eitaa logo
ارزانسرای کفش و صندل کیانی 👠
21.8هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
16 فایل
بهترین کیفیت با کمترین قیمت 😍😌 اول مقایسه کنید بعد خرید💰 پاها قلب دوم شما هستند...👣 قلب خود را با اطمینان به ما بسپارید🫀 جهت ثبت سفارش 👇 📲 09165520623 🧑‍💻 @Hamzeh4k✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
#راضی_نبود_سید_دستش_راببوسد❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#راضی_نبود_سید_دستش_راببوسد❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#راضی_نبود_سید_دستش_راببوسد❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#راضی_نبود_سید_دستش_راببوسد❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#راضی_نبود_سید_دستش_راببوسد❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷
❗️ نزدیک صندلی ایشان بودم. ایشان دست گذاشته بودند روی دستۀ صندلی. تا خواستم دست ایشان را ببوسم، دستشان را کشیدند. فرمودند: «راضی نیستم به اینکه سیّد دستم را ببوسد». (براساس خاطره یکی از شاگردان) 📚 ذکرها فرشته اند، ص٨٠ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135