eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
کیف لی أن أری غیرک و أنت عینای؟
‏باید با آن‌ها بجنگید و شكست‌شان دهید.آن خونى كه به دست شما از كفار ریخته می‌شود، عذابی‌ست از طرف خدا.فاعل كشتن شمایید؛ اما خدا آن‌ها را به دست شما عذاب می‌كند..! عـلامـه‌مصباح‌یزدی
📣 اعطای «نشان فتح» به سردار حاجی‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه توسط فرمانده کل قوا در پی عملیات درخشان «وعده صادق» 🔰 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمانده کل قوا طی مراسمی به سردار امیرعلی حاجی‌‌‌زاده، فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی «نشان فتح» اعطا کردند. ▫️ اعطای این نشان به دلیل عملیات درخشان «وعده صادق» انجام شد. ▫️ نشان فتح، به‌عنوان نماد عملیات‌های پیروزمندانه رزمندگان اسلام و فاتحان این عملیات‌ها انتخاب شده است. این نشان، از سه برگ درخت نخل و گنبد مسجد جامع خرمشهر و نیز پرچم جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم - [انشا ٔالله از فردا پارت گذاری یک داستان بلند رو در کانال عروه الوثقی در نظر داریم] -نویسنده این داستان یکی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) هستند! و دربردارنده موضوعاتی مثل: | | | | هست!
قسمت اول؛ اولین شعاع نور همیشه همین طوره .... از یه جایی به بعد میبری .... و من .... خیلی وقت بود بریده بودم ..... صداش توی گوشم می پیچید .... گنگ و مبهم .... و هر چی واضح تر میشد بیشتر اعصابم رو بهم می ریخت ..... هی توم .... با تونم توم .... توماس .... چشمات رو باز کن دیگه ..... عصبی شده بودم .... دیگه داشت با تمام وجود روی مغزم راه میرفت .... اونم با کفش های میخ دار .... اما. قدرت تکان دادن دستم با باز کردن دهنم رو هم نداشتم .... به زحمت تکانی به خودم دادم شاید دست از سرم برداره اما فایده نداشت .... حالا دیگه داشت با لگد می زد به تخت به زحمت لای چشمم رو باز کردم .... اولین شعاع نور بدجور چشمم رو سوزوند ..... لعنتی هیچ جور بی خیال من نمیشد .... به زور دوباره لاشون رو باز کردم. .... تصویر مات چهره اوبران در برابرم نقش بست. بلند شدم و نشستم ..... سرم داشت میترکید .... انگار داشتن توش سرب داغ می ریختن .... به اطراف نگاه کردم ..... من اینجا چه غلطی می کنیم؟ ..... هنوز مغزم کار نمی کرد .... با تمسخر بهم نیشخند زد ..... تو اینجا چه غلطی میکنی؟ ... همون غلطی رو که نباید بکنی .... تا کی میخوای اینطوری زندگی کنی؟ .... می دونی دیروز ..... دیگه صداش مثل چنگک روی شیارهای مغزم کشیده میشد .... معده ام بدجور داشت بهم می پیچید. نتونستم خودم رو کنترل کنم ..... لعنت به تو توماس .... سلول رو به گند کشیدی .... من احمق رو باش که واست قهوه آورده بودم ..... برو گمشو لوید .... دست از سرم بردار ..... چند قدم رفت عقب .... نگاش نمی کردم اما سنگینی نگاهش رو حس میکردم .... اومدم بلند بشم که روی استفراغ خودم سر خوردم و محکم وسط سلول پخش زمین شدم ..... دستم رو گرفتم به صندلی و خودم رو کشیدم بالا ..... نمی دونم چرا توی اشغال رو اخراج نمی کنن؟ ..... سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه کردم .... انزجار خاصی توی چشم هاش موج می زد ..... به پرونده جدید داریم .... زودتر خودت رو تمییز کن قبل از اینکه سروان توی این کثافت ببیندت . قهوه رو گذاشت کنارم و رفت بیرون .... و من هنوز گیج بودم..... اونجا .... توی سلول چه غلطی می کردم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[و أهل‌ معصیتی لاأویسهم من‌ رحمتی إن‌ تابو افأناأحبهم..] و اما اهل‌ گناهان ، ازرحمتم‌ ناامید شان‌ نمیکنم واگر توبه کنند، دوست‌ شان‌ دارم!
سه دقیقه دو روز پنج سال یا همه‌ی عمر...