مرا از حبس آغوشت چه اصراری به آزادی؟
برای ماهیان تُنگ، آزادی گرفتاریست…
#سعید_صاحب_علم
رنگ از رُخ یک مَرد پریدن یعنی ...
خون خوردن و آبرو خریدن یعنی ...
از قطره ی اشک پدرم فهمیدم
که«کارد به استخوان رسیدن»یعنی ...
#ساحل_مولوی
#عضوکانال
من از شمشیر ابرویت نوشتم شعر و فهمیدم
که روزی کشته خواهم شد در این «بیت المقدسها»
#رسول_مختاری_پور
دل که بی عشق شد از خَلق جهان دور افتاد
مُرده را موج ز دریا به کنار اندازد
#طاقتی_تبریزی
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم
که در آغوش خودم "قول نرفتن" میداد...
#محمد_عزیزی
عاشق شدم و پِی نشانی بودم
دنبال شریک زندگانی بودم
هرجا که قدم گذاشتم ٬ نه ! گفتند
چون «کارگر ساختمانی» بودم
#ساحل_مولوی
#عضوکانال
طوفان شد و آن هیبت خصمانه شکست
تیری که رها شد و چه مردانه نشست
از حیدریون "و ما رمیت" برخاست
این اول کار ما "باذن الله" است
#طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
#عضوکانال
هزاران بار در تکثیرِ چشمانت، هزاران من
تو اما در کدامین چشمِ من تکرار خواهی شد..؟!
#علیرضا_آذر
هم جان به دل مرده ی آدمها ریخت
هم هیبت پوشالی صهیون را ریخت
این ضربه فقط سیلی ما بود نه جنگ
با سیلی ما کرک و پر دنیا ریخت
#محمدجواد_منوچهری
#عضوکانال
#مرگ_بر_اسرائیل
#وعده_صادق