خیلی غصه خوردم، از دلتنگی مردم
خیلی خیلی دیر کردی
خیر مَقدَم بابا، زحمت دادم بابا
خوابم رو تعبیر کردی
سی روزه که سر نزدی چه عجب
دلتنگ رقیه شدی چه عجب
تو هم مثل من بغلی شدی که
از نیزه پایین اومدی چه عجب
تا میافتادم به جای کمک سهم من کتک میشد
انگاری اگه منو میزدن دلشون خنک میشد
افتادم جلوی همه، افتادم مثل فاطمه
افتادم وای
افتادم تو شلوغیا، افتادم تو سر و صدا
افتادم وای
سر تا پام خاکی بود، لباسام خاکی بود
اشکم رو درآوردن
رویامو میخواستم، بابامو میخواستم
واسم یکسر آوردن
بابا عمو نیست که بیاد ببینه
تاج سرمو رو زمین میشینه
پیداست که تنم مثل شب سیاهه
جایی که قمر نباشه همینه
چه کبودشده صورتیکه با یهاشاره لَک میشد
به عمو بگو منو میزدن دلشون خنک میشد
خندیدن همه دور من، خندیدن به چادر من
خندیدن بابا
خندیدن همه رو به روم، خندیدن به سر عموم
#محرم
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#امام_حسین