eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت چهارم تماس های شخصی پیدا کردن به آدم ... اونم از روی رنگ رژش ... توی دبیرستان به این بزرگی بی فایده است .... عین پیدا کردن به قطره آب وسط دریاست با بی حوصلگی چرخیدم سمتش - هنوز سرم گیج بود و دل و رده ام بهم می پیچید. به بار گفتم تکرارشم نمیکنم .... بهانه هم قبول نمی کنم ..... و رفتم سمت دفتر دبیرستان ... معاون مدیر اونجا بود اما اثری از خودش نبود .... یعنی قتل به دانش آموز دبیرستانی توی ساعت درسی از نظر مدیر چیز مهمی نبود؟ .... با چیزی اون دانش آموز رو از بقیه مستثنی می کرد؟ ... معاون پشت سرم راه افتاده بود. کارآگاه مندیپ ... اگه به چیزی با کمکی نیاز دارید من در خدمت شمام . محکم توی صورتش نگاه کردم ..... حالت چهره اش تمام نظریاتم رو تقویت میکرد چرا مدیر اینجا بدون اینکه بهش توجه کنم در رو باز کردم و رفتم داخل .... منشی از جاش بلند شد و اومد سمتم .... اما قبل از اینکه چیزی بگه .... من وسط اتاق مدیر ایستاده بودم ..... محکم و با حالتی کاملا تهاجمی اولین حمله رو شروع کردم چه کسی پای تلفته .... که صحبت باهاش از قتل به دانش آموز توی ساعت درسی ... توی مدرسه ای که تو مدیرش هستی مهمتره؟ ... و است مهم نیست؟ .... یا به هر دلیلی از مرگ اون دانش آموز خوشحالی؟ ...... خشکش زد هنوز تلفن توی دستش بود . چند قدم جلوتر رفتم ... حالا دیگه دقیقا جلوی میزش ایستاده بودم .... کمی خم شدم و هر دو دستم رو گذاشتم روی میز .... و محکم توی چشم هاش زل زدم ..... ازت پرسیدم کی پشت خطه؟ فریاد دومم بی نتیجه بود .... سریع به خودش اومد و تلفن رو گذاشت ...... شما همیشه و با همه اینطور پرخاشگر برخورد می کنید؟ از جاش بلند شد و رفت سمت در و در رو پشت سر منشیش بست. یادم نمیاد جواب سوالم رو گرفته باشم؟ . چند لحظه صبر کرد .... سعی میکرد به خودش و شرایط مسلط بشه .... اما چه نیازی به این کار داشت؟ تلفن فوری و شخصی بود .... و اگه قصد دارید این بار سوال کنید چه کار شخصی ای می تونه از پیگیری به قتل توی دبیرستان من مهم تر باشه ... باید یادآوری کنم برای پاسخ به چنین سوال هایی و سرکشی توی امور شخصی من و دبیرستانم .... باید دلیلی داشته باشید که این سوالها با تحقیق درباره قتل رابطه داره که در این صورت لازم میدونم به تماس شخصی دیگه بگیرم. البته این بار با وکیلم دلیلی وجود داره که تماس های کاری من به این قتل مربوط باشه؟ ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـمهدی‌جان
هدایت شده از -عروةُ‌الوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
12.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بگویید رافضی بگوید تروریست هرچه میخواهید بگویید!
با انگشتان دست هاتون ذکر بگید که پس فردا ،‌ تو قیامت‌ تَک تک انگشتاتون‌ شهادت‌ میدن . . ! -شـهیدحمیدسیاهکالی‌مـرادی
سکوت درسی است ؛ که انسان از رنج های بسیار زندگی می آموزد .
-عروةُ‌الوثقی!
قسمت چهارم تماس های شخصی پیدا کردن به آدم ... اونم از روی رنگ رژش ... توی دبیرستان به این بزرگی بی
قسمت پنجم: مسئله دارها دوباره داشتم کنترلم رو از دست میدادم ... دلم میخواست با مشت بزنم توی دهنش ... دستم رو مشت کرده بودم اما سعی میکردم خودم رو کنترل کنم ... برگشت پشت میزش ..... کاراگاه ..... .... مندیپ - توماس مندیب به نظر میاد شما کارتون رو خوب بلدید که با این شرایط ظاهری .... اداره پلیس به شما هنوز اجازه کار کردن میده . اما باید بگم .... منم کارم رو خوب بلدم ... میدونید چی مدرسه ما رو یکی از آرام ترین و بهترین دبیرستان های ایالت کرده .... و باعث شده بالاترین امتیازها رو داشته باشیم؟ من می تونم از چند صد متری افراد مسئله دار رو بشناسم . و برام خیلی جالبه افسر پلیس واحد جنایی رو این وقت از روز ... توی چنین شرایطی می بینم. چند لحظه سکوت کرد ..... پیشنهاد میکنم کارتون رو خارج از این دبیرستان شروع کنید .... چون من بچه های شرور رو قبول نمی کنم .... و همین طور که میبینید در تشخیص آدمهای مسئله دار هم خیلی خوبم هیچ چیز از ابرو و رتبه علمی دبیرستان واسم مهمتر نیست ... پس دوستانه از تون خواهش کنم ... بدون وسط کشیدن پای دبیرستان پرونده رو حل کنید .... البته ما از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم .... تمام سلول های بدنم گر گرفته بود ... انگار توی مغزم سرب داغ میکردن ... به هر زحمتی بود خودم رو کنترل کردم .... میدونستم میخواد من رو برای شروع به درگیری تحریک کنه .... اما چرا؟ .... چی توی فکر و پشت این رفتار آرام بود؟ ..... بدون گفتن کلمه ای از در خارج شدم .... معاون سریع پشت سرم می اومد ... چند قدمی که رفتم برگشتم سمتش ... می خوام همین الان کل چارت تحصیلی کریس تادئو رو ببینم ... با تمام نکات و جزئیات .... اسامی دوست هاش .... و هر کسی که توی این دبیرستان لعنتی باهاش حرف می زده پشت سر معاون .... توی مسیر چشمم به اولین پلیسی که افتاد رفتم سمتش ..... سریع به قیچی آهن بر با دستکش بیار .... از دفتر اصلی که اومدم بیرون حاضر باشه پرونده کریس رو داد دستم .... به محض باز کردنش .... اولین نظریه ام تایید شد ... عکس روی پرونده . عکس کریس تادئو نبود... شاید چهره ها یکی بود .... اما این عکس تیپ و شخصیت توی عکس ..... متعلق به اون جنازه نبود ... کریس تادئوی ۱۶ ساله ای که به قتل رسیده ... با عکس توی پرونده اش خیلی فرق داشت ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا