شب قدر خدا به دنبال بهانه ای برای بخشش بندگان است
امشب تو بهانه بخشش گناهانم باش یا علی....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•اومدم گریه کنم ...
#مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ ماه مبارک رمضان
اومدم گریه کنم که تو بهم امون بدی
به خدا رو بزنی گریه هامو نشون بدی
من که حرفی ندارم، تو لااقل حرفی بزن
نکنه تا منو دیدی سرتو تکون بدی
ای آقا!
این شبا داری هوامونو یا نه؟!
می پسندی گریه هامون و یا نه؟!
می پوشونی بدیامونو یا نه؟!
ای آقا!
حلالم کن که برات درد سرم
منی که همیشه آبرو برم
از خجالتِ تو پایینه سرم
اومدم گریه کنم، تا که شما سر به راش کنی
بی سرو پا اومده، تا که تو سر به راش کنی
این درُ اون در میزنه، تا یه کاری براش کنی
میگن اون دلی که میشکنه مثِ حرم میشه
دل من شکسته که راهی کربلا بشه
ای آقا!
از درِ خونه ی تو برم یا نه؟!
می کشی دستت رو سرم یا نه؟!
میشه اربعین برم حرم یا نه؟!
ای آقا!
نگیره اگه دعات دلت میاد؟!
از خونه بدم سلام دلت میاد؟!
اگه کربلا نیام دلت میاد ؟!
وای مادر!
بالِ تو گره به میخِ در زدن
تو رو نامردا سرِ گذر زدن
تو رو تو کوچه چهل نفر زدن
وای مادر!
چی شد آخر فضّه را صدا زدی؟!
وای مادر !
تو با یه شیش ماهه دست و پا زدی
وای مادر!
پشتِ در گریز به کربلا زدی....
لالای سودامَرِیم لای لای
ذلیل اولیده حرمله
منی خجالت ایلدی
.
فضیلت شب بیست و یکم ، از شب نوزدهم ماه رمضان بیشتر است
پس اعمال مشترک شب های قدر را با توجه بیشتری انجام دهید
در روایات درباره ی غسل و احیا و تلاش در عبادت شب بیست و یکم ماه رمضان و در شب بیستو سوم ماه رمضان تاکید شده
و آمده است که ، شب قدر در میان یکی از این دو شب است
در چند روایت وقتی که از معصوم علیه السلام خواستند تا معین کنند که شب قدر ، در میان کدامین یک از این دو شب است ، معین نکردند
بلکه فرمودند:
ما أَیْسَرَ لَیْلَتَیْنِ فِیما تَطْلُبُ.
چه آسان است ، دو شب برای آنچه می خواهی ...
یا آنکه فرمودند:
ما عَلَیْکَ أَنْ تَفْعَلَ خَیْراً فِی لَیْلَتَیْنِ
باکی بر تو نیست که در هر دو شب کار خیر انجام دهی
.
#شهادت_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شب_بیستویکم
باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند
مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد
چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده
آه در آه چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم اُستخوان به گلو!
درگلوم اُستخوان گرفته پدر
آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید
باز سر درد داری وحالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان
چه قَدَر شکل مادرم شده ای
سرخ شد باز اَز سر این زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا
پاشو اَز جا کرامت کوفه
آنکه خرما به دوش می بردی
زوددر شهر کوفه می پیچد
که شما بازهم زمین خوردی
دیشب اَز داغ تا سحر بابا
خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست وپا کردم
کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَمّا بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند
یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد خیزران کارند
یاکه اهنگری شده ان جا
تیرهای سه شعبه می ارند
وای اَز مردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکارانُ
نعل اسبی که می شود تازه
وای اَز دست های نامَحرم
آتش ودود وچادر ودامان
وای اَز کوچه یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن
#علی_زمانیان
اگر میترسی به امیرالمؤمنین بسپار...!
🎙خاطره ی نوه آیت الله مصباح یزدی(قدس سره):
🔸️تقریباً چهلوپنج دقیقهای به اذان مغرب و عشا مانده بود. رفته بودم منزل حاجآقا به ایشان سری بزنم. تنها بودند؛ حتی حاجخانم هم نبودند. حاجآقا داشتند پاهایشان را چرب میکردند. سالها بود زانودرد و پادرد همپایشان شده بود. دکترها روغنهایی را تجویز کرده بودند و باید هر روز پایشان را چرب میکردند.
🔸️احوالپرسی همیشگی و خوشوبشی کردیم. حاجآقا همچنان مشغول بودند که از من خواستند چیزی برایشان بیاورم. میخواستند بگویند متکا را بیاور که کلمهاش یادشان نیامد! چند ثانیه کشید. مقداری که گذشت متوجه شدم و متکا را برایشان آوردم.
🔸️سرشان را انداخته بودند پایین. غرق فکر شدند. چند دقیقهای سکوت شد. رو کردند به من و بغضآلود و با صدای لرزان گفتند: «آدم گاهی اوقات کلمه به این سادگی که شاید هزاران بار در طول زندگی با آن سروکار داشته، یادش میرود، اگر روزی به ما گفتند که خدایت کیست و یادمان رفت آن موقع چه خاکی بر سر کنیم؟ اگر گفتند که امامت کیست و یادمان رفت، اگر گفتند کتابت چیست و یادمان رفت! آنجا باید چه کنیم؟»
آن بغض سنگین اشک شد و کمکم از چشمانشان سرازیر شد.
🔸️ این سؤال را تکرار کردند. گفتند: «چه کار کنیم؟» فکر میکردم این پرسش مقدمه توضیحی است، اما دیدم ادامه دارد. باز هم مرتب از من پرسیدند.«به نتیجه ای رسیدی؟ فکر کردی؟» همزمان خودشان هم حال معنوی دیگری پیدا کرده بودند که لحظهبهلحظه تشدید میشد.
🔸️نزدیک اذان شد. از وضو که برگشتند دوباره با بغض و اشک پرسیدند: «خب! به نتیجه ای رسیدی چه کار کنیم؟» مات و مبهوت مانده بودم. رفتند سمت چوبلباسی. عطرهای دمدستیشان را آنجا میگذاشتند. صدای اذانشان در خانه پیچید. وقتی نزدیک سجاده شدند، بغض صدایشان ترکید. به پهنای صورت اشک میریختند. گفتند: «شما که جوابی به این سؤال ندادی! اگر پرسیدند اسم خدایت کیست اگر یادمان رفت چه کنیم. اما فکر میکنم این «علی علی» گفتنهای ما در طول زندگی که هر جا توانستیم و از دستمان برآمد، مدام گفتیم «علی علی» این «علی علی» گفتنها ما را رها نمیکند. ما را ول نمیکنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به جایش میآیند و جواب این «علی علی» گفتنها را میدهند. اگر هم یادمان برود به ما یادآوری میکنند.»
🔸️بعد بلافاصله گفتند: «اگر در این دنیا ایمانمان را امانت بدهیم دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شرطی که ایمان را خراب نکرده باشیم، بگوییم این امانت خدمت شما آن لحظه و جایی که من احتیاج دارم، این را به من برگردانید؛ بعید میدانم امیرالمؤمنین کسی باشد که بخواهد از امانت نگهداری نکند و حتماً آدم امینی است. مهم این است که ما ایمانمان را امانت دهیم. این علی علی گفتنها آنجا کار خودش را میکند.»
🔸️مشغول نماز مغرب شدیم. نماز عجیبی شد. ادعا ندارم همیشه با ایشان بودهام و حالاتشان را دیدهام، اما در سنوسال خودم و در موقعیتهایی که با حاجآقا ارتباط داشتم، کمتر چنین نمازی از ایشان دیده بودم. با حال و پر اشک. بین هر آیه سوره حمدشان گریه میکردند.
🔸️بین دو نماز بحث را ادامه دادند و تأکید کردند روی اینکه آدم ایمانش را بسپارد به دست آنها، آنها شب اول قبر برگردانند.
💐به ارواح تمام شیعیان و مُحبّان بی وارث و بد وارث امیرالمومنین صلوات الله علیه، صلواتی هدیه بفرمائيد.