eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
متن بخشی از دعای ابوحمزه ثمالی: بِذِکْرِکَ عَاشَ قَلْبِی، دلم به یاد تو زندگی کرد، وَ بِمُنَاجَاتِکَ و با مناجات با تو بَرَّدْتُ سرد نمودم أَلَمَ الْخَوْفِ عَنِّی، آتش هراس را بر خود
فَیَا مَوْلایَ ای مولایم وَ یَا مُؤَمَّلِی و ای آرزویم وَ یَا مُنْتَهَی سُؤْلِی، و ای نهایت خواسته ام،
فَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ ذَنْبِیَ  میان من و گناهم جدایی انداز، الْمَانِعِ لِی گناهی که بازدارنده من مِنْ لُزُومِ طَاعَتِکَ، از ملازمت و طاعت توست،
فَإِنَّمَا أَسْأَلُکَ تنها از تو درخواست می کنم، لِقَدِیمِ الرَّجَاءِ فِیکَ، به خاطر امید دیرینه به تو، وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ ، و بزرگی طمع از تو، الَّذِی أَوْجَبْتَهُ که واجب کرده ای، عَلَی نَفْسِکَ بر خود مِنَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ، از مهر و رحمت فَالْأَمْرُ لَکَ پس فرمان برای تو است وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ، یگانه ای و شریکی نداری
تو... همان‌هنگامه‌غروبی... زیبا‌و‌دل‌نشین... غمسار... ورفتنی...🎞❤️‍🩹`\ _عروة الوثقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرارِ‌امشب‌ما‌ روضه‌ی‌مادرانه‌س :مادری
15.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانم‌جان‌حقیقت‌ماجرا‌اینه‌که‌ همون‌اندازه‌که‌خانوم‌سه‌ساله‌در‌حق‌ما‌ بزرگی‌کردن‌همیشه‌،شماهم‌همیشه‌در‌ حقمون‌مادری‌کردید:)! ما‌همون‌بچه‌هایی‌هستیم‌که‌کنار‌ الهی‌به‌رقیه‌هامون‌پنج‌تا‌صلوات‌هم‌نذر‌ شما‌کردیم‌و‌بی‌بروبرگشت‌جواب‌گرفتیم.. این‌بارم‌به‌دادمون‌برسید..👩‍🦯
آرامشِ‌جان‌بشنوید-صد1703603296977.mp3
7.81M
من آسمونیم که دیگه قمر 🌙 من ام البنینی ام که دیگه پسر🤱🏻 ندارم... ...🌱 _عروة الوثقی |تشریف/•-•\بیارید
_من در مقابل چشمان همه بارها قنداق تورا؛ محکم در آغوشم فشردمت و باهم چرخیدیم دور سر حسین... و آرام در گوشت لب زدم: بگو مادر با من زمزمه کن فدایت حسین جان فدایت زندگیم...هستی‌ام...جان‌و‌روحم‌‌‌‌‌.... بنفسی انت پسر فاطمه و تو چشمانت باز بود خیره در صورت من خوب میفهمیدی معنای حرفایم را... کار هر روز من شده بود اینکه در آغوشم بگیرمت و بچرخیم دور فرزندان فاطمه.. باهم زمزمه کنیم《بنفسی‌انت》 -عروةُ الوثقی
من حسرت زده کوچه بنی هاشم بودم و هستم... پدرت علی آن در نیم سوخته را ترمیم کرده بود و دیگر خبری از ان میخ خونین هم نبود اما؛هر بار رد نگاه کودکان فاطمه را میگرفتم به در می‌رسیدم... من چرا نبودم؟ کم سنی ام؟ زن بودنم؟ هرچه بود و نبودها را بد به رخم میکشید...و مدیونم میکرد. _عروة الوثقی
-عروةُ‌الوثقی!
من حسرت زده کوچه بنی هاشم بودم و هستم... پدرت علی آن در نیم سوخته را ترمیم کرده بود و دیگر خبری از
از خدا یک باب گشایشی خواسته بودم؛ برای رفع این غم از چهره‌ی حسین و زینب... یک برطرف کننده رنج‌ها‌ از کودکان زهرا... و خدا تورا به من داد... کاشف الکرب عن وجه الحسین حسین؛ _نگاهت که میکرد چهره اش شاداب میشد. _کافی بود تورا مقابلش میدید هر خستگی و غمش پر میکشید. _عروة الوثقی