|⇦•بانوی حیدر است...
#سینه_زنی ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده
بانوی حیدر است
حقا که او شفیعه ی فردای محشر است
عباس پرور است
گفتا کنیز خانه ی زهرای اطهر است
اُم الادب، اُم القمر
اُم البنین، مادرِ عباس
ما از دعای خیر تو
عُمری شدیم نوکرِ عباس
اُم البنین ، اُم البنین
اُم البنین، مادرِ عباس
ای مادرِ حیا
ما را ببر زیارت عباس کربلا
ای مادر وفا
دست مرا مکن ز ابوفاضلت جدا
سرمایه ی دامان توست
آن یوسفی که خوش قد و بالاست
عباس تو، بعد از حسین
پشت و پناه زینبِ کبراست
اُم البنین ، اُم البنین
اُم البنین، مادرِ عباس
#وفات_حضرت_ام_ البنین_سلام الله_علیها
روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته
باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته
وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند
وای بر دل زندگیام جمله یکجا سوخته
کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش
آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته
هرچه گشتم بِینِشان شاید که بشناسم کسی
هرکه دیدم پیر بود و شمع آسا سوخته
بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی رمق
شانهها از تازیانه خُرد حتی سوخته
چشمها از فرطِ سیلی سرخ و نابینا شده
چهرهها لبریزِ تاول زیرِ گرما سوخته
گیسوان زردند ، گویا بین آتش ماندهاند
تارِ موهاشان گره خورده است گویا سوخته
تا که پرسیدم امیرِ کاروان حالا که هست
بِینِشان دیدم زنی اما سرا پا سوخته
گفتمش کو گیسوانِ زینبیات گفت : آه
شعلهای بر معجرم اُفتاد آنجا سوخته
گفتمش سالارِ زینب را نمی بینم چرا؟
گفت دیدم چهرهاش بر ریگِ صحرا سوخته
شعله بود کرببلا و دود بود و خیمهها
بِینِ آتش دختری دیدم که تنها سوخته
#حسن لطفی
#وفات_حضرت_ام_ البنین_سلام الله_علیها
بعد زهرا برای اولادش
همدم روزهای تنهایی
تو برای غریبی مولا
بهترین حس و حال "زهرایی"
حس ناب تو حس مادر بود
تکیه گاه علی شدی بانو
مثل خورشید پشت ابری تو
آمدی ، منجلی شدی بانو
پر جبریل فرش پاهایت
چقدر با وقار هستی تو
روز محشر مقابل زهرا
مایه ی افتخار هستی تو
مادری کرده ای برای همه
ولی اصلا به جای زهرا ، نه
سال ها خانه ی علی بودی
فکر "همتا" شدن به مولا ، نه
اسوه ی کاملی پس از زهرا
با وفا و سراسر از احساس
ادب از ذات تو سرازیر است
مثلا : یک نمونه اش "عباس"
مدح تو کار هر زبانی نیست
مگر اینکه چهارده معصوم
گریه های همیشه جانسوزت
منحصر شد به کشته ای "مظلوم"
آه ... بر سینه میزدی هرشب
از غم کشته های عاشورا
روضه می خواندی و دلت پر بود
گریه کردی برای عاشورا
چشم ماها که جای خود دارد
چشم هر دشمنی به آب افتاد
هر زمان گریه کردی و هروقت
چشم های تو بر رباب افتاد
دائما سر به زیر و شرمنده
فکر آن شاه سر جدا بودی
روی لب های تو فقط این بود
آه ، عباس ! پس کجا بودی
با رباعی عشق و ایثارت
کربلا را به نام خود کردی
چهار مصرع سرودی و حالا
"شعرا" را غلام خود کردی
#پوریا باقری
#وفات_حضرت_ام_ البنین_سلام الله_علیها
به تیغی حیف گیسویت گُسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
بهارم را چِسان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
تَرَک بر چهرهی آئینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا زِ تَن اُفتاد و صد حیف
#حسن لطفی
|⇦•خیلی به تو آید پسر فاطمه...
#سینه_زنی و توسل به قمر بنی هاشم علیه السلام ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها
الحق و الانصاف
خیلی به تو آید پسر فاطمه بودن
زهرا امضا کنه، اباالفضل میخره
عزیزِ فاطمه است کسی که نوکره
ابوفاضل مدد، ابوفاضل مدد
هر کس که علی گفته اباالفضل شنیده
ایوان نجف را وسطِ علقمه دیده
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده
تو نِعمَ سّاقی و حسین نِعمَ الامیر
بی دستِ کربلا دستِ مارو بگیر
ابوفاضل مدد، ابوفاضل مدد
معروف به عباس و مُسَمّی به اباالفضل
عالم به علی نازد و مولا به اباالفضل
صد حاجت اگر داشته هر کس طی یک سال
ده تا به رضا گفته و نود تا به اباالفضل
می کارم اشکمو الان حاصل میده
مزدِ این گریه رو ابوفاضل میده