eitaa logo
ارزانسرای کفش و صندل کیانی 👠
21.8هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
16 فایل
بهترین کیفیت با کمترین قیمت 😍😌 اول مقایسه کنید بعد خرید💰 پاها قلب دوم شما هستند...👣 قلب خود را با اطمینان به ما بسپارید🫀 جهت ثبت سفارش 👇 📲 09165520623 🧑‍💻 @Hamzeh4k✍️
مشاهده در ایتا
دانلود
#آیا_اگه_همه_ما_اینجوری_بودیم #فقیری_وجود_داشت❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#آیا_اگه_همه_ما_اینجوری_بودیم #فقیری_وجود_داشت❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#آیا_اگه_همه_ما_اینجوری_بودیم #فقیری_وجود_داشت❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#آیا_اگه_همه_ما_اینجوری_بودیم #فقیری_وجود_داشت❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
هدایت شده از ❤️کانال پست مرگ و آخرت 👿
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
هدایت شده از ❤️کانال پست مرگ و آخرت 👿
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
هدایت شده از ❤️کانال پست مرگ و آخرت 👿
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❗️ ساواک دنبالم بود. عرصه را چنان تنگ کرده بودند که ناچار، مدتی مخفی شدم. با آن زندگی طلبگی و اوضاع مالی نه‌چندان خوب، مجبور شدم خانواده‌ام را به امان خدا، در قم رها کنم و بروم. بعد از مدتی که برگشتم، همسرم گفت: «زمانی که شما نبودید، همسر آقای بهجت به منزل ما آمدند و یک کیسه برنج و مقداری پول آوردند. وقتی که ‌خواستند بروند، برای احترام چند قدمی بیرون خانه همراهی‌شان کردم، دیدم آقازاده‌شان سر کوچه ایستاده‌اند!» کیسۀ برنج را آورده بود؛ اما داخل نیامده بود. برایم سوال شد: «چرا آقا، خود نیامدند؟ چرا همسر و فرزندشان با هم آمدند؟ چرا فرزندشان تنها نیامدند؟» بعدها در روایاتی دیدم: «وقتی مرد خانواده‌ای در مسافرت است، مکروه است مرد دیگری درب آن منزل برود.» (بر اساس خاطرۀ آیت‌الله مصباح یزدی) 📚 این بهشت، آن بهشت، ص٢۴ 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135