جایِ لب هایِ تو گویا لبِ فنجان مانده
قهوه این بار چرا در دهنم شیرین است
#سجاد_شهیدی
۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
مانده ام حلقه ی مویت چه محیطی دارد
مگر این دایره جز" پی "چه ضریبی دارد ؟!
#سجاد_شهیدی
۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
با من اگرچه سرد شدی، من برای تو
حتی اگر که برف شوم، برف شادیام
#سجاد_شهیدی
@
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
نیست در قاموس رندان صحبت از عاقل شدن !
ما اطاعت میکنیم از آنچه دل فرموده است ...
#سجاد_شهیدی
۹ خرداد ۱۴۰۳
ما برايش جان فدا كرديمُ او با طعنه گفت
چيز دندان گير مرغوبى ندارى بيشتر...؟!
#سجاد_شهيدی
۶ شهریور ۱۴۰۳
چون یک کتاب کهنه که در روی طاقچه ست
دل مانده است بی تو چه خاکی به سر کند
#سجاد_شهیدی
۷ شهریور ۱۴۰۳
ابروان تیغ و گیسوانت تیر،مژه ها ،میله های زندانت
تو قدم از قدم که برداری؛می چکد شعر از گریبانت
#سجاد_شهیدی
۸ شهریور ۱۴۰۳
در سینهام غمیست، که هر شب هزار بار
قدرِ دو قرن بغض گلو، آه میکشد ...
#سجاد_شهیدی
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
۳۰ مهر ۱۴۰۳
گمراه بسیار است اینجا، کاش الله
در بین موهای تو هم پیغمبری داشت!
#سجاد_شهیدی
@nabestaan
۳۰ آذر ۱۴۰۳
با من اگرچه سرد شدی، من برای تو
حتی اگر که برف شوم، برف شادیام
#سجاد_شهیدی
@nabestaan
۲۹ دی
پرسید زاهد: معتقد هستی به محشر؟
گفتم که: آری، چشمهای محشری داشت!
#سجاد_شهیدی
@robaiiyat_takbait
۶ بهمن