_ شهادت امام جواد بن الرضا سلام الله علیه
زبانحال شور
چون شمع سحر گشتم و پا تا به سرم سوخت
در حجره ی در بسته خدایا جگرم سوخت
مسموم جفایم
من ابن رضایم
یا ضامن آهو به دلم شعله فتاده
صیاد مرا کشت و به من آب نداده
مسموم جفایم
من ابن رضایم
چون مادر مظلومه بود سوز غم من
گل گریه کند بر من و بر عمر کم من
مسموم جفایم
من ابن رضایم
در شعله بسوزد دل پروانه چه سخت است
با قاتل خود ماندن در خانه چه سخت است
مسموم جفایم
من ابن رضایم
#شهادت_امام_جواد_ع
#امام_جواد_ع
_شهادت امام جواد علیه السلام
(زمزمه شور)
حجره ی در بسته دیده به در دارم
امام رضا گفته میاد به دیدارم
من اولین زائر بودم برا بابام
حالا میاد اون چون به قبله شد پاهام
میاد ببینه چطور جوونش
میزنه پر پر ای وای
حالا بابا شد حسین و منهم
علی اکبر ای وای
ابن الرضایم (3) ای وای
حجره ی در بسته نفسهای آخر
کم کم میاد بوی مدینه و مادر
غربت میباره از نگاه مسمومم
مثل حسن منهم تو خونه مظلومم
مادر میاد تا سرم نمونه
بروی خاکا ای وای
عالم فدای اون سرکه گشته
خورشید نی ها ای وای
ابن الرضایم (3) ای وای
#شهادت_امام_جواد_ع
#امام_جواد_ع
_شهادت امام جواد علیه السلام
واحد
دل اهل ایمان عزاخانه شد
همه ملک امکان عزاخانه شد
سیه پوش ماتم شده کاظمین
مدینه ، خراسان عزا خانه شد
جوادالائمه یا ابن الرضا
به تبعید او تا فلک سر نهاد
غریبی بابایش آمد به یاد
مدینه خدا حافظی کن به اشک
شبیه رضا با امام جواد
جواد الائمه یا ابن الرضا
مدینه بگو با رسول خدا
نظر کن به بغداد و برگو چرا ؟
که فرزند او تشنه جان می دهد
که فرزند او می زند دست و پا
جواد الائمه یا ابن الرضا
مدینه خبر ده تو بر مادرش
چه کرده عدو با دل اطهرش
بگو چون تو شد در جوانی شهید
بگو چون حسن پاره شد جگرش
جواد الائمه یا ابن الرضا
#شهادت_امام_جواد_ع
#امام_جواد_ع
یا جواد الائمه سلام الله علیه
نوحه سنتی
میرسد نوحه ی ملائکه از سما
یا امام جواد سیدی ابن الرضا
ریزد اشک از دو عین مشهد و کاظمین
وا اماما وا شهیدا
ای جگر گوشه ، ای امام پاره جگر
از غمت میزند حضرت هادی به سر
نوحه خوان در عزا شد یتیم شما
وا اماما وا شهیدا
جسم تو میبرند فاطمیون روی دوش
در جوانی شده چراغ عمرت خموش
ای پناه همه پسر فاطمه
وا اماما وا شهیدا
#شهادت_امام_جواد_ع
#امام_جواد_ع
.
◾️ به سوی پسرم جواد بروید
خیرانی از پدرش روایت کرده که گفت:
در خراسان، من در برابر حضرت رضا علیهالسّلام ایستاده بودم که کسی گفت: سرورم اگر حادثهای روی داد به سوی که برویم؟
فرمود: «به سوی پسرم جواد.»
آنگاه گویا پرسشگر، سن و سال جواد علیهالسلام را کوچک شمرد. پس حضرت رضا علیهالسّلام فرمودند: «همانا خداوند پاک و فرازمند، عیسای مریم را به عنوان فرستاده و پیامبر و صاحب شریعتی جدید در سنی کمتر از آنچه جواد علیهالسلام در آن است مبعوث کرد.»
📚منبع
اصول کافی، ج۲، ص۸۷
#امام_جواد_ع
#فضائل_امام_جواد_ع
🏴 چگونگی شهادت امام جواد(ع) در بیان استاد شهید مرتضی مطهری
ایشان درباره امام جواد(ع) مباحثی را مطرح کردهاند از جمله اینکه:
سیاست خلفای عباسی با سیاست امویها فرق داشت، امویها خشنتر بودند ولی اینها موذیتر بودند، یعنی سیاستمدارانهتر عمل میکردند که فقط عده قلیلی میتوانستند دست سیاست اینها را بخوانند.
یکی از کارهایی که اینها میکردند این بود که چون میخواستند ائمه را تحت نظر داشته باشند، به زور و اجبار، یکی از دخترهایشان را به آنها میچسباندند که باید با این دختر ازدواج کنی!
بعد که ازدواج میکردند میگفتند: دختر ما و داماد ما باید همین جا کنار خودمان باشند! برای اینکه به یک شکلی که مردم نفهمند اینها را تحت نظر و تحت مراقبت شدید و اذیت شدید داشته باشند.
معتصم بالاخره سبب شد که همسر امام، یعنی امّ الفضل امام را مسموم کرد، آن هم با یک وضع خیلی ناراحتکنندهای.
چون برای همه مسمومکنندهها معلوم و محرز بود که دستور خلیفه بوده جرأت این که بدن امام را دفن کنند نداشتند.
معتصم دستور داد: بدنش را بیندازید در کوچه. دو سه روز بدن امام در میان کوچه افتاده بود. بعد به معتصم خبر دادند که یک وضع خارقالعادهای پیش آمده.
هر میتی اگر سه چهار روز روی زمین افتاده باشد بدنش عفونت پیدا میکند و بدن این مرد روز به روز بر بوی خوشش افزوده میشود و اگر مردم این موضوع را بفهمند اوضاع خیلی بد میشود.
این بود که خودش زودتر اجازه داد بدن امام را دفن کنند. وجود مقدسش را در کنار جدش موسی بن جعفر(ع) در همین محل معروف یعنی کاظمین دفن کردند و حالت ایشان از این جهت تأسّی داشت به جدّ بزرگوارشان حسین بن علی(ع) که فرمود: مُلْقاً ثَلاثا بِلا غُسْلٍ وَ لا کفَنٍ.☆ و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلی العظیم. (۱)
☆ از اوصافی است که در مراثی، برای سیدالشهدا(ع) به کار میبرند ( مُلْقی ثَلاثا بِلا غُسلٍ وَلا کفَنٍ) و در روایت است که پیکر بیسر آن حضرت، بی غسل و کفن بر زمین افتاده بود.
📚منبع
فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص ۸۴
بحار الا نوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۹۱
(۱) آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج ۱۲، ص ۲۹
#امام_جواد_ع
#مصائب_امام_جواد_ع
⚫️ چگونگی شهادت امام جواد(ع)
مأمون در سال ۲۱۸ هجری درگذشت و پس از او برادرش معتصم جای او را گرفت. او در سال ۲۲۰ هجری امام را از مدینه به بغداد آورد تا از نزدیک مراقب او باشد و در مجلسی که برای تعیین محل قطع دست دزد تشکیل داده بود، امام را نیز شرکت داد و قاضی بغداد و دیگران شرمنده شدند و چند روز بعد از آن ابن ابی دؤاد از حسد و کینهتوزی نزد معتصم رفت و گفت:
از باب خیرخواهی به شما تذکر میدهم که جریان چند روز قبل به صلاح حکومت شما نبود زیرا در حضور همه دانشمندان و مقامات عالی مملکتی فتوای ابوجعفر (امام جواد) یعنی فتوای کسی را که نیمی از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او میدانند بر فتوای دیگران ترجیح دادی و این خبر در میان مردم منتشر و خود دلیل قاطعی بر حقانیت او نزد شیعیانش شد.
معتصم که مایع ابراز هر نوع دشمنی با امام را در نهاد خود داشت از سخنان ابن ابی دؤاد بیشتر تحریک شد و امام را در صدد قتل در آورد و سرانجام منظور پلید خود را عملی ساخت و امام را توسط منشی یکی از وزرایش یعنی همسر خودِ امام، مسموم و شهید نمود. (۱)
امام هنگام شهادت بیش از ۲۵ سال و چند ماه نداشت. (۲)
📚منبع
(۱) التفسیر، عیاشی، تصحیح و تعلیق، حاج سید هاشم رسولی محلاتی، ج۱ ،ص ۳۲۰
(۲)الارشاد، شیخ مفید، ص۳۲۶
#امام_جواد_ع
#مصائب_امام_جواد_ع
✅ خبر از نهان
از حسین مکاری نقل شده که گفت زمانیکه امام محمد تقی(علیهالسّلام) در بغداد بود وارد بغداد شدم. دیدم که حضرت نزد خلیفه در نهایت جلالت است، با خودم گفتم که حضرت جواد(علیهالسّلام) با این مقام و مرتبهای که اینجا دارد و از حیث جلال و طعامهای لذیذی که در اختیار دارد، دیگر به مدینه بر نخواهد گشت.
همین که این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند، سپس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود: «ای حسین! نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نزد من بهتر است از آن چه که در اینجا مشاهده میکنی.»
منبع
الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج ۱، ص ۳۸۳
#امام_جواد_ع
#فضائل_امام_جواد_ع
♻️ بگو همان فرد تو را از دست مأموران برهاند
علی بن خالد میگوید: مدتی من در شهر سامرا بودم. در آنجا شنیدم مردی را از شام با قید و بند و زنجیر آوردهاند و در سامرا حبس کردهاند. میگفتند که او ادعای نبوت کرده است. من با شنیدن این خبر کنجکاو شده و به محل حبس او رفتم. پس از تلاشهای فراوان و راضی کردن مأموران، موفق شدم تا با مرد زندانی ملاقات نموده و حال و روزش را از زبان خودش بشنوم. با او صحبت کردم و متوجه شدم که او شخصی بیهودهگو و غیر معتدل نیست؛ بلکه دارای فهم و شعور و منطق است.
گفتم اگر ممکن است قصهات را برایم بگو و علت دستگیریت را توضیح بده! او گفت: من مدتی در سرزمین شام و محل رأس الحسین علیهالسلام به عبادت و نیایش اشتغال داشتم. در یکی از شبها که در محراب ذکر خدا میگفتم، شخصی به نزدم آمد و گفت: «بلند شو با من بیا!» من بلند شدم و چند قدم همراه او نرفته بودم که خودم را در مسجد کوفه دیدم! از من پرسید: «آیا اینجا را میشناسی؟» گفتم: بله، اینجا مسجد کوفه است.
او در آنجا نماز خواند و من هم نماز خواندم. سپس او از آنجا بیرون رفت و من هم در پی او رفتم. چند قدمی نرفته بودیم که خودمان را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله دیدیم. او به پیامبر صلی الله علیه و آله سلام داد و نماز خواند و من هم در پی او سلام دادم و در حرم نبوی صلی الله علیه و آله نماز خواندم. از آنجا بیرون آمدیم و اندکی راه رفتیم که من خودم را در مکه و در کنار خانه خدا دیدم! در آنجا به همراه او طواف کردم و او دوباره آهنگ حرکت کرد.
چند گام نرفته بودیم که خود را در همان محل عبادت قبلیام در شام دیدم. آن شخصِ با عظمت، از نظرم پنهان شد. من از آن همه کمال و شکوه وی در حیرت بودم و در اندیشه عمیقی فرو رفتم. یک سال پس از آن واقعه، همان شخص را دیدم و با دیدنش خوشحال شدم. او دوباره مرا صدا زد و همانند سال قبل به آن مکانهای مقدس برده و مسجد کوفه و مرقد مطهر نبوی و خانه خدا را زیارت کرده و به جایگاه اولم در شام آورد.
هنگامی که می خواست برود دامنش را چسبیده و التماس کردم که [ای مولای من] تو را قسم میدهم به آن کسی که به تو این همه قدرت و کرامت بخشیده است که قطرهای از آن را به چشم خود دیدم، تو کیستی؟ او گفت: «من محمد بن علی بن موسی بن جعفرم.»
من این خبر حیرتانگیز را با شخصی در میان نهادم و کمکم گزارش به گوش محمد بن عبدالملک زیّات ـ از حکمرانان عباسی ـ رسید. او مأمور فرستاد و مرا دست بسته به عراق فرستادند و چنان که میبینی در اینجا هستم و به من تهمت ناروای ادعای نبوت زدهاند.
علی بن خالد میگوید: از شنیدن قصهاش دلم به درد آمد و به او پیشنهاد کردم که دوست داری حقیقت را برای حاکم نوشته و توضیح دهم که تو بیگناهی؟ او پذیرفت.
من نامهای نوشتم و احوال او را به محمد بن عبدالملک زیات شرح دادم. او زیر نامه نوشت: به او بگو اگر راست میگویی همان فردی که تو را در یک شب از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و مکه برده است بیاید و تو را از دست مأموران ما برهاند!
علی بن خالد میگوید: من از پاسخ حاکم بسیار غمگین شدم و از اینکه نتوانستم به آن مرد بیگناه کمکی کنم متأثر بودم. مأیوس و نگران به منزل رفتم؛ امّا شب نتوانستم بخوابم. صبح زود باز به سوی زندان حرکت کردم تا از احوال آن شخص بیگناه خبری بگیرم و مقداری با او صحبت کرده، از غصههایش بکاهم و به او آرامش دهم. امّا با کمال شگفتی دیدم مأموران و زندانبانان با دلهره و اضطراب به این سمت و آن سمت میشتابند و مردم زیادی هم آنجا جمع شدهاند. پرسیدم: چه خبر است؟
گفتند: آن مردی که ادّعای نبوت کرده بود با این همه مأمور و زندانبان، دیشب ناپدید شده است و معلوم نیست در زمین فرو رفته یا پرندهای او را ربوده است!
علی بن خالد میگوید: فهمیدم که امام جواد علیهالسلام آن یار وارسته خود را از زندان نجات داده است.
شیخ مفید(رحمةالله) پس از نقل این ماجرا اضافه میکند، علی بن خالد که تا آن لحظه به مذهب زیدیه گرایش داشت، با مشاهده این اعجاز آشکار به مذهب امامیه به ویژه امامت حضرت جواد علیهالسلام اعتقاد راسخ پیدا کرد و در اعتقادش ثابت قدم و استوار گردید.
📚منبع
ارشاد، شیخ مفید، ص ۶۲۹
#امام_جواد_ع
◾️ ابو جعفر را در جای خود نشاندهام
معمر خلاد گفت: از حضرت رضا علیهالسّلام شنیدم که چیزی بیان کرده، سپس فرمودند:
«شما را به آن چه نیازی است؟ این ابو جعفر است که او را در جای خود نشانده و در منزلت خودم نهادهام.»
و فرمودند: «ما خاندانی هستیم که خردسالانمان [همه چیز را] مو به مو از بزرگ سالانمان ارث میبرند.»
📚منبع
اصول کافی، شیخ کلینی، ج۲، ص ۸۱
#امام_جواد_ع
#فضائل_امام_جواد_ع
🟢 جود و بخشش زیاد به دیگران
ملقب شدن پیشوای نهم شیعیان به جواد را به علت کثرت بخشش و احسان او به مردم دانستهاند. بر پایه نامهای که امام رضا(ع) از خراسان برای فرزندش جواد فرستاد، او از همان سالها به سخاوتمندی معروف و زبانزد بوده است. هنگامی که پدرش در خراسان بود، اصحابش امام جواد را از درِ فرعی خانه خارج میکردند تا با افراد کمتری مواجه شود که برای دریافت کمک، گرد خانهاش تجمع میکردند.
بر پایه این روایت، امام رضا(ع) نامهای به فرزندش فرستاد و به او سفارش نمود تا به حرف کسانی که به او میگویند از درِ اصلی رفت و آمد نکند، گوش ندهد. علی بن موسی الرضا(ع) در این نامه به پسرش سفارش کرده بود: «هر وقت میخواهی از خانه خارج شوی، مقداری سکه طلا و نقره همراه داشته باش. هیچکس از تو درخواستی نکند، مگر اینکه چیزی به او بدهی.»
📚منبع
اصول کافی، شیخ کلینی، ج ۴، ص۴۳
#امام_جواد_ع
#فضائل_امام_جواد_ع
#دودمه_امام_جواد_علیه_السلام
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
〰〰〰〰
من جوادم غصه دار داغ یاس حیدرم
من به یاد مادرم
داغدار پهلوی ریحانه ی پیغمبرم
من به یاد مادرم
اللهم عجل لولیک الفرج...
〰〰〰〰〰
#دودمه_امام_جواد_علیه_السلام
همسر ملعونه ی من قاتلم شد ای خدا
آه از زهر جفا
من غریبم بین خانه چون امام مجتبی
آه از زهر جفا
اللهم عجل لولیک الفرج...
〰〰〰〰〰
#دودمه_امام_جواد_علیه_السلام
به تسلای دل فاطمه که صاحب عزاست
شیعه هم درد رضاست
هادی از داغ پدر زمزمه اش واابتاست
شیعه هم درد رضاست
اللهم عجل لولیک الفرج...
〰〰〰〰〰
#دودمه_امام_جواد_علیه_السلام
تو امیر کاظمینی و رئوفاً بالعباد
یا اباالهادی جواد
حضرت مشکل گشا ادرکنی یا بابَ المراد
یا اباالهادی جواد
اللهم عجل لولیک الفرج...
〰〰〰〰〰
#دودمه_امام_جواد_علیه_السلام
زنده شد با غربت تو روضه های مجتبی
یا جواد ابن الرضا
از عطش پرپر زدی با یاد شاه کربلا
یا جواد ابن الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج...
〰〰〰〰〰
#دودمه_امام_جواد_علیه_السلام
تشنه پرپر می زنی از آتش زهر جفا
یا جواد ابن الرضا
قاتلت شد همسر نامهربان و بی وفا
یا جواد ابن الرضا
اللهم عجل لولیک الفرج...
#دودمه
#امام_جواد_ع
〰〰〰〰〰〰〰