eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند تا مسئله کوچیک بگم؟ ی مدتیه ک یسری صحبت ها و بحث هایی سر ایران و افغانستان هست...| امروز هم درگیری سر مرز اتفاق افتاده و خیلی صحبت های دیگه... بعنوان کسی که با دوطرف مرز آشنایی کامل داره میگم آمریکا اولا قراره دولت در در افغانستان بچرخونه... اگه تاریخ ۴۰ سال اخیر افغانستان رو بخونید متوجه میشید ک آمریکا مدام و مدت ۳ تا۵ سال حکومت افغانستان رو تغییر میده... پس رفتن طالبان احتمالا تا ۱ یا ۲ سال دیگه نقشه امریکاست .... حالا این طرف مرز : امروز یک خبری منتشر شد از وزارت خارجه که در حال مزاکره مقتدرانه با امریکا هستند... در حال حاضر ایران دست بالا رو در مزاکرات منطقه با آمریکا داره و نقشه استکبار اینه ک : اولا: با درگیری در مرز ایران و افغانستان ، باعث تضعف قدرت ایران در بشه... دوما: حالا کِ طالبان قراره برن ، و از اونجا ک شیعه های افغانستان توی دعوای بین طالبان و ایران اسیب پذیر ترین قشر هستند، در نتیجه در چرخش قدرت جدید افغانستان، شعیه ها حرفی نمی تونن بزنن چرا؟ چون توی درگیری با ایران یا از طرف طالبان سرکوب میشن و رهبران شون شناسایی|در دوره قبل طالبان این اتفاق افتاده| یاهم ک برای فرار از جنگ با ایران و شیعه کشی مهاجرت اجباری میکنن، کِ به نفع آمریکاس و س.ی ها سوما: حیونی ک احساس ترس کنه گاز میگیره ،طالبان میدونن ک رفتنی هستن پس برای موندن ب هر طناب پوسیده قراره چنگ بزنن چهارما: با شرایط ایران جنگ با افغانستان یعنی از دست دادن یکی از بازار های مهم ایران در منطقه = بحران اقتصاد جدید🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شما دید کسانی وحدت ملی مارو میخواهند بهم بزنند... 👈🏻اون کسانی که ندای تفرقه بین شعیه و سنی رو سر میدهد (چه شیعه باشد...چه سنی) مزدور دشمن است! چه بداند! چه نداند! 👈🏻افرادی هم هستند که ماموریت دارند به مقدسات اهل سنت توهین کنند... ⭕️من اعلام میکنم رفتار هر دو گروه حرام شرعی و خلاف قانونی ست...|
در شلوغ ترین روز های جنگ، اسرار میکرد یکی از ۱۰ موشکی که به سختی خریده بودیم، رو بدیم باز کنه تا بفهمه چطور درست شده.... روایتی از زندگی شهید طهرانی مقدم امروز رو مدیون او هستیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ی صحنه قشنگ ببینیم از اردو های جهادی ۱۴۰۲ به دستمون رسیده..؛ 'احساس‌قشنگش:)))))))) _عروه‌الوثقی
ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است. برای اینست که... _عروة الوثقی |تشریف/•-•\بیارید
🌿🍃🌿🍃 🌿🍃🌿 🌿🍃 🌿 مقدمه: به انتهای میز نگاه کرد و دست های به خون آلوده‌اش را در هم قلاب نمود: - از سرباز جدیدمون رونمایی می‌کنم. لطفا درو باز کنید. در بزرگ اتاق باز شد و چهره خونسرد زن، اطراف را نگریست. الیاس دوباره در میکروفن فریاد زد: - خانم واتسون، از هفت سالگی آموزش دیده و الان درخدمت شماست. واتسون لبخند عمیقی زد و جلوتر آمد: - چه خوابی برام دیدید؟ شاهین به صندلی تکیه داد و دست به سی*ن*ه گفت: - باید یه نفرو بکشی. واتسون بالای سر شاهین ایستاد و بی توجه به مردان بلند مقام، گفت: - و اگه نخوام؟ - به سرنوشت مادر و پدرت دچارت می‌کنم. **** نگاهی به ورقه انداخت و گفت: - ایمان اشراقی؟ - بله. - گفتی کارشناسی کامپیوتر داری یا کارشناسی ارشد؟ به زمین نگاه کردم: - کارشناسی مهندسی کامپیوتر. شش ماه پرستاری خوندم ولی انصراف دادم و کنکور ریاضی دادم. - چندسالته؟ - بیست و پنج. - سرتو بگیر بالا. می‌خوام ببینمت. به مقنعه چروکیده اش نگاه کردم. پوزخندی زد و سرش را تکان داد. - حتی اگه بنیاد نخبگانم معرفیت کنه، باید کارشناسی ارشد داشته باشی. اینجا پارتی بازی نداریم. - فقط سه ماه مونده کارشناسی ارشد بگیرم. پوشه را روی میز پرت کرد و ابروهایش را بالا انداخت: - نه. از نظر من تو نباید اینجا استخدام بشی. با این سابقه پدرت و فراری بودنش، دیگه اصلاً امیدی به استخدامت ندارم. بلند شدم و پوشه را برداشتم. آخرین‌نگاه را به مانتوی خردلی رنگش انداختم و پشت سرم، در را محکم به هم کوبیدم. قدم هایم آن‌قدر محکم بود که هیچ‌کس جرئت نزدیک شدن به صد متری ام را نداشت. - ای لعنت به این پدر، همه جا اسمش هست. هرجا میرم پشت سرمه. پوشه را روی صندلی شاگرد پرت کردم و دکمه مهاب را زدم. **** آستینش را بالا زد و لبم را زیر دندانم فشار دادم. سرنگ را توی بازویش فشار داد. چشم‌هایم را ناخودآگاه به هم فشردم. سرم را پایین انداختم و پلک‌هایم را باز کردم. از روی صندلی برخاست و آستینش را درست کرد. رنگ چهره اش پریده بود و رو به زردی می‌رفت. بعد از خروج از اتاق، مجبورش کردم گوشه‌ای، روی صندلی نارنجی رنگی، و جایی بدون بوی آزمایشگاه بنشیند و کمی خستگی در کند. بطری آب‌میوه را توی دست های سفیدش گذاشتم و جلویش ایستادم. نگاهی به صورتم انداخت و لبخندی ملیح زد. دلم می‌خواست همه چیز خوب باشد و در نوش‌گاه همیشگی بستنی بخوریم. مثل تمام وقت‌هایی که بعد از جدال های طولانی مدت، با هم جشن می‌گرفتیم. چهره مردانه‌اش هر لحظه سفید تر می‌شد و اضطراب من کمتر. یک ساعت تمام به در و دیوار بد رنگ آزمایشگاه نگاه کردیم و بعد از ثانیه‌ها جان کندن، دوباره اضطراب چهره حامد را زرد و قلب من را کوبنده تر کرد. هر دو، با هم بلند شدیم و من پشت سر او قدم برداشتم. کفش های نیم‌‌چکمه مردانه‌ام برای اولین بار، پاهایم را می‌آزرد. ورقه آزمایش را از مسئول پذیرش گرفت و من را روی صندلی هل داد. خودش به تنهایی به اتاق دکتر رفت و من را با افکار جان‌گیرم تنها گذاشت. صدای ساعت مچی‌ام روی افکارم رژه می‌رفت و مغزم را می‌آزرد. بلند می‌شدم، راه می‌رفتم، امتحان هفته بعد را مرور می‌کردم و به همه چیز فکر می‌کردم تا به صحبت های احتمالی دَرون اتاق فکر نکنم. در اتاق آرام باز شد و اولین چیزی که نفسم را برید صورت کبودش بود. لبخندی زد و نگاهم کرد. - چی شد، حامد؟ در اتاق را بست و زمزمه کرد:«هیچی» قبل از این که قدمی بردارم، کیفش را درست کرد و رفت. بدون این‌که نگاهم کند! بدون این‌که از حرف‌های رد و بدل شده بگوید! دلم می‌خواست کفش های مزاحمم را توی صورتش بکوبم و دلیل کبودی صورتش را بپرسم. با بیست و پنج سال سن، از پس یک پسر هجده ساله دبیرستانی برنمی‌آمدم. بیرون از آزمایشگاه، صدایم را پس کله‌ام انداختم و داد زدم: - چی گفت بهت؟ به عقب برگشت و نفس های نامنظمش را تنظیم کرد: - چیزی نگفت. گفت حالم خوبه. چند دقیقه سکوت کردم و آرام تر از قبل، جواب دادم: - برگتو بده. چشم‌هایش را به هم فشرد: - ایمان، اذیتم نکن. حالم خوب نیست. - برگتو بده! لبش را به دندان گرفت و ورقه آزمایش را از کیفش بیرون کشید: - بلدی بخونی؟ - من دانشجوی انصرافی پرستاری ام. هر کلمه که می‌خواندم، دست‌هایم بیشتر می‌لرزید.. ادامه دارد.. روزهای: دوشنبه و جمعه -عروةُ الوثقی🇵🇸! 🍃 🌿🍃 🍃🌿🍃 🍃🌿🍃🌿 🍃🌿🍃🌿🍃
امشب این سوره رو خیلی تکرار کنیم به امید پیروزی رزمندگان اسلام✌️🏻 إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ...
در جنگ ۳۳ روزه لبنان که به پیروزی قاطع حزب‌الله انجامید، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای توصیه‌ها و راهکارهایی ارائه می‌کردند، توصیه به خواندن دعای جوشن صغیر یکی از رهنمودهای معنوی در این زمینه بوده است. «اِلهى وَسَیِّدى وَکَمْ مِنْ عَبْدٍ اَمْسى وَ اَصْبَحَ مَغْلُولاً مُکَبَّلاً فِى الْحَدیدِ بِاَیْدِى الْعُداةِ لایَرْحَمُونَهُ، فَقیداً مِنْ اَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ، مُنْقَطِعاً عَنْ اِخْوانِهِ وَ بَلَدِهِ، یَتَوَقَّعُ کُلَّ ساعَةٍ بِاَىِّ قِتْلَةٍ یُقْتَلُ، وَ بِاَىِّ مُثْلَةٍ یُمَثَّلُ بِهِ، وَ اَنَا فى عافِیَةٍ مِنْ ذلِکَ کُلِّهِ، فَلَکَ الْحَمْدُ یا رَبِّ مِنْ مُقْتَدرٍ لا یُغْلَبُ، وَ ذى اَناةٍ لا یَعْجَلُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلْنى لِنَعْمائِکَ مِنَ الشّاکِرینَ، وَ لِآلائِکَ مِنَ الذّاکِرینَ.» به نیت پیروزی مجاهدین اسلام این دعارو بخونید..
ایران؛ وزیر دفاع اسرائیل و رئیس موساد رو به درک واصل کرد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید سردار حاجی زاده چی از موشک خرمشهر میگه👏 ═🍃🇮🇷🍃══════