قسم به آیه ی چشمت،بیان به رقص آمد
زمین مصالحه کرد و زمان به رقص آمد
نسیم اهلی زلفت که گشته خلوت خواه
سحر به جذبه ی رویت گران به رقص آمد
تو بی هوا تری از ناگهان و پیش تو باز
هزار حادثه ی ناگهان به رقص آمد
شفای دیده ی تاریک قوم کنعانی
عزیز و شاه و زلیخا نهان به رقص آمد
ز بوی گوشه ی شالت جهان معطر شد
صبا به یمن ورودت وزان به رقص آمد
شکوه و نخوت دنیا به یک فروغت ریخت
ز صبح روشن چشمت جنان به رقص آمد
تو را اَزل بسرود و اَبد روایت کرد
به جلوه ات نظری کرد و جان به رقص آمد
تو بی گمانه ترین اتفاق روی زمین
که شک قرین یقین بی گمان به رقص آمد
#نجمه_محمدی ✍
#یاصاحب_الزمان
ضریح چشم من و آفتاب روی شما
به سجده ام که ببوسم غبار کوی شما
کبوتر نفسم از گلوی گریه پرید
برای عرض ارادت به سمت و سوی شما
نقاره های نیایش به ذکر تان مشغول
نمازو مسجد و منبر به گفتگوی شما
از اعتبار شما هر گدا شود سلطان
گرفته عزت و ارزش از آبروی شما
لبان تشنه ی من در اجابت سحری
خدا کند بشود تر از آن سبوی شما
دوباره چشم ترم در هوای باریدن
ببین بهانه گرفت این بهانه جوی شما
#نجمه_محمدی ✍