#امام_رضا_ع_مدح_و_شهادت
دلیکه درتبوتابت نسوخت جز گِل نیست
سری که پای رکابت ، نـبود عاقل نیست
به اوج ِ مدح تو ، دستم نمی رسد هرگز
هنوز درک من از وصف عشق کامل نیست
تو عاشـقانه ی من را ، برای ِ خود بردار ...
اگر چه مثل غزل های خوب بیدل نیست
به زخم ِ شعر من آقا کمی نمک بزنید ...
قصیده های من اصلاً ردیف دعبل نیست
قبول ، اینکه جگر پاره گشته ای از سم
قبول اینکه سمی بدتر از هلاهل نیست
کشـید خـواهـرتان رنـج "سـاوه" را اما …
به شام ِ داغ دل عمه ات معادل نیست
هزار روضه اگر روضه خوان بخواند باز
شبیه روضهی شاماتو زخم محمل نیست
به حرمت و عظمـت ، آمدند " بیت النور"
به دست دختر زهرا ، ولی سلاسل نیست
کنار جسم حسین تو خنده می کردند…
کنار نیزه که جای ِ ، کشیدن کل نیست
خوشم که رأس تو را ، از قفا کسی نبرید
خوشم که حنجره ات زیر تیغ قاتل نیست
عزیز فاطمه " شَـیـبُ الخـَضیـبٖ " افتاده
خوشا که روی شما "بِالدِما مُرَمِّل" نیست
قسم به سوز دل مادرت که ظرفیتِ
مصائب سر بر نیزه در مقاتل نیست
( بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد )
نه سوز این غزل اصلأ شبیه مقبل نیست
عروض و وزن غزل را به هم زدی گفتی
«_ اِنْ کُنـتَ بٰاکِیٱ فَبُکـٰا ٕ ٌ عَلَیَ الحُسَین _»
شاعر: #روح_الله_قناعتیان
#امام_رضا_ع_مدح_و_شهادت
خوشم از رعایای شمس الشموسم
گرفتار عشق انیس النفوسم
کجا بی پناهم در این وادی عشق
پناهنده ی لطف سلطان طوسم
اگر بدترین بنده باشم که هستم
میان حریمش سراپا خلوصم
شفا می دهد خاک روی لبانم
اگر خاک صحن رضا را ببوسم
ز بس با شراب محبت عجینم
بدون محبت خمارم، عبوسم
دهان وا نکردم به مدح بزرگی
فقط حرف سلطان شود، چاپلوسم
امیر عطوفم سلامٌ علیکم
امام رئوفم سلامٌ علیکم
چه خوب است پشت و پناهم تو هستی
همیشه فقط تکیه گاهم تو هستی
اگر رو سپیدم غلام تو هستم
امیدم اگر رو سیاهم تو هستی
چه پیوند خوبی است بین من و تو
منم رعیت و پادشاهم تو هستی
کسی که برایم نموده همیشه
بساط دعا را فراهم، تو هستی
نمی خواهم از تو به غیر از خودت را
تمنای اشک نگاهم تو هستی
جنون من از حد گذشت و پس از این
تمام ثواب و گناهم تو هستی
خودت تا به مشهد دلم را کشاندی
غبار دلم را به لطفت تکاندی
به این دل که پر زد سویت عاشقانه
بده گوشه ای از حرم آشیانه
رضاجان، رضاجان، رضاجان، رضاجان
شده ذکر تسبیح مان دانه دانه
رسیده به ما عشق، سینه به سینه
کشیدیم این بار، شانه به شانه
نوای مرا می خری از کرامت
میان نواهای نقاره خانه
ز بس جامعه خوانده ام، هر فرازش
شده بین آب و گلم جاودانه
رئوفی و طاقت نداری ببینی
شود اشک چشم گدایی روانه
به من دل بریدن نمی آید اصلا
به تو راندن من نمی آید اصلا
دلت را شکسته گناه زیادم
ولی آمدم، پشت باب الجوادم
زمین خورده ام من، ولی با نگاهت
به شوق طواف حرم ایستادم
همیشه زدم بوسه بر آستانت
سرم را به خاک سرایت نهادم
بزرگانِ خدامِ صحنِ شمایند
خلیل و سلیمان و یعقوب و آدم
تو عیسی دمی؟! نه... به قرآن قسم که
مسیح است در معجزاتش رضا دم
زمانی که جان می رسد بر دهانم
بیا و برس آن دقیقه به دادم
چه کم می شود از تو من را بخوانی؟
مرا مثل سلمانی خود بدانی؟
امان از دمی که مصیبت چشیدی
زمین خوردی اما زمین را ندیدی
اباصلت بر صورتش زد همین که
عبا را به روی سر خود کشیدی
چه تکرار سختی است در بین کوچه
نشستی... دویدی... نشستی... دویدی...
الا ای امیری که شمس الشموسی
چه خاکی شدی تا به حجره رسیدی
لبت تشنه بود و چنان اشک شمعی
به یاد غریبی جدت چکیدی
خودت روضه خواندی که ای شمر ملعون
لبِ تشنه جد مرا سر بریدی
چه خوب است در لحظه ی احتضارت
جواد الائمه رسیده کنارت
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
#امام_رضا_ع_مدح_و_شهادت
گِلهای نیست اگر غُصهی بی حد داریم
خلوتی هست که در گوشهی مشهد داریم
ما نرفتیم هنوز از حرمش دلتنگیم
چشم امّید به دیدارِ مجدد داریم
گفته سر میزند آنگونه که از سلمانی
این قراریست که با صاحب مرقد داریم
ما گنهکارترینها وسط صحن رضا
آنچه در خُلد برین خَلق ندارد داریم
روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش
دیدهای در طلب اشک مقید داریم
**
ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر
از عبا ما چه قدر خاطرهی بَد داریم
شاه بر شانهی خم، پیکر خود را میبُرد
با عبا داشت علی اکبر خود را میبُرد
✍ #مسعود_یوسف_پور