eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
این چه غوغایی‌ست یارب که میان قم به‌پاست این دم آخر به لب‌هایش رضا جانم رضاست ..
عبـادت‌آنگـاه‌اثربخـش‌اسـت کـه‌جـذب‌روح‌شـود . - استـاد‌مطهـری
هدایت شده از -عروةُ‌الوثقی!
لو لم بیق من الدنیا الا یوم لطول الله ذلک الیوم حتی یلی المهدی🪴؛
-عروةُ‌الوثقی!
_ما، نسل ظهوریم؛ اگر برخیزیم..!
_ما همگی فرزندان مکتبی هستیم که؛ پیامبران آن شهیدند، امامان آن شهیدند، و رهبران آن نیز شهید هستند...
تاریک می‌شود همه‌ی کوچه‌های شهر خورشید شهر قم، به کجا می‌روی؟ بمان...
قسمت هشتی اشک هایم برای تو اویران اومد سمتم ..... چی شده توم؟ .... به چی خیره شدی؟ ... اون دختر رو نگاه کن .... همون که تل مخمل زرد با موهای بلند قهوه ای داره .... بین تمام آدم هایی که امروز بهشون برخوردیم ... مطمئنم اون تنها کسیه که به خاطر کریس تادئو گریه کرده ... با حالتی بهم نگاه میکرد انگار داره به به احمق گوش می کنه ..... اما اون که رژ بنفش نزده ..... حوصله اش رو نداشتم .... چرا باید با کسی حرف میزدم که فکر میکنه به احمقم .... بدون توجه به اویران راه افتادم سمت اون دختر ..... تا متوجهم شد ... نایستاد ... سریع شروع به حرکت کرد .... دو مرتبه صداش کردم اما با همون سرعت می رفت و بهم بی توجهی میکرد .... دویدم و از پشت کوله اش رو کشیدم . نمی خوای بشنوی یا واقعا کری؟ ... توی این فاصله لوید هم رسید ..... من لوید اوبران هستم و ایشون همکارم توماس مندیپ از واحد جنایی .... میشه چند لحظه با شما صحبت کنیم؟ ..... کیفش رو دوباره گذاشت روی شونه اش .... و در حالی که سعی میکرد صداش رو کنترل کنه و خودش رو مسلط و بی تفاوت نشون بده . به قدم عقب رفت ..... من چیزی نمی دونم .... چند بار دیده بودمش اما اصلا نمی شناختمش .... اونجا هم ایستاده بودم ... عین بقیه ... میخواستم ببینم چه خبره .... فقط همین . دوباره کیفش رو جا به جا کرد .... عصبی شده بود و اون بند کیف واسش نقطه تعادل ..... دوست بودید یا محبت به طرفه بوده؟ ... پاش بین زمین و آسمون خشک شد و برگشت سمتم. - جی؟ - چشم هاش توی حیاط دبیرستان دو دو میزد می ترسید؟ .... یا نگران بود؟ حالت جدی به خودش گرفت .... کمی هم تهاجمی ... آشفتگی درونش رو بین اون حالت ها مخفی کرد. گفتم که من اصلا اون رو نمی شناختم..... پس چرا به خاطرش گریه کردی؟ خوب پاک شون نکردی ... هنوز جای اشک ها گوشه چشمت مونده .. جمله تمام نشده یهو دستش رو آورد بالا سمت چشمش .... پوزخند معناداری صورتم رو پر کرد ... و سرم رو جلو بردم .... تقریبا نزدیک گوشش ..... به این چیزی که تو الان خوردی میگن گول و این حرکتی که کردی یعنی تمام مدت حق با من بود .... حالا جواب سوال هام رو میدی یا میخوای به بار دیگه تکرارشون کنم؟ -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگی لیلی ست مجنونانه باید زیستن!
- خیلی مهم است که به نفس بها داده نشود.از اینجا تا بهشت یک قدم است.قدم اول را بگذارید روی هوای نفس،قدم دوم در بهشت است.. ✨ آیـتﷲکشمیری