eitaa logo
ذاکرین آل الله
296 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
332 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه و توسل ویژۀ شهادت امام صادق علیه السلام آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مَآب ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها مُشتى رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها شاگردهاي او همه در رختخواب ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم *بارِ اول و دومشون نبود .. چهار هزار شاگرد داشت آقا .. چهارهزار شاگرد کجا! هفتاد و دو فدایی کجا ؟!.. یکیش لحظۀ آخر دستش رو از دستِ عمه کشید والله لَا أُفَارِقُ عَمِّي .. محرم داره از راه میرسه .. میدونستن عباس دورِ خیمه هست یارانش تا صبح خواب نداشتن .. میگفتن برا ما ننگه ما زنده باشیم یه مو از سر بنی هاشم کم بشه .. اما امام صادق رو آوردن پشتِ مرکب میدوید .. ناسزا میشنید .. هیچ کسی نیومد .. همه تو خونه هاشون آرمیده بودن .. آخه مدینه سابقه داره .. یه روزی ام علی رو بردن .. ای وای مادر .. مادر .. مادر .. امروز زهر یه کاری کرد با شیخ الائمه مثه مار گزیده هی صدا میزد ای وای مادر ..* حق مي دهيم مرد اگر گريه مي كند تنها ميانِ چند نفر گريه مي كند با ترسِ کودکان چقدر گريه مي كند افتاده يادِ مادر و در گريه مي كند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتاد گفت: آه يادِ صداى مادرش افتاد گفت: آه عمامه اش كه از سرش افتاد گفت: آه وقتِ فرار، دخترش افتاد گفت: آه ترسيده است دخترِ دردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى "عفيفه نقابى" نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم *امام صادق راه افتاد اما ساعتی نگذشت رسید به کاخ اون نانجیب .. اما سه روز دم دروازه ساعات .. صبح وارد شام شدن غروب رسیدن به کاخ اون نانجیب ..* بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم بالاى تخت قائله اى بود، واى من پيش رباب حرمله اى بود، واى من زينب ميان سلسله اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه بازهم شاعر: چو دید زینب حزین لب حسین و چوب کین به طعنه گفت ای لعین بزن که خوب می زنی
🔸 فرمانده پاسگاه انتظامی بندر چارک به شهادت رسید 🔹سرگرد محمدرضا اسداللهی فرمانده پاسگاه انتظامی بندر چارک شهرستان بندرلنگه سحرگاه امروز در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔹در این ماموریت یکی دیگر از نیرو‌های فراجا هم زخمی شد. و باز هم مظلوم دیگر از فراجا 💐شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
7.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 ایراد نداره خیلیا از آقا انگشتر و چفیه میخوان 🔹 ولی ادب این مرد بحرینی و درخواستش از حضرت اقا شگفت زده ام کرد حتما ببینید
سید ابوالفضل کاظمی فرمانده گردان داش مشدی‌ها و همرزم جمله‌ای از این شهید بزرگوار نقل می‌کنه که کلید رمز گشایش گره های امروزم هست: ایشون میگه: " از آقا چمران یه جمله یادم مونده که میگه کارها وقتی درست می‌شه که جای کاسبی با عاشقی عوض بشه "تمام" ✍سید علیرضا آل داود 🌷🌷🌷🌷🌷🇮🇷
2_1152921505171907680.mp3
1.12M
برشی از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا فیروزی نیا مشهد مقدّس
. سه چیز است ، که اجازه ی ترک آن به احدی داده نشده: - یکی وفای به عهده که اجازه نداری خلاف عهد کنی چه طرفت خوب باشد ، چه بد ، باید به عهدت وفا کنی - دوم ادای امانت اگر کسی چیزی پیش تو ، به امانت گذاشته چه طرف خوب باشد و چه بد ، باید امانت را بدهی - سوم خوبی کردن به پدر و مادر چه پدر و مادر خوب و چه بد باید به پدر و مادرت احسان کنی .
روضه و توسل به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما انقلاب عِلم، با کرسی درست تو پا گرفت بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچمِ در اهتزازِ ما تویی از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیم و نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ما تویی بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان خانه ات یعنی حسینیه، شما هم روضه خوان *امام صادق وسط درس فقه میدید روضه خونش هارون وارد شد میفرمود: بیا جلو، میدیدند جعفر بن محمد از منبر پایین اومد. میفرمود: تو برو بالا حالا برا جدّ غریب ما روضه بخون. هارون با تعجب میگفت: آقا! وسط درس؟! فرمود: بله... یه مقدار خودش رو جمع وجور میکرد جلو‌ امام باید رعایت کنه. حضرت میفرمود: نه!همون طور که بین‌خودتون روضه‌ میخونید برا ما روضه بخون... روضه میخوند حضرت گریه می کرد، چنانچه نوشتن اشکهای حضرت از محاسن شریفش چکه‌ چکه می ریخت. صحابه‌ همه‌ گریه میکردن‌، آقا فرمود:"مَن بَكىٰ اؤ اَبكىٰ وَجَبَت لَهُ الجَنَّه" چه اونی که‌ گریه ی داغ، و چه اونی که گریه کرد بهشت براش واجبه... روایت میگه دیدند از آخرِ مجلس یه نفر صف رو شکافت اومد‌ جلو‌ نشست‌، گفت: آقا پس من که خاک بر سر شدم.. آقا فرمود: چرا؟ گفت آقاجان من امروز هرکاری کردم نتونستم گریه کنم، دیدم آبروم جلو‌ گریه‌ کنا میره دستم رو روی صورتم‌ گذاشتم ادای گریه کنا رو‌ درآوردم. حضرت فرمود: "مَن بَکیٰ اؤ تَباکیٰ" کسی هم‌ که خودش رو مثل گریه‌ کنای حسین قرار بده "وَجَبَت لَهُ الجَنَّه" بهشت براو‌ واجب میشه...* «حضرت فرمود: نزدیکترین راه به در خونه ی خدا از درِ روضه های جدّ ما ابی عبدالله الحسین است.» مجلس دَرست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو در این دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیّت شده خانۀ امن الهی سَلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارثِ دستِ بستهٔ حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بندِ سلسله ست راستی آقا! بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا! دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند چادر و روبند از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکِشد نه کسی با تازیانه خواهری را میکِشد نه کسی از پشت موی دختری را میکِشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکِشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلبِ هجده پاره ی پیغمبری بر  نیزه نیست : سید پوریا هاشمی *گفت فردای اون شبی که نانجیبا جسارت کردن خونه ی حضرت رو آتیش زدن، اومدم خدمت آقا دیدم حضرت سر سجاده نشسته خیلی بی صبری میکنه چنان داره اشک‌ میریزه. گفتم قربونت برم این همه بی قراری و گریه برا چیه؟فرمود: نبودی ببینی چه طور خونه رو آتیش زدن... گفتم: الحمدالله، هیچ اتفاقی برا شما نیوفتاده، شما مظهر صبرین قربونت برم چرا اینقدر بی قرارین؟ فرمود : نه! اشتباه‌ کردی من برا خودم‌ گریه‌ نمی کنم. دیشب وقتی خونه رو آتیش زدن دیدم بچه ها از این حجره به اون حجره از ترس می دوند. من بالاسرشون بودم هیچ‌ اتفاقی هم نیوفتاد دشمن به حریم من تعرض نکرده بود. اما اینا ترسیده بودن. یادم افتاد از بچه های جدّ غریبم حسین .اون لحظه ای که حضرت سجاد فرمود: فرارکنید. همه دویدن به سمت بیابونا...... از اینجا روضه خون دشمنه. میگه دیدم یه بچه از دل خیمه فرارکرد دامن عربیش آتیش گرفته، تو این هیاهو‌ که هر کسی دنبال غنیمت بود. من دلم به حال این بچه سوخت. خدا الان این بچه می سوزه برم‌ دامنش رو‌ خاموش کنم نزدیک شدم دامن رو خاموش کردم دیدم این بچه ترسیده دستش رو روی سرش گذاشته، گفتم: نترس کاریت ندارم اومدم‌ کمکت کنم. از دشمن که اینها محبت ندیدن، دیدم انگار یه حرفی می خواد بزنه هی دست دست میکنه. گفتم‌ چی میخوای بگو؟ دوباره صبر کرد من اصرار کردم چی میخوای؟ فرمود بگو ببینم تو‌ خورجین اسبت یه مقدار آب داری؟ چند روزه این آب رو به روی خیمه ها بستن. رفتم‌ تو سپرم آب آوردم مقابلش گفتم‌ نوش جان‌ کن. دیدم نگاه به آب میکنه. هی داره اشک‌ میریزه، گفتم‌ مگه تشنه‌ نبودی؟ فرمود :چرا خیلی تشنه هستم. اما هنوز صدای بابام‌ تو‌ گوشمه هی صدا میزد: آه! جیگرم از تشنگی داره میسوزه ...*
و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام حق‌پرستان را امامی هست، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دل‌هایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سیدِ طاووس‌ها، طاووس بُستانش همه شیخ‌ها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن‌افرازانِ دانش، گَرد میدانش همه جامی از «اَلعِلمُ نورٌ» ریخت تا در جان ما از هَلِ الدّینش به اِلّا الحُب رسید ایمان ما لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علم‌ها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها در هراس‌اند از وجودش، چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی‌ست باز از این کوچه، امام دیگری را می‌برند باز هم با دست بسته، حیدری را می‌برند باز هم تنها، غریب مادری را می‌برند پا برهنه، سیدی را، سروری را می‌برند نسبتی خورشید را، با نیمه‌شب بردن نبود حق پیر آسمانی‌ها، زمین خوردن نبود روضه جان‌فرساست، آخر از زبان کوچه است باز معصومی، پریشان در میان کوچه است پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است با طنابی بر دو دستش، روضه‌خوان کوچه است در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانۀ آل عباست حضرت شیخ‌ُالائمه در میان کوچه‌هاست گَرد، بر پیشانیِ آیینۀ روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قالَ صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از خطا آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندَت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنورِ غیبت، آن مردان که می‌باید شدند مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهم‌اند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالم‌اند غم ندارند اولیاءالله، غمخوار هم‌اند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکم‌اند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعدۀ حق صادق است : قاسم صرافان