❖ حکایتی عجیب| شیخ بهلول در خاکسار کردن نَفْسش بیرحم است!
بگذارید برایتان داستانی بگویم که هر وقت به یادم میآید، دلم میلرزد و برای شیخ بهلول دعا میکنم که خداوند درجات عالی او را متعالی بگرداند. شئونات را به وقت ضرورت و کشیدن مهار نفس، زیر پا انداخته بود. معمولأ چنین داستانی را نبایست روایت کرد؛ اما این داستان برای همیشه به یادتان میماند.
در آستانه صد سالگی بود. در منزل یکی از اعیان متدین شيراز که خانهاش همیشه محفل عالمان و در دوران انقلاب در خدمت انقلاب بود، اهل اصطلاح بود و با اهل علم نشست و برخاست و مؤانست داشت، محفلی به افتخار حضور شیخ بهلول آراسته بودند. شیخ بهلول پوستی و استخوانی بود، مردی که خلاصه خود بود! با چشمانی سرشار از زندگی و شور که بارقه تیزهوشی از آن میتابید، و طنین صدا و لهجهای که گویی روستایی خراسانی در صحرایی دور دست اما آشنا با شما حرف میزند. وقتی با او دست میدادی، سرپنجه استخوانی اش محکم بود. مثل گیره ای قایم دست را نگاه میداشت. در چشمانت نگاه میکرد و مکث میکرد. مرا معرفی کردند: «ایشان نماینده شیرازند!» گفت: «بِچه جانم! نماینده اخلاص باش، الخلاص فی الاخلاص!» این تعبیر مرا با خودش برده بود.
نشستیم. جمعی حدود پانزده تا بیست نفره، مرحوم آیت الله محیالدین حائری شیرازی امام جمعه شيراز هم بود. گفتگوهایی و از هر دری سخنی. ناگاه صدای ناخوشایندی به گوش رسید! زود چند نفر که نزدیکتر به بهلول بودند، به نوجوان ده دوازده ساله ای که در گوشهای نشسته بود، نگاه تند ملامت آمیزی کردند، که یعنی ماجرا از ایشان است. بهلول برخاست. به طرف نوجوان که چهرهاش قرمز شده بود رفت. دو زانو جلوی نوجوان نشست خم شد صورت و دست نوجوان را بوسید، گفت: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. إنّ النفس لَامّارة بالسوء الا ما رحم ربّی، آقایان عزیز من نزدیک صد سالمه، مریض هم هستم، این صدای ناخوشایند از من بود. از همه شما معذرت میخواهم. از این نوجوان صد بار معذرت میخواهم که نگاه شما او را شرمنده کرد و چهرهاش سرخ شد و سرش را پایین انداخت.» چه مجلسی شد! بغضهایی که ترکید و آيتالله حائری که سر بر زانو نهاده بود و با صدای بلند گریه میکرد.
در راه که برمیگشتیم، اقای حائری سکوت کرده بود. سکوتی سنگین، من هم در بهت و سکوت بودم. ناگاه رو به من کرد و گفت: «شیخ بهلول در خاکسار کردن نَفْسش بی رحم است. برای همین به او عنایت شده است. چیزهایی به او دادهاند که به هر کسی نمی دهند.» زمزمه کرد:
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گر نبودی به زمین خاک نشینانی چند
- روزنامه اطلاعات، سید عطاءالله مهاجرانی
@Arefane | عارفانه
عارفانه
﷽ هُوَ ٱلْحَىُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ @Arefane
تو حیاتی و ماسوا اموات...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖ کلیپ اختصاصی| حکایت شیرینِ بغل کردن کتاب هنگام خواب - شب تا صبح - توسط حضرت علامه حسن زاده آملی و مزاح مرحوم علامه، در بیان جناب استاد حسن رمضانی
(همراه با تصاویر کمتر دیدهشده از مرحوم علامه)
@Arefane | عارفانه
مقبرۀ آیتالله کشمیری، آیتالله سعادت پرور، و آیتالله بهاءالدینی، در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها
@Arefane | عارفانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
27.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❖ کلیپ اختصاصی| مکاشفات سالک مجذوب «مرحوم حیدرآقا معجزه» در مجلس درس عارف بالله «آیتالله محمدعلی شاه آبادی» (استاد عرفان امام خمینی)، در بیان جناب «استاد حسن رمضانی»
@Arefane | عارفانه
عارفانه
«او اگر میخواست، آتش را گلستان کرده بود» 🏴 صلی الله علیک یا فاطمة الزهراء
بیت وحی آتش گرفت و دست مولا بسته شد؛
«آیۀ تطهیر» زیر دست و پا، پامال شد...
عارفانه
❖ کلیپ اختصاصی| مکاشفات سالک مجذوب «مرحوم حیدرآقا معجزه» در مجلس درس عارف بالله «آیتالله محمدعلی شا
مرحوم حیدرآقا معجزه تهرانی، فرزند «مرشد چلویی» معروف بودهاند.
❖ تصویر تابلویی که در مغازه حاج میرزا عابد نهاوندی معروف به «مُرشِد چلویی» نصب بوده است: «نسیه و وجه دستی داده میشود حتی به جنابعالی، به قدر قوّة (در حد توان)».
نقل است که برخی برای امتحان صداقت ایشان، مقداری پول نسیه از ایشان میگرفتند و بعداً به ایشان بر میگردانند.
و نیز نقل است: هر وقت کودکانی برای بردن غذا برای صاحبکارشان میآمدند، لقمهای چرب و لذیذ از گوشت و کباب و تهدیگ زعفرانی درست میکردند و با دستان خودشان در دهان آنها میگذاشتند و میفرمودند: «مبادا صاحبکارش از این غذا به او ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من نزد خداوند شرمنده باشم.»
@Arefane | عارفانه
قبل از سفرِ شبانهاش چندین بار
بالای سرِ حسینِ خود آب گذاشت
🏴 صلّی الله علیک یا فاطمةالزهرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 با نوای آسمانی مرحوم سلیم مؤذن زاده اردبیلی بشنوید:
دیشب نشستی گیسویم را شانه کردی
امشب در آغوش لحد کاشانه کردی
@Arefane
ابیات بلند معرفتی در رثای حضرت زهرا سلام الله علیها توسط مرحوم آیت الله غروی اصفهانی(کمپانی) سروده شده که به مناسبت سالروز شهادت، برخی ابیات و مصراعهای ناب ایشان تقدیم میشود: