..
#سینه_زنی و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس کربلایی حسین طاهری •
یا رب الحسین با دعای زهرا
بِحَق الحسین روز عاشورا
اشفع صَدر الحُسین بِظهور الحُجه ..
ان شاالله به لطف این خانم
دفع موج بلا رو میبینیم
با پرچم رقیه جان با هم
اربعین کربلا رو میبینیم
دنیامون زیر و رو میشه
با گوشه چشمای تو
وا میشه هر گره کوری
با همین دستای تو
بالا رفته تو دنیا پرچم بابای تو
ای غوغای محشر فتح شهر شام
زینب بر وقار و صبرت داده سلام
ای کوه حیا و غیرت بنت الامام
اسمت یا رقیه ذکر روز قیام
یا لَثارات الحسین ..
یا رب الحسین با دعای زهرا
بِحَق الحسین روز عاشورا
اشفع صَدر الحُسین بِظهور الحُجه ..
ان شاالله فرج امضا میشه
این آقا منجی دنیا میشه
غوغایِ اربعین معنا میشه
فرمانده مهدی زهرا میشه
فریاد منجی عالم تا آخر دنیا میره
روزیکه پرچم خون خواهیِ حسین بالا میره
دنیا تحت فرمان حضرت زهرا میره
سربازان کربلا با اِذن امام
جان بر کف بهخط همه در بیتالحرام
با شمشیرِ تشنه ی بیرون از نیام
آماده برای فرمان انتقام
یا لَثارات الحسین ..
بِنَبیٍّ عَرَبیٍّ وَ رَسولٍ مَدَنی
وَ أَخیهِ أَسَدِ اللهِ مُسَمّا بِعَلی
وَ بِزَهراءَ بَتولٍ وَ بِأُمٍّ وَلَدَتها
وَ بِسَبطَیهِ وَ شِبلَیهِ هُما نَجلَاْ زَکیٍّ
وَ بِسَجّادِ وَ بِالْباقِرِ وَ اْلصّادِقِ حَقّا
وَ بِموسی وَ عَلیٍّ وَ تَقیٍّ وَ نَقی
وَ بِذِی الْعَسکَرِ وَ الْحُجَّهِ و الْقائِمِ بِالْحَق
الذی یجلب بسعی بحکم الازلی
.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
وَ اَرسَلَ عَلَیهِم طَیراً اَبابــل،
تَرمِیهِم بِحِجَارَةٍ مِن سِجِّیل
پس #ابابیـل را بر سـر آنان فرسـتاد
و آن پرندگان با سنگریزههای #سجیل
#لشگریان_ابرهـه را نشانه گـرفتند، و
همه را مانندِ کاهِ خُرد شده نابود کردند
#نصرت_الهی
#امید
.
روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم به نفس حاج مهدی رسولی •ೋ
یک روز جمعه عصر پاییز،دلم گرفت از این زمونه
خسته بودم از غمِ روز و خسته تر از بغضِ شبونه
میون این شهرِ پُر از کاخ،همه وجودم شده بود خاک
خرابه بودم، وسطِ مَردم پست،میونِ حاکمای ناپاک
تو شهری که رو منبراشم، لعن علی میگن همیشه
باید که نامش هم بشه شام، انگاری اصلاً صبح نمیشه
خدا خدا کردم که شاید، یکی بیاد تنها نمونم
بیشتر ازاین میونِ این شهر، بی حال و بیصدا نمونم
دیروز دیدم شلوغِ انگار، شلوغ تر از همیشه شد شام
یه عده رفتن سمتِ ساعات، یه عده هم رفتن رویِ بام
چشمام رو چرخوندم و دیدم، مهمونام از سفر رسیدن
چه مهمونایی همه خسته، با دسته بسته قد خمیدن
یه کاروانِ خسته اومد، یه کاروان که غرقِ آه بود
یه کاروان که نرسیده، ناله و ماتمش به راه بود
قافله ی زنان و اطفال، فقط یه آقا پیششون بود
اونم که از طناب و زنجیر، رو دست و پاش پُر از نشون بود
سئوالی تویِ ذهنمِ که، هنوز واسم بی دلیله
فکر میکنم با خودم آخه، کجان بزرگایِ قبیله
*شب اولی که اومدن خسته بودن، اما صبح این نامردا، اهل کاروان رو یه جایی می بردن، شب دوباره بر می گردوندن...*
نامردا اهلِ کاروان رو، نمی دونم کجا می بردن
ولی وقتی که بر میگشتن، آب و غذایی نمی خوردن
خلاصه شب شد و رسید، اما خواب مگه به چشمام می اومد
یکی همش با گریه می گفت، دیدی چه حرفایی بهم زد؟
یکی می گفت: پاهامُ عمه، نمی تونم زمین بذارم
یکی می گفت: از بس که سرده، چند شبِ که خوابی ندارم
یکی می گفت: دلم شکسته، از بس من رو مسخره کردن
یکی می گفت: خسته ام از اینکه، به حال و روزِ من میخندن
یکی یه گوشه تک و تنها، دو دستش رو گهواره کرده
میگه: تو کاسه آبِ می دونستی؟ بچه ام دیگه بر نمیگرده
اما یکی با بقیه فرق داشت، سر رویِ دیوارا میذاشته
می ترسیدش گم شه دوباره، از عمه چشم بر نمیداشته
یه دختری که تویِ دستاش، انگاری رزقِ آسمون بود
نشونه ی خدا بود اما، رو صورتش کلی نشون بود
تو یکی از این شبا بود، که دخترِ با گریه پا شد
می گفت: دیگه بابامُ میخوام، شهر پر از سر و صدا شد
می گفت: الان بابامُ دیدم، گذاشت سرش رو رویِ شونم
عمه دیگه سر اومده صبر، خدایی دیگه نمیتونم
هی با خودش میگفت: که بابا، گفته به من که بر میگرده
قول داد میاد دنبالم امشب، خدایی خیلی دیر کرده
*چنان گریه ای می کرد، تمام شهر رو زد بهم،اعلامِ جنگ کرد به همه، نصف شب خرابه رو ریخت بهم...*
خوابِ یه شهر رو گریه اش انداخت، خرابه کرد رو سرِ این شام
یه عده یهویی حمله کردن، گفتن: کی گفت: بابامُ میخوام؟
*عمه اومد جلو، گفت: کارش نداشته باشید، الان آرومش میکنم...اینقدر بهش بر خورده بود دخترِ حسین، بلند شد، گفت: چی میگید؟ من بابامُ میخوام... باباتُ میخوای؟*
یه طبقی جلوش گذاشتن، که بویِ خون ازش می اومد
بچه سَرِ باباشُ تا دید، هی گریه کرد، هی خودشُ زد
چند دفعه باباشُ صدا کرد، بعد یهو ساکت شد و خاموش
صدا از هیچ کس نمی اومد، انگاری دیگه رفته از هوش
نگاهِ نیمه بازِ دختر، هنوز به چشمای بابا بود
حرفایِ دختر پدریشون، با چشم بود و بیصدا بود
پای درد و دلِ دخترت بشین، با لبِ پاره میخونم برات
لُکنَتَم داره اذیت میکنه، روضه با اشاره میخونم برات
با سر اومدی به دیدنم ولی، هیچ کجا بابا نمیآد اینطوری
گریه ی زیادمُ بُرید، نفسم بالا نمیآد اینطوری
اینطوری دستِ من و گره زدن، دستایِ عمه رو بستن اینطوری
سَرِ تو نمی تونم بغل کنم، آخه دستمُ شکستن اینطوری
وقتی که شبا تویِ تب میسوزم، لرزه به تنم می اُفته اینطوری
بعضی موقع ها یهویی بابایی، سر رو گردنم می اُفته اینطوری
بعد اون که رفتی بی خداحافظی، کارِ من سوز و گدازِ اینطوری
نمیشه که خوب ببینمت بابا، با چشی که نیمه بازِ اینطوری
تو بگو کجایِ دنیا یه گُلُ، میکنن از رویِ ساقه اینطوری
تو چه جوری افتادی از رویِ اسب؟ افتادم من از رویِ ناقه اینطوری
بعد اون شب که تو صحرا گم شدم، دیگه خم شد قامتِ من اینطوری
یکی در میون زد سیلی بهم، ضربه زد تو صورتِ من اینطوری
•✠•اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج•
آقا پسرِ ریش دار
با "سن" "سن" گفتن و صرفِ
بالا پایین پریدن چیزی درست نمیشه!!
اگه میشد؛ مراجع عظام تقلید و بزرگانِ دین
پیش قراول و جلودارِ این موضوع بودن ..!
#تحریف
#مدح_سخیف
#محتوای_ضعیف
#نبود_استاد_و_عالم_تو_جلسه
https://eitaa.com/Arbabhosyn
#نوحه شور (اسقبال وشروع محرم)
سبک (ابواافضل شعارمه)
محرم پر از غمه ٬ محرم ماه دمه
محرم فصل عزا و ماتمه
محرم وقت عزاست ٬ محرم عقده گشاست
محرم هر دلی توی کربلاست
چشماتونو باز دریا کنید رسیده ماه محرم
مجلس و کرببلا کنید رسیده ماه محرم
کربلا کربلا ٬ میکشی آخر تو مرا(۲)
یاحسین منم گدات ٬ یاحسین دل مبتلات
یاحسین محشره نام دلربات
آرزوم دعای توست ٬ آرزوم عطای توست
آرزوم دیدن کربلای توست
ببین که من بازبه لطف تو برات به سینه میزنم
دوباره زهرا مادرتو پیرهن سیاه کرده تنم
کربلا کربلا ٬ میکشی آخر تو مرا
حسین جان ای امیرم٬حسین جان من فقیرم
حسین جان از در خونت نمیرم
دل من هوایی شد ٬ دل من خدایی شد
دل من به عشق تو کربلایی شد
باز دل تنگ منو ببین کرده هوای کربلا
مثل پرنده پر میزنه تو کوچه های کربلا
کربلا کربلا ٬ میکشی آخر تو مرا
.
قند مکرر اسم «حسین» است، والسلام
شیرینترین کلام، کلام حسین شد
«با یک سلامِ صبح به ارباب بی کفن»
روزم پر از جوابِ سلامِ حسین شد
#السلام_علیک_یا_اباعبداللهع
https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
رواق خاک آلود شبستانی که من دارم
کجا و شان بی پایان مهمانی که من دارم
.
ببافم فرش قرمز رنگ با گیسوی خونینم
به کار آید همین موی پریشانی که من دارم
.
سر و رویت به هم خورده ولیکن باز زیبایی
ندارد هیچ کس مثل پدر جانی که من دارم
.
اگرچه خاکی است اما شبیه طشت اصلا نیست
بیا بنشین عزیزم روی دامانی که من دارم
.
الهی بشکند دستی که محکم خیزران کوبید
شده لب پر لب قاری قرآنی که من دارم
.
از آن لحظه که دیدم در دهانت نیست دندانی
بدم می آید از این چند دندانی که من دارم
.
به جای دست از مویم بلندم کرده از بس زجر
پریشان تر شده موی پریشانی که من دارم
.
نمی دانم که از ضعف است یا که از شکستن هست
دلیل از سر شب دست لرزانی که من دارم
.
سراغت را گرفتم با لگد سرباز رومی زد
زبانم را نمی فهمد نگهبانی که من دارم
.
تو را اینجا کشیدم که بگیرم بوس آخر را
ندارد هیچ کس مانند پایانی که من دارم
.
.
.
گروه شعری یا مظلوم