جز تیر و نیزه خاطره دیگر نداشتی
گفتی میانِ گریه که ای شمرِ(لع) بی حیا
در قتلگاه...کاش که خنجر نداشتی
می سوختی از اینکه؛ از آن دستِ بی عقیق
وقتِ وداع؛ بوسه چرا برنداشتی
میسوخت خیمه ها و به کوریِ چشم بد
جلباب بود! اگر چه که معجر نداشتی
دور و برَت نگاهِ علی اکبری نبود
عباس ِ غیرتی و دلاور نداشتی
مرهم نداشت داغِ دلت! بغض کردی و...
غم داشتی؛ نوازش ِ مادر نداشتی
جانت به لب رسید! که دنیایِ بیوفا
ماندن نداشت! چونکه برادر نداشتی!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
از همان کودکی ام رنج و بلایا دیدم
چه بگویم که به یکباره چه غمها دیدم
طفل بودم که چو جوجه بدنم می لرزید
بین آن کوچه عجب محشر کبرا دیدم
می کشیدند علی را وسط کوچه به زور
ریسمان سیهی بر سر بابا دیدم
مادرم روی زمین و لگدی محکم خورد
به روی خاک تن محسن زهرا دیدم
سخت تر بوداز این کوچه،خدایا گودال
بدنی را به سر نیزه ی اعدا دیدم
وای از نحر گلویش چقدر طول کشید
نرود از نظرم آنچه در آنجا دیدم
من به یک روز شدم پیر و قدم گشت دوتا
مرگ خود را دل شب در دل صحرا دیدم
کاشکی طفل یتیمی پس از این گم نشود
من خودم گم شدن لالهٔ طاها دیدم
در پی طفل روانه شدم و یک تن گفت
زیر مرکب بخدا له شدنش را دیدم
نفس آخر زینب شده ای هم نفسم
خوب شد آمدی و روی تو حالا دیدم
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
_______________________
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
دختر نگو ز دامن زهرا چه دختری
درّ گرانبهایی و دردانه گوهری
در ذات خود نمونه ی زیبای فاطمه ست
یعنی در آفرینش هستی چه جوهری
در هیبت و شکوه علی بود گوئیا
در عزّت و شرف شده زهرای دیگری
در صبر و در سکوت به مانند مجتبی
در کربلا و شام نمود ش پیمبری
در کربلا کسی که برای برادرش
هم خواهری نموده و هم کرد مادری
در شوکت و شهامت و در فضل و اقتدار
سرتا به پا شده ست حسین مکرّری
یعنی که او ادامه ی هر پنج تن شده ست
یعنی نمونه است و ندارد برابری
در عفّت و فضیلت و تقوا چه مریمی
یا در منای قُرب برادر چه هاجری
او شد برای حضرت مادر چه دختری
او شد برای شاه شهیدان چه خواهری
زینب ملیکه ای ست که زهراش مادر است
چون فاطمه ست دیگر و اونیز دیگراست
.................................................
زینب اگر نبود یقین هل اتی نبود
بی پرده گر بگویمت دین خدا نبود
قرآن نبود و قبله نبود و نماز نه
سجّاده ی نیایش و ذکر و دعا نبود
قرآن ز زهد و پاکی و تقوا ورق نداشت
حرفی از آن ولیُّکُمِ اِنّما نبود
آن خطبه های کوفه و شامش اگر نبود
شیرازه ای برای کتاب خدا نبود
واللیل و نور و کوثر و والنّجم و فصّلت
والشّمس و طور و واقعه و والضّحی نبود
تاریخ از سکوت علی صفحه ای نداشت
باور کنید صحبت اهل کسا نبود
گر خطبه های حیدری اش گل نمی نمود
یک ذرّه از شهامت و مردی به جا نبود
او گر روایتی ز شهیدان نمی نمود
حرفی ز آفتاب سر از تن جدا نبود
از مَشک و دست و اسب و عَلَم صحبتی نبود
حرف از عموی تشنه لب کربلا نبود
قبر حسین و اکبر او زائری نداشت
یعنی نجف نبوده و کرب و بلا نبود
باب السّلام و باب مناجات و باب عشق
باب الجواد مشهد و باب الرّضا نبود
.................................................
ما شیعه ایم شیعه ی این خانواده ایم
سر را به آستانه ی جانان نهاده ایم
ما را مدافعان حرم نام گشته است
با جان و دل برای شما ایستاده ایم
ما را سَری ست هیچ ندارد لیاقتی
آن را برای حضرت معشوق داده ایم
در لشکر بزرگ شما صف کشیده ایم
فرمانده نیستیم سپاه پیاده ایم
مانند خطبه های شما آتشین شدیم
چون ذوالفقار تشنه و رویی گشاده ایم
ما وارثان قبله و خطّ مقدّمیم
ما نیز مردِ آهن و کوه اراده ایم
خطّی که یار بر سر راه ایستاده است
باران خون ببارد اگر ایستاده ایم
🔸شاعر:
#علی_کفشگر
#حضرت_زینب #مرثیه_حضرت_زینب
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
زینب اگر نهیب نمیزد علیه کفر
نطق مدافعان ولایت رسا نبود
زینب اگر اسیر نمیشد به راه دوست
دین خدا ز قید اسارت رها نبود
زینب اگر طلسم ستم را نمیشکست
امروز صحبت از شرف اولیا نبود..
در شام و کوفه باز نمیکرد اگر زبان
نام رسول بر سر گلدستهها نبود
اُمّ الکتاب اوست «کلامی» به یک کلام
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
🔸شاعر:
#استاد_کلامی_زنجانی
___