eitaa logo
ذاکرین آل الله
258 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
289 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
اکثر اوقات دختر مثل مادر می شود ارث مادر عاقبت از آنِ دختر می شود حضرت زهرا اگر انسیة الحورا بود دختر از این حیث با مادر برابر می شود عطر یاس و بوی سیب آمیخته با نام او با حضورش خانه ی حیدر معطر می شود از دو دریا لؤلؤ و مرجان فقط حاصل نشد آبشار صبر را سرچشمه کوثر می شود نام زینب تا گره خوردست با نام حسین عشق تفسیری از این خواهر برادر می شود شمه ای از داستان عشق شور انگیزشان از همه افسانه های عاشقی سر می شود احسن الحال همه عشاق با امضای اوست او بخواهد کربلای ما مقدر می شود ذوالبیان ارثیه ی بابا برای دختر است با همین ارثیه او در کوفه حیدر میشود در دفاعِ از حرم عباس درسی داده است نیزه میگوید فقط این کار با سر می شود تار و پود چادر مادر اگر خاکی شده سهم دختر نقش آتش روی معجر می شود آخر هر روضه و مدحی که از دختر شده یاد مادر میکنند و صحبت از در می شود
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ حضرت زینب(س) تنها دلیل خنده ی حیدر خوش آمدی آیینه ی لطافت مادر خوش آمدی ای آن کسی که شهرت نام بلند تو از عرش رفته است فراتر...خوش آمدی از اشک شوق پر شده چشمان مجتبی ای روشنای چشم برادر خوش آمدی دروازه های کوفه به دست تو فتح شد یاد آور حماسه ی خیبر خوش آمدی محشر به نام نامی ات آغاز می شود ای زیر و رو کننده ی محشر خوش آمدی امشب شب دف است ، شب جام و باده است امشب خدا به فاطمه فرزند داده است از خاک پات، بوسه گرفته ست کهکشان سجده کنند بر تو شب و روز عرشیان از شوکت مقام تو این بس که بی وضو نام تو را حسین نیاورد‌ بر زبان عالم حریف جوش و خروشت نمی شود آن لحظه ای که پای حسین است در میان ای دست های تو پل مابِین عرش و فرش پیوند داده ای تو زمین را به آسمان محو علیِّ اکبرِ ارباب می شوی از بس که او شبیه علی می دهد اذان ذکر علی الدوام تمام ملائکه! بر چادر تو باد سلام ملائکه عالم فدای قلب صبوری که داشتی خورشید و ماه خیره ی نوری که داشتی ابن زیاد وقت ورودت به کاخ کفر عاجز شد از شکوه و غروری که داشتی دنیا ندیده است به خود در تمام عمر مثل برادران غیوری که داشتی صدها هزار حضرت موسی گذشته اند از جای جای وادی طوری که داشتی خورشیدِ بی غروبِ شب و روز کربلا! عالم ندیده است حسینی تر از تو را ای سرو پاکباز که غرق عنایتی دست مرا بگیر که دریای رحمتی از درک جایگاه تو این خلق عاجز اند مثل علی و فاطمه اعجاز خلقتی در وقت خطبه خواندن تو کل کائنات گفتند یکصدا: چه وقاری! چه شوکتی یک جا گناه های زبان پاک می شود وقتی که نقل می کند از تو فضیلتی جز اینکه خاک پای تو باشیم تا ابد در زندگی خویش نداریم حاجتی ای آبروی روی علی، ای خدای صبر باید نوشت: "زینب کبری" به جای صبر هدیه بده به خانه ی قلبم بهار را آرام کن دوباره دل بی قرار را زینب تو کیستی که به وقت نماز خویش وا داشتی ستایش پروردگار را آن خطبه های حیدری ات، بعد سال ها زنده نمود خاطره ی ذوالفقار را وقتی که خلق کرد خدا کائنات را دست تو داد گردش این روزگار را هر طور می شود دل ما را درست کن ما داده ایم دست خودت اختیار را جز تو کسی لیاقت زینب شدن نداشت دلداده ای شبیه حسین و حسن نداشت امشب بساط نوکری ما فراهم است بانو! فقط زیارت کرب و بلا کم است شکر خدا که سایه ی پر مِهر چادرت روی سر تمامیِ ذرات عالم است با اسم تو زمین و زمان زیر و رو شود پس نام نامی تو همان اسم اعظم است ای کوه صبر! ای که جهان زیر بال توست از تو مدد گرفته اگر کوه محکم است ما را بخر ، نگاه به اعمال ما مکن اینجا که آمدیم بد و خوب درهم است صدها هزار آسیه شاگرد مکتبت نام حسین هست شب و روز بر لبت خوشبخت آن دلی که گرفتار زینب است عالم به زیر دِین علمدار زینب است هر کس که حیدری ست بدهکار فاطمه ست هرکس حسینی است بدهکار زینب است امروز اگر که نامی از اسلام مانده است مدیون جان فشانی و ایثار زینب است از پادشاه های دو عالم غنی تر است آن سائلی که خادم دربار زینب است عباس ، ماهِ بی بدلِ خیمه هاست که از روی نیزه نیز نگهدار زینب است
✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍃🌺 ✨ شعر حضرت زینب(س) هر کس که در این میکده نوکر شده باشد ننگ است که دلواپس محشر شده باشد بی ساغر و می مست شود در همه ی عمر با یار اگر عمر کسی سر شده باشد من معتقدم خوب تر از مرغ بهشت است هر کس که درین بام کبوتر شده باشد این چشم طمع داشتن ما فقرا هست زیر سر لطفی که مکرر شده باشد دنیا و قیامت گره ی کور ندارد هر مرد و زنی سائل این در شده باشد حاجت نگرفتن ز خداوند حرام است روزی که علی صاحب دختر شده باشد جن و ملک و انس شد آواره زینب عالم همه پروانه ی گهواره ی زینب عشق حسنین و علی و فاطمه زینب هم مومنه هم عارفه هم عالمه زینب از روز ازل دشمن هر ضد ولایت تا روز ابد بانوی بی واهمه زینب هر جا برود ظلم فراری است از آنجا داده است به هر غائله ای خاتمه زینب مردند حسودان و ندیدند شکستش شد خلق حماسه هنر دائم زینب از منظر آنانکه رسیدند به جایی صاحب نفس آن است که شد خادم زینب در مذهب عشاق محال است بمیرد آن کس که شب و روز کند زمزمه زینب خوبان همگی شاعر و مداح حریمش کرده است قیامت نفس گرم سلیمش ای ماه شب حیدر و هم صحبت زهرا ای وارث صبر علی و عفت زهرا هم مریمی هم آسیه هم هاجر و حوا تو زینبی و معجزه حضرت زهرا جز فاطمه کس لایقه بر مادری ات نیست اثبات شده بار دگر عصمت زهرا شد دار و ندارت همگی خرج امامت حقا که تویی حاصل تربیت زهرا بیچاره شد از طاقت تو نسل امیه در روح بلند تو بود همت زهرا در مکتب تو یاد گرفته است محبت هر کس که مسلمان شده با زحمت زهرا هر کس شده شیدای حسین ، عاشق حیدر گشته است نمک گیر شما دختر و مادر فردوس کجا ، حال و هوای حرم تو دیوانه کننده است صفای حرم تو هم بوی نجف آید و هم بوی مدینه هم بوی حسین از همه جای حرم تو چیزی نشود کم ز مقام تو اگر که ما را بنویسند گدای حرم تو ای عمه سادات ! من از دست زمانه دلگیرم و محتاج هوای حرم تو باید که بسوزیم درین آتش حسرت ما که نشدیم از شهدای حرم تو ای وای ازین نفس ازین بی سر و پایی ای وای نمردیم برای حرم تو کن قسمتمان حال و هوای شهدا را لبریز کن از شوق شهادت دل ما را تو زینبی و شمع شبستان حسینی از عالم ذر بی سر و سامان حسینی زهرا سپر جان علی بود همیشه تو نایب زهرا ، سپر جان حسینی هر کس که حسینی است ، نمک گیر وفایت تو واسطه ی لطف فراوان حسینی در مدح تو این بس ز ازل تا ابد الدهر سر سلسله حلقه یاران حسینی لبخند زدی وقت ولادت به برادر شد بر همه اثبات که حیران حسینی از موقع میلاد سرت گرم حسین است هر لحظه تو دلواپس هجران حسینی ای کاش نمی دید دو چشمان تر تو شد نیزه نشین سایه ی بالای سر تو
بسم‌الله الرحمن الرحیم راهِ دل جُز به بی کران نخورَد جز به کویِ"حسین جان" نخورَد سر فرازی نصیبِ سر نشود تا که بر خاکِ آستان نخورد رفت لیلی ، به محملش ای کاش گردی از شوقِ کاروان نخورد حِسِ پرواز را نمیفهمی بال وقتی به آسمان نخورد هست اینجا بهشت و ما هستیم تا به آن آفتِ خزان نخورد دلِ تو قرص ما قسم خوردیم در دلت آب هم تکان نخورد ما قسم خورده‌ایم با زینب یا علی گفته‌ایم و یا زینب - - - - دل سرا پرده‌ی محبت اوست دلِ عاشق تمامِ قیمتِ اوست   نجف از او مدینه هم حتیٰ کربلا هست اگر ، زِ غیرتِ اوست چادرش را بگو تکان بدهد هست محشر اگر ، قیامتِ اوست این حسین است یا که آینه‌اش این علی هست یا که قامتِ اوست هرکه سر داد در رهش فهمید گردنش زیرِ بارِ منت اوست خواست تا بارِ ما سبک گردد کارِ ما نه فقط عنایتِ اوست همه پرورده‌ایم با زینب یاعلی گفته‌ایم و یا زینب - - - - می‌نویسم بر آسمانِ حرم خوشبحالِ مدافعانِ حرم آه یادش بخیر می‌شُد کاش بشنوم باز هم اذانِ حرم خوشبحالِ کسی که در این راه جا نمانَد زِ کاروان حرم ما که باشیم؟ رویِ گنبد هست پرچمِ سرخِ پاسبانِ حرم تو که هستی؟ فقط از آنِ حسین من که هستم؟ فقط از آنِ حرم دلِ ما تنگِ زینبیه شده دلِ ما تنگ شد به جانِ حرم جگر آورده‌ایم با زینب یا علی گفته‌ایم و یا زینب - - - - او حسن او حسین با هم شد تا که زهرا چنین مجسم شد از بقیع رفتنش به ما فهماند که نگینِ امام ها هم شد سایبانش برادرش شد تا عصمتش پیشِ ما مُسَلَم شد در نزولش قیامِ عباس است در جلوسَش تمامِ مریم شد زیرِ تابوتِ سینه چاکش باز شانه‌یِ شهر‌های ما خَم شد یک نفر وصل شد به اقیانوس یک نفر از میانِ ما کم شد رگ اگر داده‌ایم با زینب یا‌علی گفته‌ایم و یا زینب (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم آستان دیدیم و پیشانی شدیم آسمان دیدیم و بارانی شدیم عشق آمد باز طوفانی شدیم بعد از این عُمانِ سامانی شدیم نوبتِ گنجینه الاسرار شد حرفِ زینب شد علی تکرار شد باز شورِ موجِ این دریا علیست باز جانِ این مسمط‌ها علیست تا تپیدن‌های دلها یا علیست حرفِ اول حرفِ آخر با علیست مرتضی امشب سلامش زینب است فاطمه اینبار نامش زینب است ناگهان جانِ جهان را دیده‌ای رویِ دستی آسمان را دیده‌ای بیکران در بیکران را دیده‌ای چار دریا تو اَمان را دیده‌ای گرچه این خانه پُر از نیلوفر است دختر اما باز چیزی دیگر است در تنَزل حق تعالی زینب است این خدایم نیست اما زینب است این حسین است این حسن یا زینب است تا علی زهراست زهرا زینب است آمد و جامِ خدا بر لب رسید اولین و آخرین زینب رسید ■ کیست زینب کیست این مرد آفرین کیست زینب یک تنه فتح‌ُالمُبین "زن مگو خاکِ درش نقش جبین زن مگو دست خدا در آستین" زن اگر این است مردی چیست چیست "فاطمه داند که زینب کیست کیست" کیست این خورشیدِ فردای حسین ما رایت الّاجمیلای حسین عین و شین و قاف در حایِ حسین آمده تا پُر کند جای حسین اینکه زیرِ شهپرش عباس بود پله‌های منبرش عباس بود کیست این روح شکوه ذوالفقار کیست معنیِ علی در کارزار کیست او "بِنتُ‌الجلال اُختُ الوقار" کیست او باید بگوید سازگار: "ای که در تصویرِ انسان زیستی کیستی تو کیستی تو کیستی" از نجف گفتیم مدهوشِ تو بود از عَلَم گفتیم بر دوشِ تو بود از حرم گفتیم آغوشِ تو بود از دلت گفتیم در جوشِ تو بود گرچه در ابعادِ عالم گفته‌ایم هرچه گفتیم از شما کم گفته‌ایم آفرید از دل تو را از جان تو را ریخت حق در قالبِ انسان تو را قبله وقتی هست سرگردان تو را سجده باید کرد هر دوران تو را تو خودت بِیتُ‌الحرامی کم که نیست عمه جانِ نُه امامی کم که نیست کعبه‌ی شش گوشه  شش در داشتی خوش بحالت شش برادر داشتی از محبت شش برابر داشتی چار پَر اما دو شهپر داشتی نوری و عالم نمی‌بیند تو را چشمِ نامحرم نمی‌بیند تو را هیچ کس اینگونه حیدر را ندید در حجابِ حق پیمبر را ندید بر جحاز ناقه منبر را ندید زیر پایی کاخِ کافر را ندید هیچ کس اینگونه سرداری نکرد هیچ کس اینسان جگرداری نکرد کربلا برشانه‌هایت بود و دید شاهد پروانه‌هایت بود و دید خیمه‌ها گُلخانه‌هایت بود و دید نوبتِ دُردانه‌هایت بود و دید بی حسینت زود پیرت کرده‌اند ریسمانها دست‌گیرت کرده‌اند آه ای دل از پریشانی بخوان روضه‌ای از آنچه می‌خوانی بخوان از وداعی سخت بارانی بخون اندکی عُمانِ سامانی بخوان گرچه عمان مُنزوی شد روضه شد این مسمط مثنوی شد روضه شد "خواهرش بر سینه و بر سر زنان رفت تا گیرد برادر را عَنان سیلِ اشکش بست بر وِى راه را دودِ آهش کرد حیران شاه را در قفاىِ شاه رفتى هر زمان بانگِ مَهلاً مهلااش بر آسمان کاى سوار سرگران کم کن شتاب جان من لَختى سبک تر زن رکاب تا ببوسم آن رخ دلجوى تو تا ببویم آن شکنج موى تو شه سراپا گرمِ شوق و مستِ ناز گوشه‌ی چشمى بدان سو کرد باز دید مشکین مویى از جنس زنان بر فلک دستى و دستى بر عَنان پس زِ جان بر خواهر استقبال کرد تا رُخَش بوسد الف را دال کرد همچو جانِ خود در آغوشش کشید این سخن آهسته در گوشش کشید کای عِنانگیرِ من آیا زینبی؟ یا که آهِ دردمندان در شبی؟ پیشِ پایِ شوق زنجیری مکن راه عشق است این عَنان گیری مکن با تو هستم جان خواهر همسفر تو به پا این راه کوبی من به سر خانه سوزان را تو صاحبخانه باش  با زنان در همرهی مردانه باش جانِ خواهر در غمم زاری مکن  با صدا بهرم عزاداری مکن معجر از سر پرده از رُخ وا مکن  آفتاب و ماه را رسوا مکن" (حسن لطفی ــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحیم سِر علی سِتر علی سُکر علی راز علی همه‌ی حرف خداوند از آغاز علی گفت معراج علی آنهمه اعجاز علی در حرا یاکه حرم باز علی باز علی از علی گفتم و گفتند که اما زینب نقطه‌ی با علی و نقطه‌ی زهرا زینب پنج تَن می‌شود اینگونه مجسم : زینب همه از جَدّ و اُم و اَب همه باهم زینب پنج تَن نقطه شده تا بنویسم زینب پنج نقطه زده‌ام تا بزنم دَم زینب نامِ او اول علی بعد ، علی زینب شد آیه‌ی اعظم علی آیتِ عُظمی زینب واژه‌ای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را قلمی کو که نویسد به زبان  بانو را که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را فاطمه باید از این نام بگیرد پرده بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت همه دیدند حسین است سراپا زینب آمده تاکه ببینند غمی جاری را آمده تاکه بگوید به بلا آری را به سرِ دوش کشد بیرقِ بیداری را تا به عباس دهد درسِ علمداری را آمده تا بنویسند پس از اعجازش کربلا کربُبلا گشت ولی با زینب معنیِ محض شهود است که آرایه ندید عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید سایه‌ی روشن او را زنِ همسایه ندید غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید بعد از آن خطبه شد و خطبه‌ی او تیغِ دو دَم بعد از آن خصم خس و پهنه‌ی دریا زینب فاطمه رفت  ولی نه دلِ خانه او بود جایِ زهرا همه شب  شمعِ شبانه او بود سه امام‌اند به گِردش که بهانه او بود سپرِ هر سه در آن ظلمِ زمانه او بود مادری کرده برای سه امامش جا داشت که  بگویند به او اُمِ ابیها زینب زیرِ دینش همه مدیون بلاءِ زینب کعبه تا کرببلا زیر لواءِ زینب زنده شد دینِ خدا پس به خداءِ زینب باء بسمِ لله ما هست زِ باءِ زینب اول فاتحه شد آخر نامش یعنی  مانده قرانی اگرمانده به یک یازینب مثل یک آه بلند آه که جانکاه گذشت عمرش اندازه‌ی پنجاه و چهار آه گذشت با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت کَس نفهمید چه بر او همه‌ی راه گذشت همه‌ی راه بجای همه او خورد زمین همه‌ی راه سپر بود به هرجا زینب آن پیمبر که به هنگام سخن گریه کُنَد گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد می‌بَرد گرچه  به یک پلک زدن گریه کُنَد اَجر آنکه به  حسین و به حسن گریه کُنَد در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم هفت دفعه قسم ماست به عُلیا زینب روضه‌اش بود که دیدی کفنش را بُردند ناله‌اش بود چرا پیرهنش را بُردند تیغ‌ها زودتر از نیزه تنش را بُردند خورجین‌ها سرِ دور از بدنش را بُردند همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت نخی از  مقعنه‌ی عصمتِ کبری زینب حسن لطفی
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم بنویسید خداوند و پس از آن زینب بنویسید علی در دلِ میدان : زینب بنویسید که زهراست در ایمان زینب بنویسید حسن بعد حسن جان زینب بنویسید حسین است بقرآن زینب بنویسید که ای جان سَنَ قربان زینب نام تو می‌برم و کرببلا برخیزد شیرزن می‌رسی و شیر خدا برخیزد چه قیامی بشود فاطمه تا برخیزد حق بده عرش اگر پیشِ شما برخیزد گِرد گردِ کرمت دست دعا برخیزد سلطنت کُن به همه دخترِ سلطان زینب نعره تو هیمنه تو خطبه‌یِ بنیان کَن تو رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو برق تو تیغ تو و فاتحه‌ی دشمن تو مَرد تو کوه تو و حیدرِ بی جوشن تو شمع تو آینه تو گریه‌ی بی شیون تو بنویسید فقط هیبتِ طوفان زینب تو قدم می‌زنی انگار عَلَم می‌کوبند پشتِ تو اکبر و عباس قدم می‌کوبند کاخها را به سرِ آلِ ستم می‌کوبند کوفه تا شام همه بر سرِ هم می‌کوبند بیرقِ کیست که بر اوجِ حرم می‌کوبند کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب کاش می‌شد که فقط از تو فقط بنویسم با تبِ عشقِ تو تا آخرِ خط بنویسم زورَقی باشم و از جذبه‌یِ شط بنویسم من که باشم بنویسم که غلط بنویسم باید از شورِ شهیدِ حرمت بنویسم می‌نویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب غرق در دود زمین بود که بارانی شد باز شد بابِ شهادت حرمت بانی شد سپرِ تو ، نه فقط سینه‌ی ایرانی شد مرد این جاده رزمنده‌ی افغانی شد هرکه شد جَلدِ حریم تو سلیمانی شد تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را آمدی تا به حُسینت برسانی ما را دستِ ما گیری و تا او بکشانی ما را چادرت را بتکانی بتکانی ما را چو غباریم به صحنت بنشانی مارا گریه داریم بخوان یادِ عزیزان زینب آه گفتی که نیایید تنش را نبرید مادرم می‌نگرد پیرهنش را نبرید نیزه ها صبر کنید و بدنش را نبرید لااقل زود عقیقِ یمنش را نبرید به اسارت من و اطفال و زنش را نبرید ای امان از دلِ تو ، آی پریشان زینب (حسن لطفی) ــــــــــــــــــ
بسم الله الرحمن الرحیم یا که از عشق مگو یا که جگر را بتراش خَم اَبرو بکش و قرص قمر را بتراش از علی دَم بزن و تیغِ دوسر را بتراش مژه را تَر کن و با خطِ مُعلی بنویس هرقدر می‌شود از حضرتِ مولا بنویس دید حق ، معرکه شمشیر زنی کم دارد دید میدانِ بلا شیرزنی کم دارد دید پیغمبرِ تکبیر زنی کم دارد آنکه کم بود در این خانه فقط زینب بود آنکه باید برود تا تَهِ خط زینب بود پس ، پس از فاطمه تصویرِ خدا زینب شد فاطمه ضرب درِ شیر خدا زینب شد صاحبِ مجلسِ تفسیرِ خدا زینب شد مُحرمِ عشق بخوان مَرحم هر درد آمد مَرد می‌خواست خدا  مَرد تر از مَرد آمد شانه‌ای آمده تا بارِ بلا را ببرد قامتی آمده تا کرببلا را ببرد چادری آمده تا آلِ عبا را ببرد فاطمه‌وار نوشتند حسین آمده است شصت و نُه بار نوشتند حسین آمده است آمده تا که نبیند همه را اِلا یار آمده تا برود سایه به سایه با یار سایه هم دورتر و دورتر از او تا یار... هیچ کس نیست در آفاقِ تماشاییِ او نیست مانند برای دل زهرایی او جای گهواره‌ی او قلبِ حسین است حسین دلِ آواره‌ی او قلبِ حسین است حسین و فقط چاره‌ی او قلب حسین است حسین ماه و خورشید نَه بر محور او می‌چرخند  شش برادر همه دورِ سرِ او می‌چرخند ماند تا بشکند او خطِ ستم را تنها ماند تا جمع کند اهل حرم را تنها تا که بردارد از این خاک عَلَم را تنها ماند تا چادرِ خود را بتکاند زینب کوفه را بر سرِجایش بنشاند زینب خطبه‌ای خواند که از شام بجز نام نماند نامِ او ماند به تاریخ ولی شام نماند خطِ خون زنده شد و خِطّه‌ی دشنام نماند گفت در شام که اسلامِ علی می‌ماند به رویِ مأذنه‌ها نامِ علی می‌ماند همه رفتند ولی سنگرِ او دست نخورد به پَرِ بیرق آبِ آور او دست نخورد به رَدِ سایه‌ای از معجرِ او دست نخورد آه یک روزه عطش دور و برش را سوزاند خواست آهی بکشد غم جگرش را سوزاند خواهری بود که  بی  پنج برادر  بود و با حرم در وسط آنهمه لشگر بود و دید در خیمه‌ی آتش‌زده دختر بود و یک نفر بود و هرآنکس که نمی‌زد می‌زد بشکند دست حرامی چقدر بد می‌زد... تپشِ ما نَفَسِ ما قلمِ ما زینب قدم ما دو دمِ ما علَم ما زینب شرف ما نجف ما حرم ما زینب ما مسلمان شده‌ی غیرت زینب هستیم بنویسید که ما ملت زینب هستیم (حسن لطفی
بسم‌الله الرحمن الرحیم امشب که از شکوفه‌ی باران لبالب است امشب دلم به تاب و سرم گرمِ این تب است شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است شور است و مستی است و شبی عشق مشرب است شامی که روشناییِ روز است امشب است امشب شبِ ملیکه‌یِ دادار زینب است این جلوه جلوه‌هایِ شبی بی کرانه است این جذبه جذبه‌یِ حرمی پُر نشانه است این سجده سجده بر قدمی جاودانه است این شعله شعله‌ی نفَسی عاشقانه است از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است عالم محیط و نقطه‌ی پرگار زینب است چشمی گشود و چشمِ شقایق به خواب شد نوری دَمید و قبله‌ی هر آفتاب شد سِرّی رسید و معنی اُمُ الکِتاب شد زیباترین دعایِ علی مستجاب شد زهراست این که در دلِ گهواره قاب شد امشب تمامِ گرمیِ بازار زینب است بر عرشِ دستِ سبزِ نبی تا که جا گرفت نورش زمین و هرچه زمان را فرا گرفت حتی بهشت سُرمه از آن خاکِ پا گرفت از عطرِ دامنش همه جا روشنا گرفت آئینه‌ای مقابلِ رویَش خدا گرفت تصویرِ جلوه‌های خدا وار زینب است این کیست اینکه سُجده کند عشق در برش این کیست این که سینه دَرَد در برابرش این کیست این که از جَلَواتِ مطهرش عالم نبود غیرِ غباری به محضرش فرموده از برکاتش برادرش آئینه دارِ حیدر کرار زینب است تا کوچه‌اش قبیله‌ی لیلا ادامه داشت تا خانه‌اش گدایی عیسیٰ ادامه داشت در چشمِ او طلالوء دریا ادامه داشت در قامتش قیامتِ مولا ادامه داشت زینب نبود حضرت زهرا ادامه داشت خاتونِ خانه دارِ دو دلدار زینب است سوگند بر شُکوهِ دلِ مرتضایی‌اش سوگند بر تَقَدُسِ کربُبلایی‌اش سوگند بر نمازِ شبِ کبریایی‌اش بر ریشه‌هایِ چادرِ سبزِ خدایی‌اش تا روزِ حشر کعبه‌ی ایثار زینب است سر چشمه‌های پُر تپشِ کوهسار از اوست دریا از اوست جذبه‌یِ هر آبشار از اوست تیغِ کلامِ حیدری اش آبدار از اوست آری تمامِ هیمنه‌یِ ذوالفقار از اوست تفسیرِ آیه‌های غم و انتظار از اوست از کربلا بپرس علمدار زینب است آن شانه‌ی صبور صبوری زِ ما ربود وان قامتِ غیور قیامت به پا نمود یک شیر زن حماسه‌یِ عباس را سرود با دستِ خویش بیرقِ کرببلا گشود بر بالهایِ زخمی‌اش افسوس جا نبود غم را بگو بیا که خریدار زینب است پشتش شکست بسکه بر او آسمان گریست حتیٰ به حال روز دلش بی امان گریست آرام بین حلقه‌ی نامحرمان گریست از خنده‌های حرمله و ساربان گریست بر گیسوان شعله‌ورِ کودکان گریست شرحِ حدیثِ کوچه و بازار زینب است (حسن لطفی)  
سلام الله علیها مَلکی خلق شد از تربت اعلای بهشت علوی زاده و نیکو نسب و پاک سرشت خَلقش از جنس خدا، موی به مو، خشت به خشت دستی از غیب در این معرکه این گونه نوشت بفرستید در این جشن، نزول برکات به صفای حرم آل محمد صلوات ز شُکوه قدمش غصه ی دل رفته ز بین قوّت بازوی آقای علمدار حُنین ثانیِ حضرت زهراست عزیزِ حَسنین ماه شبهای علی، عشق حسن، عشق حسین شاه بانوی جهان، دخترِ عالی درجات به صفای حرم آل محمد صلوات عشقِ نابِ ازلی را به چه تشبیه کنم؟ این همه نورِ جلی را به چه تشبیه کنم؟ عصمت اللهِ ولی را به چه تشبیه کنم؟ دخترِ ماهِ علی را به چه تشبیه کنم؟ به کَفَش شهدِ بقا، شُرب جنون، آب حیات به صفای حرم آل محمد صلوات دخترِ شاه، به شبهای مدینه سحر است در مقامات رفیع است؛ چه والا گهر است نام زیباش بُود زینب و زِینِ پدر است زاده ی فاطمه در پرده ی عفّت قمر است صاحب الامرِ قیامت بُود و راه صراط به صفای حرم آل محمد صلوات داده بر اهل زمین دست خدا هر چه که بود میرسد بوی گل و رایحه ی عنبر و عود اهل لاهوت به شُکرانه فتاده به سجود جبرئیل آمده از عرش به تعظیم، فرود همه جویند ز خاک قدمش راه نجات به صفای حرم آل محمد صلوات اهلِ این خانه به اصحاب، عنایت دارند به غلامان درِ خویش محبت دارند چاکران آمده و عرض ارادت دارند دست بر سینه همه قصد زیارت دارند پای گهواره بگیرند همه برگ برات به صفای حرم آل محمد صلوات همه ی آل علی مادری و حیدری اند صاحب ارض بهشتند؛ عجب محشری اند لایق سلطنت و برتری و سروری اند همه در محضر اینان به صفِ نوکری اند دل گره خورده به ایشان همه در حیّ و ممات به صفای حرم آل محمد صلوات ــــــــــــــــــ
﷽ 💐مثنوی ولادت حضرت زینب(سلام الله علیها)💐 دوباره در دل ظلمت شهاب گل کرده ترنج نقره‌ای ماهتاب گل کرده در اوج آبی گردون ستاره‌های صبور گرفته اند به کف مشعل طلایی نور کشیده صف همه در انتظار خورشیدند چنان سهیل سحر بی قرار خورشیدند سپیده در دل شب التهاب می‌ریزد به جان ساکن هستی شتاب می‌ریزد نسیم عشق شمیم پیاله می‌آرد پیام واشدن چشم لاله می‌آرد دمیده لاله و نسرین و یاسمن از خاک شکفته خوشۀ پروین به دامن افلاک دلم چو غنچۀ خندان شدست مست نسیم کتاب عشق ورق می‌خورد به دست نسیم طنین سبز اذان بلال می‌آید برون ز پرده عروس کمال می‌آید نشسته بر سر سجاده بانوی گل سرخ نهاده لاله سرش را به زانوی گل سرخ امین وحی خدا ذکر نور می‌خواند به لحنِ رایحه، شعرشعور می‌خواند دیارخاک چو باغ بلور گردیده سرای فاطمه لبریز نور گردیده دهید مژده که نور دو عین می‌آید علم به دوشِ قیام حسین می‌آید هلا هلا دل عاشق ترانه‌ای سرکُن دوباره آیۀ تطهیر را مکرّر کن بهار دل شده عقلم پیاله می‌خواهد پیالۀ مِیِ هم رنگِ لاله می‌خواهد خمار بادۀ نورم کجایی ای ساقی غلام بزم حضورم کجایی ای ساقی جنون زده به سرم ساقیا شرابم ده شراب شب شکن از خُمّ آفتابم ده خبر دهید به حیدرکه نورِنورآمد عزیز فاطمه بانویِ دل صبور آمد مبارک است مبارک هلا غزل خوانید به خاک مقدم او جای گل سرافشانید رسول عشق و شهامت قدم به عالم زد چو آفتاب به بام کمال پرچم زد کسی که وارث بانوی آب می‌باشد وجود اطهر او نور ناب می‌باشد کسی که همچو علی خطبه خوانِ بیداری‌ست پیام اهل ولا از زبان او جاری‌ست کسی که خُلق حسن دارد و حسینی خوست یگانه‌ای که کلید بهشت در کف اوست کسی که صیت جلالش ز هر کران گذرد به راه حق چو حسین از سر جهان گذرد شب ظهور و تجلای زینب‌ست امشب حریم وحی پذیرای زینب‌ست امشب رسید آنکه دو عالم گواه عصمت اوست ثبات مکتب قرآن نشان همت اوست یگانه مظهر صبر خدای عشق آمد سفیر شب شکن کربلای عشق آمد به چشم شب زدگان ماهتاب را ماند اگر غلط نکنم آفتاب را ماند وجود اوست وجودی که نیست مانندش از آنکه هست به نور وجود پیوندش کمال دیدن حق در دوعین می‌باشد حسین، زینب و زینب ،حسین می‌باشد چو نور دیده که در هر دو عین خورده گره وجود او به وجود حسین خورده گره «احد»ز قول احد این سروده می‌خواند که نور فیض به نور وجود می‌ماند
➖➖➖ شور مدح ولادت حضرت زینب سلام الله علیها شمس حجاب کبریا زینبه شان نرول انما زینبه فاطمه کرببلا زینبه زینب زینب زینب ختم کلامی زینب زینب زینب دخت امامی زینب زینب زینب زین ابی و فاتح شامی مفسر قرآن نور جاویدان صل الله علیک تجلی طوفان جان سنه قربان صل الله علیک السلام یا زینب کبری ... __ حیدر صحرای بلا زینبه آیینه دار مرتضی زینبه فصل الخطاب خطبه ها زینبه زینب زینب زینب آیت العظمی زینب زینب زینب شور عاشورا زینب زینب زینب عالی اعلا دختر مولا ملیکه الدنیا شفیعه الاغبا صل الله علیک محشر محشر کاملا حیدر صل لله علیک السلام یا زینب کبری ...
❤️ ❤️ بند1 شادی شده فراهم🎈 جشن تو عرشو فلکه پدر شد، علی بازم🎈 مــسرور اند مـلائکه اومده کاشف الغم🎈میگــــــــن که مبارکه 🎉شده شبه میلاد بی بی زینب (س) 🎉 🎉شده شبه میلاد بی بی زینب (س) 🎉 وقتی که علی میبینه فاطمه رو میخنده که داره قـــــنداقه ی دخــــترشو میبنده زینب زینب علــــــــیامخدره زینب زینب زینب زینب زینب.... ای مظهرالعجاب بنـــــت ابوتراب شدی به نائــــبه فاطمه انـتخاب ماهہ انجمن زینب، خـواهر حسن زینب شریڪـته الارباب، تیغہ بت شکن زینب 💚زینب زینب یاعقیله العرب زینب زینب💚 💚زینب زینب یاعقیله العرب زینب زینب💚 بند2 عقــــیله ی نجابت 🎈باهیبت و متانت نجیـــبه و با عفت 🎈دلیر و با صلابت زبونزده به عصمت🎈 علمدار شجاعت 📯گفت "ما رأيت الا جميلاً "📯 📯گفت "ما رأيت الا جميلاً "📯 📯گفت "ما رأيت الا جميلاً "📯 سرنوشته شــــومی رو برای عدو رقم زد وقتی رفت رو مـــنبرو از حق علی دم زد زینب زینب علیامخدره زینب زینب زینب زینب زینب.... ای کوهہ استوار اسطوره ی وقار نطق و کلامہ تو مانند ذوالفـــقار جبل الـصبر زینب صاحبـه امر زینب عدو با خطبه هات میکشه زجر زینب 💚زینب زینب یاعقیله العرب زینب زینب💚 💚زینب زینب یاعقیله العرب زینب زینب💚 بند3 به نام شــــه عالم 🎗به نام مـولا حیدر نفس رسول خاتم 🎗 جانشـــــین پیمبر علی فاروق اعظم 🎗علی صـــدیق اکبر ✊اللهم العن اعداڪ حیدر✊ ✊اللهم العن اعداڪ حیدر✊ گوش کنــید باز دارم میگم علیه خلیفہ لعنته خدا به تڪ تڪــہ شورای سقیفہ حیدر حیدر یاامیرالمومنین حیدر حیدر حیدر حیدر حیدر... ای شـــاهہ لوکشف عشقت در و صدف تو سر مســـــتوری مقصودی و هــدف شه افلاڪ حیدر، فوق ادراڪ حیدر علی لولاڪ حــیدر، پدر خاڪ حیدر 💚حیدر حیدر یا علی ولی الله حیدر حیدر 💚 💚حیدر حیدر یا علی ولی الله حیدر حیدر 💚 ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ
ای برادر که به دنبال من می گردی تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا شهید کنی بدان که تو، حالا دنبال من می گردی اما روز من به دنبال تو خواهم گشت با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من به دنبال تو خواهم گشت تا تو را کنم.
صحبتِ بسیج آمد، در مثل بسیجی کیست؟! هفته بسیج است و، در عمل بسیجی کیست؟! لشکری که پیوسته، مخلصِ خدا باشد در میانِ ما مردم، جلوه اَش کجا باشد هر کجا که دیدی یک، شیعه ی تنوری را مستحقِ تکریم است، اینچنین صبوری را نه ز شعله میترسد، نه ز اِبتلایی سخت هر چه امتحان باشد، سر برآورَد خوشبخت رهروانِ زهرایی، تشنه ی بلا هستند شیعیانِ مولایی، مردِ اِبتلا هستند هر که دردِ دین دارد، دِینِ دین ادا باید همچو چارده معصوم، جانِ خود فدا باید واجب است بر هر کس، جستجوی این مطلب... قصه ی ولایت را، چیست صَعبِ مستصعب؟ هر که دردِ دین دارد، بهرِ دین کفایت نیست دردِ دین به تنهایی، حامیِ ولایت نیست بی بصیرتی در دین، هست عینِ بی دینی عبرت از خوارج را، هان مگر نمیبینی!؟ هر که گیرد از تاریخ، درسِ عبرت و غیرت در اَدای تکلیفِ خود، نمیکند حیرت عده ای شده مقبول، عده ای زِ ایمان رَد عده ای خواصِ خوب، عده ای خواصِ بد کارِ دین و قرآن چیست، غیرِ نصرت افزایی؟ کارِ دینمداران نیست، جز بصیرت افزایی هر که در دلش عشقِ یاریِ ولی دارد الگوی فراوان در، لشکرِ علی دارد با زبانِ گویایش، هر که همچو عمار است فتنه را کند نابود، فتنه گر از او خار است همچو مالک اشتر، هر که هست در میدان میکِشد به رسوایی، طرحِ نیزه و قرآن هر که همچو مقداد است، در ولایتش محکم روزِ امتحانی سخت، با علی شود مَحرم هر که همچو سلمان پا، در رهِ علی بگذاشت نسلی از سلیمانی، در پیِ ولی بگذاشت هر کسی ابوذر وار، از علی کند صحبت عاقبت شود تبعید، در دیاری از محنت! همچو میثم تمار، هر که گوید از مولا عاقبت کِشد بر دار، کارِ عشقِ او بالا هر که همچنان جُندب، بی هَراس می جنگد روزِ یاری مولا، پای او نمی لَنگد هر کسی که جابر وار، طعنِ مجتبی گوید روزِ وصل، نابینا راهِ کربلا پوید هر که همچنان مختار، نقدِ مجتبا دارد بعدِ یومِ عاشورا، میلِ کربلا دارد!!! گاه مردِ میدانی، میرَمَد ز قربانگاه بعدِ کشتنِ مولا، تازه میشود خونخواه خطّ خوبها گاه از، یکدگر جدا گردند گاه مومنین دور از، اهلِ کربلا گردند هر که مستِ دنیا شد، میگریزد از میقات یا چو جابرِ جُعفی، یا چو هَرثمه، هیهات!!! پس پناه باید برد، بر امامِ عاشورا وَرنه همنشین گردیم، در سقیفه با شورا آخرالزمان است و، شعله در کفِ دست است با ولیِ حق هر دم، اِلتزامِ پیوست است گوشِ ما به فرمانِ لحظه لحظه ی آقاست گوشِ او به فرمانِ شخصِ زاده زهراست
گریه‌ی عشاق برای هم است سینه‌شان تنگِ صدای هم است آنچه دلِ ایل مرا می‌بَرَد گیسویِ در باد رهایِ هم است عاشق و معشوق یکی می‌شوند عشق در این بزم بجایِ همه است هرچه که دارند به هم می‌دهند هرچه که دارند به پای هم است یک شبه تا قرب تو را می‌بَرَد عشق پَرِ قرب خدای همه است عشق اگر نغمه‌ی روز و شب است هرچه که  دارد همه از زینب است بر تنِ این دشت که باران نشست نور دمید و تبِ طوفان نشست تا به ابد هیچ پشیمان نشد آنکه سر راهِ کریمان نشست دید که در پای علی عاشقیم بر سرِ ما مرغِ سلیمان نشست راه نشان داد و دلم پر گرفت رفت نجف گوشه‌ی ایوان نشست مژده‌ی جبریل چه بود از شعف حمدِ خدا بر لبِ سلطان نشست گفت که پیغمبرِ عشق آمده حضرتِ زهرای دمشق آمده اینکه شده خاک تو از احترام قامت عشق است علیه‌السلام گرچه ندیدند تو و سایه‌ات سایه‌ی تو بر سرِ ما مستدام ملتفتِ بابِ تو پیغمبران ملتمس نافله‌هایت امام مجمع انوارِ جلال و جمال جلوه‌ی ذاتیِ خدا را تمام خادمِ تو حضرت باب‌الحسین چادرِ تو زینتِ بیت الحرام مُلک و مَلک مات خروشِ تو است بیرقِ عباس به دوش تو است پیش پرت سِیرِ سماوات هیچ بین دلت جز حرم ذات هیچ پیش نمازِ شبِ خاکیِ تو هرچه که طامات و عبادات هیچ پیش تو و هدیه‌ی قربانی‌ات خیریه و خدمت و خیرات هیچ آنهمه طوفان که ندیده است نوح پیشِ قد عمه‌ی سادات هیچ هرچه که غم دیده زمین و زمان پایِ غمِ پیر خرابات هیچ آمده‌ای کوفه پشیمان کنی شام به یک صاعقه ویران کنی نامِ تو را ای دلِ دریا سرشت در وسط معرکه باید نوشت حضرت زهرایِ پس از فاطمه ای نفست بیت علی را بهشت زنده‌ی تو هفت حرم های ما خاک درت مسجد و دیر و کنشت هم حرمت هم حرم کربلا ساخته شد از دلِ ما خشت خشت من بفدای قلم شاعری آنکه از الطاف نگاهت نوشت: "خواست که غم دست تو بندد ولی غم که بُوَد در برِ دُختِ علی قامت تو قامت غم را شکست دخت علی را نتوان دست بست" تا که نیافتد به رویت آفتاب بر سر نیزه سر عباس هست بر جگرت قبل حسینت زدند آنهمه تیغی که به یکجا نشست قطره‌ی خونی که به دوشت چکید از سرِ بر نیزه ، دلت را گسست تا به ابد بر سر خود می‌زند چوبه‌ی محمل که سرت را شکست سنگ از این ، چوب از آن خورده‌ای جای همه زخم زبان خورده‌ای * دوبیت از استاد موسوی گرمارودی
نصیحت های مقام معظم رهبری به بسیجی ها: 1️⃣ بسیجی بمانید. 2️⃣ قدر خود را بدانید. 3️⃣ دشمن و نقطه ضعفهای دشمن را بشناسید. 4️⃣ نقشه های دشمن را بشناسید، غافلگیر نشوید. 5️⃣ رشد معنوی خودتان را اندازه بگیرید 6️⃣ مراقب نفوذ در مجموعه بسیج باشید. 7️⃣ ولاتهنوا ولاتحزوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین 💫
صـــبر مبهوت زیرِ لب می گفت : مگر این زن چه طاقتـــی دارد ؟ صـــبرِ ایّـــوب جـــایِ خود ، امّا صـــبرِ زینـــب حکایتــــی دارد صـــبرِ او اشکِ ناتوانـــی نیست صـــبرِ او ذوالفقــارِ در بند است گـــاه با صـــبر ، گـــاه با خــطبه تیـــغِ او در نیـــام بُـــرندّه است خسته بال و شکسته قامت نیست اسوه ی صبر و بی همــاورد است چوبِ محمل شکسته است ولــی خَم به ابــرویِ خود نیاورده است کربـــلا هر کجا بـــلا می ریخت صـــبرِ زینب به چشــــم می آمد آن طـــرف کـــاخِ ظلم می لرزید تا که چشمش به خشــم می آمد مثلِ بـابـا چو شـــیر می غُرّیـــد مثلِ مادر حجابی از شـب داشت کــربـــلا زنــده مانـــد در تاریـــخ چون کنارش حسین ، زینب داشت حلقه ی اشــــکِ دورِ چشمانش حلقه هایِ غمِ اســــارت نیست این اسارت شـــروعِ آزادی است این اسارت کم از شهادت نیست این زن آموزگــــارِ تاریــخ است هم کــــلامِ ســـتم نخواهــد شد دختــرِ خطبه هـــایِ بی پایـــان خطبه اش خرجِ غم نخواهد شد کشتـــیِ صــبر و استقامــــت را مرد و مردانــه او به جریـان برد کــربــلا با حسیــــن شــد آغـــاز خواهــرش کــار را به پایـان بر با اسمت عالمو دیوونه کردی چقد دل میبره آوازه ی تو واسه ت فرقی نداره خوب یا بد فدای لطف بی اندازه ی تو همین که اشک می ریزم به یادت عزیز چارده معصوم میشم بدون تو به هم می ریزم اما صدات که می زنم آروم میشم می دونم که فراموشم نکردی می گیرم کربلامو آخر از تو منو مادر به دست تو سپرده خودمونیم آقا کی بهتر از تو ؟! به این امّید جون دادی گمونم که قلب مرده ی ما جون بگیره بمیرم اونقده سختی کشیدی که این دنیا به ما آسون بگیره یه جوری دوستت دارم که میخام اگه نباشی تو، دنیا نباشه بعیده واسه ی بی سرپناها تو کشتی نجاتت جا نباشه هنوزم تشنه ی یاری میدونم هنوزم بازه راه خونه ت آقا هنوزم خواهرت میخونه با اشک (( گلی گم کرده ام می جویم اورا ))
قافلۀ شادی در ماه جمادی با شعف می‌رسد جانب این وادی یا زینب یا زینب(2) صَلّ عَلَی الزّینَب، وَ قلبِهِ الصَّبور از مقدمش عالم می‌شود غرق نور یا زینب یا زینب(2) اُختُ الحسَین‌ست و اُختُ الولایش خوان «اَلّذینَ صَدَقوا» می‌گوید قرآن یا زینب یا زینب(2) امینة اللهی در دین مصطفی زین اب هستی و ثانیة الزهرا یا زینب یا زینب(2) شکرِ الهی را بی پایان می‌دانی «ما رَأیتُ اِلا جَمیلا» می‌خوانی یا زینب یا زینب(2) «عالِمَۀٌ غَیرَ مُعَلِّمَه» زینب «فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهِّمَه» زینب یا زینب یا زینب(2) عقیلۀ بنی هاشم دانائی‌اش صدیقۀ صُغری باشد والائی‌اش یا زینب یا زینب(2) وَلیَةُ اللهِ الرّاضیَه بِالقَضا صابِرةُ البَلوی فی یَومِ العاشورا یا زینب یا زینب(2) «مِن غَیرِ جَزَعٍ وَ لا شَکوی» زینب در بحر معرفت بی منتهی زینب یا زینب یا زینب(2) شَریکةُ الحُسَین شریفةُ الوُجود در مواساتی و دائماً در سجود یا زینب یا زینب(2)
|⇦•ای به محمّد بهشت... ویژۀ ولادت عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها ای به محمّد بهشت، یاسمن آورده ای همسر شیر خدا، شیر زن آورده ای محور هر پنج تن پنج تن آورده ای هم سخن مرتضی، همسخن آورده ای هاجر و ساراست این، مریمِ عذراست این دختر زهراست این، زینب کبری ست این دُخت ولیّ خدا، اُختِ حسین و حسن دختر علم و کمال مادر صبر و رضا یک حسن و یک حسین یک علی مرتضی فاطمه ی دوّمی در بغل مصطفی هر سخنش یا حسین هر نفسش یا اخا فاضله و عالمه، فاطمه ی فاطمه قبله ی جانِ همه، بر لب او زمزمه زمزمه اش بُرده دل از شه گلگون کفن آینه ی پنج تن، طلعت زهرائی اش می برد از خَلق دل، خِلقت طاهائی اش سینه ی صحرایی و دیده ی دریائی اش همره مادر رواست، امّ ابیهائی اش صبر، علمدار او، حِلم، گرفتار او داغ، شرر بار او، درد، خریدار او عصمت و زهد و حیا برتن او پیرهن از شبِ میلاد بود شعله ی تاب و تبش پیش تر از جدّ و باب خوانده خدا زینبش قصّه ی کرب و بلا زمزمه ی هر شبش فاطمه از جان و دل بوسه زند بر لبش روح و روانش حسین، تاب و توانش حسین جان و جهانش حسین، ورد زبانش حسین نطق و بیان علی در نَفَسش موج زن عشق، سرفراز او، صبر زمین گیر او اشگ شب فاطمه، ریخته در شیر او زخم شهیدان عشق آیه ی تطهیر او آیه ی بالای نی تشنه ی تفسیر او درس نیاموخته، شمع صفت سوخته چهره برافروخته، دیده به ره دوخته تا چه شبی با حسین کوچ کند از وطن خون خدا شهر عشق، زینب کبری درش فخر کند فاطمه خوانم اگر کوثرش شجاعت از حیدر و شهامت از مادرش بر سر نی آفتاب گشته به دور سرش کوفه کِشد انتظار،می دهد از کف قرار تا که شود آشکار، صبح وصال دو یار گردش خورشید و ماه بین دو صد انجمن فاطمه و احمد و پنج امام هُمام از تو به اوج جلال گرفته اند احترام نیست عجب گر خدا بر تو رساند سلام صبر تو در قتلگاه خرید جان امام تو زینبی، کیستی؟، حور، مَلک، چیستی چو فاطمه زیستی، اگر تو او نیستی چگونه نازد حسین به صبرت ای ممتحن تو از چهل مرز عشق به شام کردی سفر تو هر قدم داشتی نوید فتح و ظفر در اختیارت قضا در اقتدارت قدر به هیجده آفتاب رُخ منیرت قمر به سینه ات چنگ ها، به پیکرت سنگ ها به عارضت رنگ ها، در همه ی جنگ ها زنی نداده چو تو شکست بر اهرمن حاج غلامرضا سازگار
|⇦•حسين ماه زمين و ستاره... ویژۀ ولادت عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیهاا اجرا حسين ماه زمين و ستاره اش زينب كه بوده ياور و يار هماره اش زينب حيا و صبر و شكوه و وقار و حِلم و شرف چه واژه ها كه شده استعاره اش زينب جهان چشيده هميشه حضورِ فاطمه را چرا كه بوده ظهورِ دوباره اش زينب لباسِ عزت شيعه قيام كرب و بلاست كه بوده است تمام قواره اش زينب چه كاخ ها كه بنا كرده اند اهل ستم به هم زده همه را با اشاره اش زينب جهان به مركبي از چوب فتح خواهد شد اگر هر آينه باشد سواره اش زينب به خطبه اش زده آتش به كاخِ كوفه و شام سلاح اوست دَمِ پُر شراره اش زينب اگر تمام زمين مسجد الحرام شود به گوش مي رسد از هر مناره اش زينب مجتبي خرسندي