آقا جون بعد اینکه پول رو گذاشت کف دست ناصر با طعنه گفت:«مثلا پسر بزرگ کردیم عصای دستمون باشه! چه کار میکنی پولتو؟ حقوقتم که داری میگیری!».
ناصر اومد دستای آقا جون رو گرفت فشار داد و گفت:«آخه پدر من پول کرایه هست، پول رفتوآمد، پول سوار ماشین شدن، پول ماشینسواری، خلاصه زندگی خرج داره دیگه! اینا همه هست...».
کارش همین بود. هر چی میتونست زبون میریخت که از بابا جمال پول بگیره. اصلا نمیدونستیم چقدر حقوق میگیره! هر از چند وقت یک بار مثل بچه کوچولوها دستش رو پیش آقاجون دراز میکرد برای پول توجیبی، بعدها روشن شدیم که چون سید به پاکی حقوقی که از سپاه میگرفت اطمینان داشت، همه شو برای فقرا و مستمندایی که میشناخت خرج میکرد.
#گزیدهایاززندگینامهشهیدسیدناصرسیاهپوش
@Arman_Ot133