.
به نام خدایی که هست.
💠دو سکانس!
#سکانس_اول
دختر فلسطینی اشک روی گونه هایش را با انگشتان یخ زده اش پاک میکند.
خطاب به خبرنگار با بغض:« ما در آن خرابه زندگی میکنیم؛ خانه خودمان را اسرائیلی ها با بمب خراب کردند و برادرم هم زیر آوار شهید شد.
بعد ما مجبور شدیم به این اینجا بیائیم. اینجا انسانیتی وجود نداره، آزادی ای وجود نداره.
شب ها خیلی میترسم؛ چند شب پیش، سرباز اسرائیلی میخواست من را به زور با خودش ببرد، پدرم مانع شد بعد...».
بغض...
اشک...
قرمز شدن نوک بینی...
مقنعه را مرتب کردن...
ادامه میدهد:«به خدای محمد (ص) قسم میخورم، من و مادرم خودمان او را خاک کردیم».
#سکانس_دوم
دختر با آرایش خلیجی، با لباس غیر متعارف، در یک رستوران شیک و مجلل خطاب به دوست پسرش:« کاش یخورده آزادی توی این مملکت بود».
با دست راست چاقو بر میدارد و با دست چپ چنگال را، تکه ای از استیک «گوساله و پنیر» را داخل دهان میگذارد، در حال جویدن ادامه میدهد:« اینکه نمیتونم هررر جور دلم میخواد برم تو خیابون، یعنی آزادی نیست».
بنظر شما
تحلیل هر دو سکانس با هم چیست؟!
✍ ابوالفضل عبدی
آخوند سیار | عضو شوید 👇
@sayarakhond
📌کانالاردکــان۶۴ب
@Ardakan_64_B