صبح،احوالِ هوا شعلهبرانگیز شده
ای تبانداخته بر پیکر خورشید، سلام
#محمد_بزاز
@nabestaan
ای که آهنگ نفس های تو لالایی شب
من نگهبان دو چشم توام آسوده بخواب
#محمد_بزاز
@nabestaan
به گمانم که تو از کوچهی ما رد شدهای
باز ماندهست دهان همهی پنجرهها
#محمد_بزاز
@nabestaan
هر فصل حضورت به دلم، دفتر شعر است
مضمون غزلگونهترین حال، تویی تو
#محمد_بزاز
@nabestaan
چشمت آموخته اغواگری از ساحرهها
نازَت انداخته در کار دل من گرهها
#محمد_بزاز
@nabestaan
بیخوابم و پیمانهی شب، پر شده از بُغض
اشکی که از این دیده چکد، کهنه شراب است
#محمد_بزاز
@nabestaan
لَنگ است کُمیتِ غزل و مَدح و قصیده
آنجا که قلم، نازکشِ چشمِ «تو» باشد
#محمد_بزاز
@nabestaan
صبح یعنی که نه خورشید و نه آیینه نه آب
چشم خود باز کنی چشم نگارت بینی
#محمد_بزاز
@nabestaan
صبح جامیست پُر از حس هم آغوشی تو
لب بیَفزای بر این مستی بیبادهی ما...
#محمد_بزاز
@nabestaan
تو نباشی منِ دیوانه به هم میریزم
باش تا کارِ من اینجا به تماشا نکشَد
#محمد_بزاز
@nabestaan
ما که از فکر تو شب خواب نداریم ولی
در بساط شبمان چشم تر از یاد تو هست
#محمد_بزاز
@nabestaan
چای داغ صبح را پُر بوسهباید دَم کنی
با لب تو، تا خود شب روبهراهم، روبهراه
#محمد_بزاز
@nabestaan