صد بار به سنگ کینه بستند مرا
از خویش غریبانه گسستند مرا
گفتند همیشه بی ریا باید زیست
آیینه شدم، باز شکستند مرا
#ایرج_زبردست
در خواب چراغ تا سحر دستم بود
در خواب کلید هر چه در دستم بود
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی
بیدار شدم دست تو در دستم بود
#ایرج_زبردست
تا عشق ترانهخوان چشمان غم است
راه من و تو همیشه پرپیچوخم است
ای حسرت روزهای بیبرگشتم
صدبار که عاشقت شوم باز کم است
#ایرج_زبردست
امشب دلم از آمدنت، سرشار است
فانوس به دستِ کوچه ی دیدار است
آن گونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است
#ایرج_زبردست
@robaiiyat_takbait
ما خلوت رخوت زده ی مردابیم
تصویر سراب تشنگی در آبیم
عالم کفنی به وسعت بی خبریست
ای خواب، تو بیداری و ما در خوابیم
#ایرج_زبردست
چ
صد بار به سنگ کینه بستند مرا
از خویش غریبانه گسستند مرا
گفتند همیشه بیریا باید زیست
آیینه شدم، باز شکستند مرا
#ایرج_زبردست
ما خلوت رخوت زده ی مردابیم
تصویر سراب تشنگی در آبیم
عالم کفنی به وسعت بیخبری ست
ای خواب، تو بیداری و ما در خوابیم
#ایرج_زبردست
شب توبه و صبحدم گناه دگری
گشتیم و نیافتیم راه دگری
از چاه به جای آنکه بیرون آییم
کندیم درون چاه ، چاه دگری
#ایرج_زبردست
شب توبه و صبحدم گناه دگری
گشتیم و نیافتیم راه دگری
از چاه به جای آنکه بیرون آییم
کندیم درون چاه، چاه دگری
#ایرج_زبردست
صد بار به سنگ کینه بستند مرا
از خویش غریبانه گسستند مرا
گفتند: همیشه بی ریا باید زیست
آیینه شدم، باز شکستند مرا
#ایرج_زبردست
@robaiiyat_takbait
پیراهنِ خیسِ آب، تنپوشِ من است
صد باغِ تبرخورده در آغوش من است
این زندگیِ کبود – این تلخ بنفش
زخمیست که سالهاست بر دوش من است
#ایرج_زبردست
@robaiiyat_takbait