مدح امام عصر(عج)،،،،،،.mp3
3.26M
بسم الله الرحمن الرحیم
زمزمه ----امام زمان(عج)
جمعه های--- انتظار
مداح حاج آرمین غلامی
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
سراپا من گرفتارم اباصالح دعا کن
برایت عبد سربارم اباصالح دعا کن
درخت بی ثمر هستم ، برایت دردسر هستم
خزانم من چه بی بارم !! اباصالح دعاکن
گنهکارم ، بدم ، بی چاره ام ، آلوده دامانم
تمام آلوده رفتارم اباصالح دعا کن
یابن الزهرا(س)....
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
به دنبال تو می گردم ، سراپا غصه و دردم
فراقت داده آزارم اباصالح دعا کن
شدم سرگرم دنیا و تو دستم را رها کردی
از این دنیا چه بیزارم اباصالح دعا کن
قصاوت در دلم آمد ، دلم را کرد ویرانه
گناهان کرده ناکارم اباصالح دعا کن
چه بد بوده عملکردم!! خدایی پست و نامردم
ببین من را که بیمارم اباصالح دعا کن
خجالت می کشم آقا ، ز روی تو گل زهرا
شده شرمندگی کارم اباصالح دعا کن
مرا بسیار بخشیدی ، ز من اصلا نرنجیدی
به تو خیلی بدهکارم اباصالح دعا کن
من و پیراهن مشکی دو ماه از سال همراهیم
شبیه تو عزادارم اباصالح دعاکن
در این ایام بدحالم ، شده تاریک اقبالم
به اوضاع اسفبارم اباصالح دعا کن
گدایم من گدا هستم ، گدای کربلا هستم
حسین را دوستش دارم اباصالح دعا کن
نصیبم کن حرم امشب به جان عمه جان زینب
هوای کربلا دارم اباصالح دعا کن....
یابن الزهرا(س)
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
زمزمه---امام زمان(عج)
جمعه های-- انتظار
ای وای از روزی که قلبت را شکستند
حُجّاج زهرا بارِ بیتُ الله بستند
دیدی همه سرها گرفته روی دستند
با چه شکوهی بین محملها نشستند
بر زانوی عباس زینب پا گذارد
شُکر خدا که محمل او پرده دارد
اما پس از ششماه، شامِ غم سحر گشت
با دیدن یک صحنهای چشم تو تَر گشت
از این مصیبت،، عالمی خونینجگر گشت
باور نمیکردی ولی دل باخبر گشت
بالاترین روضه همین در عالمین است
از راه آمد زینب اما بیحسین است
فریاد زد اُمُّ البنین گیسو سپیدم
مادر نبودی عصر عاشورا چه دیدم
از خیمه تا گودال با زحمت دویدم
با دست خود از پهلویش نیزه کشیدم
اُمُّ البنین تاج سرم را سَر بریدند
پیراهنش را از تَنَش بیرون کشیدند
مادر نبودی گوش کن پس این خبرها
از داغ عباس تو خَم گشته کمرها
واشد به روی من نگاه رهگذرها
چادر به سر، دارد دویدن دردسرها
عباس رفت و آبروی خواهرش رفت
دعوا شد و چادر ز روی خواهرش رفت
اُمُّ البنین اول دو بازویش بهم ریخت
تیری رسید و چشم و اَبرویش بهم ریخت
ضرب عمودی آمد و رویش بهم ریخت
تا روی نیزه رفت گیسویش بهم ریخت
عباس نامردی عمود آهنین خورد
بیدست از بالای مرکب بر زمین خورد
دروازهی کوفه قیامت ساختم من
بر مرکبِ طوفانِ خطبه تاختم من
تا چشم روی نیزهها انداختم من
در یک نظر عباس را نشناختم من
از دردِ غیرت صورتش چرخاند مادر
بستند او را تا به نیزه ماند مادر
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
_
Fadaeian_Haftegi_14011015_3.mp3
25.76M
#روضه
#وفات_حضرت_ام_البنین_س
🎤حاج سید رضا نریمانی
من که از نسل دلیر عربم
اُمّ العبّاسم و اُمّ الادبم
مادر چهار یَلِ رعنایم
من کنیز حرم زهرایم
آسمان، خاکنشین حرمم
عرش در تحت لوای کَرَمم
معرفت مسئله آموز من است
عاشقی سائل هر روز من است
دل من محو تولّای ولیست
سِمتم خادمی بیتِ علیست
من سفارش شدهی زهرایم
آبرو یافته از مولایم
وَه ازآن روز که قابل گشتم
با در بیت مقابل گشتم
آمد آن لحظه چه خوش اقبالم
دختر شاه به استقبالم
قبلهی نور به کاشانهی من
حَرَمَ الله کجا خانهی من
دست بانوی حرم بوسیدم
خاک پایش به بَصَر مالیدم
گفتم این بیت حریمِ لاهوت
من کنیزم به دیارِ ملکوت
آمدم خادمِ این در باشم
خادمِ دختر حیدر باشم
لیک آن روز زغم رنجیدم
وای دل، صحنهی سختی دیدم
هر دو ریحانهی حق تب دارند
بین خانه حَسَنین بیمارند
گفت زینب به دو چشمانیتر
نذر روزه بنما ای مادر
عرق از صورتشان تا شد جمع
سوختم در غمشان همچون شمع
آنقدر خرج ولایت گشتم
مورد لطف و عنایت گشتم
تا خدا مزد ولایم را داد
که به من گلپسری زیبا داد
صاحب جَنَّتُ الِاحساس شدم
مادر حضرت عباس شدم
در وفا یار بِلا فصل شدم
مادر فضل و اباالفضل شدم
شوری افتاد ز عشقش به دلم
دید از فاطمه بودن خجلم
حق نمود این شرفم نقش جَبین
حضرت فاطمه شد اُمُّ بنین
گفتم عباس گل ریحانی
به امیرت تو بلا گردانی
نه برادر و نه من مادرشان
من کنیز و تو غلامِ دَرِشان
روزی آید که به همراه حسین
از مدینه بروی نورِ دو عِین
چون حسینم تو خدایی گردی
عاقبت کرب و بلایی گردی
یک وصیت کنم این لحظه تو را
جانِ تو جانِ عزیز زهرا
رفتی و هَمره تو شادی رفت
از مدینه دگر آزادی رفت
وای زان روز که غمها برگشت
کاروان گل زهرا برگشت
جانِ هر دلشده بر لب آمد
بیحسین حضرت زینب آمد
گفت با من همه اَسرارِ مگو
ماجرا های تو و آنبغض گلو
گفت لبتشنه سوی آب شدی
از خجالت به خدا آب شدی
گفت با قدّ کمان جان دادی
من شنیدم نگران جان دادی
تا که مَشک و عَلمت را دیدم
دست پاک تو ز دور بوسیدم
باورم نیست سر زینِ وسجود
فرق عباس من و ضرب عمود
یاد تو روضه به پا میسازم
تا ابد بر پسرم مینازم
نزد زهرا تو وَجیهُ اللّهی
فانیِ حضرت ثار اللّهی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
مدح امام عصر(عج)....mp3
2.36M
بسم الله الرحمن اارحیم
امام زمان(ع)
#بامداحی..حاج آرمین غلامی
#دشتی
➣➣➣➣➣➣➣➣➣➣➣
نمــیدانم چرا مولا نیامد
چراآن یوسف زهرانیامد
چراغیبت شده طولانی و دور
چرارویش شده ازدیده مهجور
تو میدانی چرا پایان ندارد
ازاین روکه کسی ایمان ندارد
ز مردم رفته ایمان حقیقی
کجایند جمله یاران حقیقی
کجائید منتظران ظهورش
کجائیدمنتظران حضورش
کجایند ندبه خوانان خدایی
کجایند می فروشان ولایی
نمی آید مگر ما پاک گردیم
زدوری رخش غمناک گردیم
نمی آید مگر صادق شویم ما
برایش شیعه ای لایق شویم ما
نمی آید(غلاما)چون نخواهیم
همه دل بستهء دنیا و جاهیم
«ام البنیـن» یعنی؛
«عبـاس» داشته بـاشی و بگـویی:
از «حسـین» چه خبر؟!
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#حضرت_ام_البنین_س_مصائب
#دودمه
#محمود_مربوبی
▶️
بعد زهرا بوده ای یار امیرالمومنین
مرحبا ام البنین
نیست در دنیا زنی مثل تو عباس آفرین
مرحبا ام البنین
.
هر کس به بهانه ای تورا می جوید
در باغ و در و دشت تورا می بوید
آن عاشق واقعیست کز روی عمل
... «عجل لولیک الفرج» می گوید
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#رباعی_انتظار
سینه_زنی وتوسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاجمهدی رسولی
باور ندارم بی دست و بی مشک نقش زمین شی
باور ندارم سرو رشیدم با خاک عجین شی
سخته برا من باور کنم که بی بال و پر شی
دستت رو دادی تا افتخارِ ام البنین شی
با عطشِ خیمه ها بی تاب شدی، عباسم!
ساقی بچه های ارباب شدی، عباسم!
اما خبر رسیده که مشکت رو تیر زدن
تو علقمه از خجالت آب شدی، عباسم!
آه! مِن بعد با غصه هم نشینم
من امُّ البنینِ بی بنینم
«وَیلی وَیلی... وَیلی عَلی شِبْلی»
بعد از تو عباس، یک شب نشد که راحت بخوابم
فکرِ عمود و فرقِ تو مادر میده عذابم
شمعم که ذرّه ذرّه غم تو میکنه آبم
تا روز محشر من شرمسار از روی ربابم
به دنیا اومدی علمدار بشی، ای رودُم!
برا حسین یارِ وفادار بشی، ای رودُم!
ای شیر مرتضی ندارم باور یک روزی
زخمی جنگ گرگ و کفتار بشی، ای رودُم!
آه! میسوزم با آهِ حزینم
من امُّ البنین بی بنینم
«وَیلی وَیلی... وَیلی عَلی شِبْلی»
003 Bavar Nadaram.mp3
6.22M
.
از آیت الله سید علی قاضی نقل شده است که فرموده اند:
سریان فیوضات(سرچشمه فیض ها) و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهد است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم، اباالفضل العباس علیه السلام است.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مدح وتوسل ویژۀ وفات حضرت أُم البَنین سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج عباس حیدر زاده •✾•
قسمت این بود که تو مَحرم حیدر باشی
به علی مونس و هم خانه و همسر باشی
قسمت این بودکه در زندگی مشترکت
به عزیزانِ دلِ فاطمه مادر باشی
آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی
آمدی خادمه یِ خانۀ کوثر باشی
قسمت این بود که در بین تمامیِ زنان
تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی ..
قمرت یک نفره لشگرِ انصارِ خداست
پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی
خاک این خانه تو را قبله ی حاجات کند
متعجب نشوگر شافع محشر باشی ..
غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد ..
سعی کن، مَرهمِ زخمِ دلِ دختر باشی
این یتیمان همه به واژه ی در حساسند
نکند در بزنند و تو پسِ در باشی
چار تا بچه ی این خانه همه مادریاند
نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی
#شاعر: مهدی نظری
1. قسمت این بود.mp3
8.56M
«ام البنیـن» یعنی؛
«عبـاس» داشته بـاشی و بگـویی:
از «حسـین» چه خبر؟!
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ سید مجید بنی فاطمه •ೋ
آسمان بودی و در دامان مهرت ماه بود
قله ایثار هر کوهی کنارت کاه بود
همسر مولا شدی اما درون خانه اش
زادۀ زهرا به چشم تو ولی الله بود
نیستی زهرا ولی آن قدر می دانیم که
مثل او تنها علی از رتبه ات آگاه بود
زود از داغ پسرهای رشیدت سوختی
آه عمر نامت ای اُم البَنین کوتاه بود
در کنار چار نقش قبر کارَت روز و شب
نوحه بود و ناله بود و اشک بود و آه بود
با خجالت از رباب آخر وجودت آب شد
تا که حرف مشک میشد اشک تو در راه بود
خواستم وصفی کنم از عشقِ عباس و حسین
مصرعی کوتاه شد خورشید محو ماه بود
نشد از چهرهام غم را بگیری
زِ من اندوهِ عالم را بگیری
برای رفتنم اینسو و آنسو
نشد مادر که دستم را بگیری
تو خوردی تیغ پژمردم من اینجا
دو دستت را که زد مُردم من اینجا
همینکه از رویِ مَرکب عزیزم
زمین خوردی زمین خوردم من اینجا
*خدا رحمت کنه اون کسی رو که برا ام البنین بلند بلند گریه میکنه و زمزمه داره .. همه مادرا دوست دارن روزای آخرِ عمرشون پسرها و بچه هاشون دورش باشن .. آخ بمیرم برات بی بی جان ..*
نه که امروز مادر درد دارم
که روز و شب سراسر درد دارم
از آن ساعت که با ضربه شکستند
سرت را بی هوا سردرد دارم
اگر بشکستهام مانندِ زهرا
ببین دلخستهام مانندِ زهرا
سرت را تا که رویِ نیزه بستند
سرم را بستهام مانند زهرا
به یادت آه ، یکسر میکشیدم
که گویی از تنت پَر میکشیدم
به هر تیری که بر جسمِ تو میرفت
من اینجا آی مادر میکشیدم
مرا گفتند که بازو ندارد
دگر عباسِ تو اَبرو ندارد
بمیرد حرمله بد زد به چشمت
از آن لحظه دو چشمم سو ندارد
نشد بال و پَرِ خود را بگیرم
به دامن اصغرِ خود را بگیرم
من از شرمندگی پیشِ رُبابم
نشد بالا سرِ خود را بگیرم
*آخ رباب .. عباسمُ حلال کن .. نتونست برا علی اصغرت آب بیاره رباب .. کاری کردن عباس از خجالت آب شد ..*
پس از تو کاش زنجیری نمیماند
تو میخوردی و شمشیری نمیماند
تمامش کاشکی خرجِ تو میشُد
برایِ حرمله تیری نمیماند
"ببین مادر زِ گریه آب رفته
و از سردردها از تاب رفته
به نیزه دار گفتم بچه داری؟
کمی آرام تازه خواب رفته"
عزیزم جان جانا نور عینا
به فرقم باد خاک عالمینا
نگاهم مانده بر در تا بیایید
حسینم وا حسینم وا حسینا
شاعر : حسن لطفی
اُمُّالـبَنین خـواسـته بود
که او فدائیِ حسین(ع)
و راهِ مـولـایـش بـشـود
فَنِعمَ الاَخَ الموَاسی...
ارباب هم فرمود که او چه
خوب برادری برای من بود
#عباس...
.
#روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ حاج محمود کریمی •ೋ
گداى خوشه چینم تا قیامت خرمن او را
که حسرت میبرد فردوس عطر گلشن او را
چنان مشکل گشا، باب الحوائج، کاشف الکرب است
گرفتند اولیا الله عالَم دامن او را
ندیدم سربلند و سرفرازى را مگر اینکه
بدیدم محضر ام البنین خم گردن او را...
معیّن گشته مزد فاطمیه دست این بانوست
که معنا کرده سفرهدار زهرا بودن او را
امیرالمؤمنین همسر، ابوفاضل پسر، به به!!
بنازم این مقام و جاه و شأن اَحسن او را
عباى مرتضى را وصله که میزد همه دیدند
که نخ میکرد جبرائیل بعضاً سوزن او را...
زیارت میکنم جاى رباب و نجمه و زینب …
مزار اطهر او را، معلّا مدفن او را
اگر دیروز جارو کرد زیر پاى زینب را
کنون جارو کشند اینسان ملائک مسکن او را
چنان جانسوز مرثیه میان کوچه سر میداد
که میدیدند مردم گریههاى دشمن او را
به او گفتند عباست صدا میزد حسینم کو؟!
نشانش داد زینب پارۀ پیراهن او را
اگر چیزی جز این میماند از عباس، می دادند
فقط دادند دستش تکه تکه جوشن او را
شاعر: #محمدجواد_پرچمی
ــــــــــــــــــــــــ
يَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ كَرَّ عَلَى جَمَاهِيرِ النَّقَدِ
وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَيْدَرَ كُلُّ لَيْثٍ ذِي لَبَدٍ
(ای که عباس را دیدی حمله میکرد بر تودههای فرومایه
و از فرزندان حیدر هر شیر یال داری دنبال او بود)
أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِي أُصِيبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ يَدٍ
وَيْلِي عَلَى شِبْلِي أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
(خبردار شدهام که به سر فرزندم ضربت وارد شده درحالیکه بریده دست بود
وای بر من بر شیر بچهام که ضربت عمود سرش را خمیده کرد)
لَوْ كَانَ سَيْفُكَ فِي يَدِيْكَ
لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌ
(اگر شمشیرت در دستت بود
کسی نمیتوانست به تو نزدیک شود)
عَمَد الحَدیدُ بِالکَّربلا خَسَفَ القَمَر
آنقدری با #ادب بود
که به علی(ع) گفت تا دیگر او را
به نام اصلیاش که #فاطمه بود صدا نزند!
تا #حسنین(ع) با شنیدن نامِ فاطمه،
به یادِ مادرشان نیُفتند...
#ام_البنین
.
#روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ سید رضا نریمانی •ೋ
عمری برای داغ زهرا گریه کردی
هر نیمهشب همپای مولا گریه کردی
در پای تو خاک بقیع ازاشک گِل شد
وقتی که گفتی واحسینا گریه کردی
اول برای زینب و داغ حسینش
بعدش برای دست سقا گریه کردی
یکبار دیدی که رباب از حال رفته
صدمرتبه مانند دریا گریه کردی
دیدی رقیه نیست جای او سکینه
هربار که میگفت بابا گریه کردی
خوب است که شام غریبان را ندیدی
با روضههای خار صحرا گریه کردی
حرف سه شعبه آمد و ازحال رفتی
دیدی کسی میافتد از پا گریه کردی
تشت طلا و خیزران را که ندیدی
ابری شدی با حرف زنها، گریه کردی
حرف کنیز آمد سکینه زود تب کرد
لطمه زدی هی صورتت را، گریه کردی
بیبی نبودی موی دختر بچهها سوخت
قدّ تمام سینهزنها گریه کردی
شاعر : #مهدی_نظری
دیدی میری تشییع جنازۀ یه مادری، اگه ببینی خلوته میگی حتما پسر نداره .. چون روابط عمومی هر خانواده پسرای اون خونوادهن.
فردا میخوان بدن حضرت ام البنین (س) رو تشییع کنن؛ کاش یکی از بچههای حضرت بود زیر تابوت مادرُ میگرفت ..
بیبی جان! شما بچه نداشتین که زیر تابوت رو بگیرن، ولی من یه خانم دیگه رو سراغ دارم؛ پسرهاش بودن، شوهرش هم بود، اما تو دل شب غریبونه بدن رو تشییع کردن ..
بیبی جان! بازم خوبه شما رو روز تشییع کردن، بازم خوبه کسی به شما جسارت نکرد، اما مادر مارو تو مدینه زدن ..
سینه شکسته، پهلوشکسته، بازوشکسته ..
یازهرا...
دیدی یه حرف میشنوی، میگی: نه! باورم نمیشه! اصلا! هیچ جوری! دروغه این حرفا...
یا اگرم باور کنی، یعنی یقین پیدا کنی این حرف راسته، متحیر میشی ..
میخوام چندتا صحنه از کربلا بگم که متحیر شدن؛ یکیش اینجا بود:
اباعبدالله تا اومد بالای سر علی اکبرش؛ میگه "وَقَفَ مُتَحَیِّرا" (1) اول متحیر شد: نه، این بدن علی اکبر نیست. آخه علی اکبر من اینجوری نبوده، رشید بوده...
صحنه دوم رو میخوام بگم:
اون لحظهای که بیبی زینب اومد تو گودال قتلگاه، خودشم بدن حسین رو نشناخت؛ اما تا اومد بیرون دید یکی میگه: "اُخَیَّ ، اِلَیَّ" تا اومد نشست کنار این بدن، روایت میگه سکینه اومد کنار عمه نشست:
_عمه جان با کی حرف میزنی؟!
گفت: مگه نمیشناسی این بدن باباته؟!
گفت: نه؛ آخه بابای من اینجوری نبوده؛ چهجوری میگی این بدن بدن بابامه!؟ نه لباسی، نه سری...
یه صحنه هم تو شام سراغ دارم؛
اون لحظهای که زینب(س) دید داره با چوب خیزران به لب و دندان میزنه.(2)
گفت: نه! اشتباه میکنی؛ این لب و دندان رو پیغمبر بوسیده...
یه صحنه هم ام البنینه؛
بشیر که اومد خبر شهادت رو به امالبنین بده، عرضه داشت که چهار بچهت رو کشتن، گفت فدای حسین. (3)
یکی یکی نحوه شهادتها رو گفت. تا رسید به عباس...
(مادره دیگه، هی تو ذهنش مرور میکنه؛ اون سه تا بچهم راه داشته که بهشون نفوذ کنن، اما عباس رو من یکی قبول نمیکنم. چی شده عباسم؟!)
خورده خورده گفت تا رسید اینجا که؛ امالبنین عمود به فرقش زدن.
(هیچی نگفت.) تا حرفاش تموم شد، گفت: بشیر! من یه سؤالی ازت دارم؛چهجوری به عباس من نزدیک شدن؟ اصلا کسی جرئت نزدیک شدن به عباس رو نداره؛ چهجوری عمود به فرقش زدن؟
گفت: امالبنین، اول دست راستش رو انداختن، بعد دست چپش رو انداختن، بعد که دیگه دست نداشت دورش حلقه زدن، یه عده نامرد با نیزه، یه عده با شمشیر...
اول میترسیدن بیان جلو، چون با چشماش همه رو فراری میداد. اما یه مرتبه اون نانجیب اومد جلو؛ گفت عباسی که میگن تویی!؟
گفت: نانجیب یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم. گفت: تو دست نداری ولی من دست دارم. این عمود رو بلند کرد، یهو عباس صدا زد: یازهرا... ((4) مقتل حضرت ابالفضل علیه السلام))
"امالبنین در کربلا نبودی، واویلا
بر فرق عباست زدن عمودی، واویلا"
حسین....
منابع:
1) بحار الأنوار، ج45، ص: 41
2)صدوق، امالی، ۱۴۰۳ق، مجلس ۳۱، ص۲۳۰.
سید ابن طاووس، لهوف، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۳.
یعقوبی، تاریخ، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۶۴.
مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۵، ص۱۳۲-۱۳۳
3) تنقیح المقال، ج ۳، ص ۷۰
منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، ص ۲۲۶
4)بحار الأنوار، ج45، ص: 41
جوانِ پشت میز به من گفت ..
خدا را شکر کن که بیتُ المال
بر گردن نداری، وگرنه باید
رضایت تمامِ مردم ایران را
کسب میکردی..!
[ سه دقیقه در قیامت ]
#حق_الناس
#کتاب_گردی
روضه و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ استاد حاج منصور ارضی •ೋ
ای اُم عشق مادرِ سرلشکر ادب
وی سایه سارِ قد تو رویِ سر ادب
بانویِ سرسپردۀ همسنگرِ ادب
در آسمان ملقبِ بر مادرِ ادب
از لحظه ای که واردِ بیت الکرم شدی
با احترام کردن خود محترم شدی
روزِ عروسیت شد و اوجِ عزیزیت
مبهوت شد زمانه از آن اشک ریزی ات
قربان آن درایت و دشمن ستیزی ات
رفتی به بیت عشق به شرط کنیزی ات
از ابتدا بنایِ تو بر احترام بود
جان تو نذرِ خدمتِ چندیدن امام بود
در ظّل نورِ فاطمه با غم عجین شدی
شمس الضحی مکتب حق الیقین شدی
ماه تمام چهار مه جبین شدی
دادی بَنی و حضرتِ اُم البنین شدی
ام البنین شدی و به تو التفات شد
آغوشِ تو پناه زنان و بنات شد
بانو تو کیستی که بنازد کرم به تو
باب النجات داده کلیدِ حرم به تو
غرق توسل است عرب تا عجم به تو
داده امام عصر، خدا را قسم به تو
یعنی تو شاهراهِ نزولِ عنایتی
سجادۀ عبادتی و باب حاجتی
عالم به حیرت است از این جانثاریات
مادر شدی و برف شدی بهر یاری ات
جان ها فدای مادری افتخاری ات
قربان این تفضل و این سفره داری ات
خورشیدِ در تلألؤیی و ذره پروری
تو باب فضلی و به اباالفضل مادری
مادر شدی که داغ ببینی کمان شوی
در هر بهار راوی فصل خزان شوی
باران شوی، خمیده شوی، نیمه جان شوی
گریان شوی و مادر گریه کنان شوی
ما را ز اشک خویش تو تزکیه کرده ای
خاکِ بقیع را تو حسینیه کرده ای
بعد از حسین از دل و جانت سرور رفت
گریان شدی و نالۀ تو تا قبور رفت
بر پیکری که زود سرش در تنور رفت
از بس گریستی تو، زِ چشم تو نور رفت
آه از جگر کشیدی و قلبت کباب شد
بعد از حسین خانۀ شادی خراب شد
بعد از حسین زنده نمودی قیام را
گریان نمود گریۀ تو خاص و عام را
زینب که رفت داغ تو انگار تازه شد
یعنی دوباره داغ علمدار تازه شد
زینب که رفت پیر و خمیده کمر شدی
نالان شدی شکسته شدی مختصر شدی
یعنی که رو به قبله شدی محتضر شدی
چشم انتظارِ دیدنِ روی پسر شدی
اما یلان تو همه در خاک خفته اند
در بین خاک با تن صد چاک خفته اند
وقتش رسیده روضه حساس را بخوان
در بزم گریه عطرِ گل یاس را بخوان
مجلس بگیر نوحۀ احساس را بخوان
یک چند صفحه مقتل عباس را بخوان
شرح نزول ساقی سرمست را بگو
از مرکب افتادن بی دست را بگو
*وقتی خواست از رو اسب به زمین بیاد همه شنیدن، بی دست بوده .. از روی اسب به زمین افتاد ..*
برگو چگونه عطش گریه خیز شد
جسمش چگونه مرکز ثقلِ ستیز شد
شمشیر حمله کرد و سرنیزه تیز شد
بالا بلندِ خیمه تنش ریز ریز شد
برگو چگونه نالۀ زن ها بلند شد
با پارچه سرش به روی نیزه بند شد
برا بی بی ام البنین روضه بخوانیم .. همون روضه ای که خودش خوانده : باور نمی کنم کسی جرائت کرده باشه بر سر مبارکت زده باشه اون هم با عمود آهن .. اما شنیدم اول دست هاتُ قطع کردن .. دوم شنیدم تیر به چشمت زدن .. آنگاه عمود آهن بر سرت زدن .. سرت از هم پاشیده شد .. همچین که رو زمین خواست بیفته صدا زد داداش زود بیا «اخا ادرک اخا ..» ابی عبدالله به سرعت آمد .. راوی میگه تو این آمدن دیدن به لحظه ایستاد، پیاده شد، شی رو برداشت به چشم گذاشت .. جلوتر آمدم دیدم دست های عباسِ .. با همون وضع آمد تا رسید به بدن یه نگاه به آن بدنِ پاره پاره و تیر باران خورد کرد، صدا زد «أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي..»(1) بمیرم برات .. دیگه کسی نیامد سمتِ این بدن .. کار حسینم بعد از این تمام شد .. دشمن فرصت پیدا کرد .. اول بدن رو غارت کرد بعد طوری به بدن صدمه زد که امام چهارم حضرت رو به سختی جمع کرد .. همه گفتن عباس قد رشیدی داره .. اما هرکی رفته سردابِ آقا میگه یه قبرِ کوچکی قرار دارد ..
منابع:
1) موسوعة الامام الحسین (ع) ج ۴، ص ۲۳۱
البحرانی، العوالم، ۱۷ / ۲۸۳ - ۲۸۴، ۲۸۵
بحار الأنوار، ج45، ص: 41
.