eitaa logo
ارزانسرای کفش و صندل کیانی 👠
19.2هزار دنبال‌کننده
23.4هزار عکس
6.5هزار ویدیو
35 فایل
❤️هوالرزاق❤️ کفش‌و‌کتونی تک به‌قیمت عمده🤩 ✅مستقیم ،بدون واسطه از تولیدی خرید کن🥰 بهترین کیفیت با کمترین قیمت 😍 اول مقایسه کنید بعد خرید💰 جهت ثبت سفارش👇 🧑‍💻 @Hamzeh4k 📲 09357722560 ✅لینک کانال جهت عضویت👇 https://eitaa.com/ArzansarayeKiani
مشاهده در ایتا
دانلود
#موانع_بزرگ_را_به_امام_رضا_ع #بسپاریم ایت الله بهجت ره🌺 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار #مشهد رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#موانع_بزرگ_را_به_امام_رضا_ع #بسپاریم ایت الله بهجت ره🌺 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار #مشهد رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
#موانع_بزرگ_را_به_امام_رضا_ع #بسپاریم ایت الله بهجت ره🌺 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار #مشهد رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
🔆 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار #مشهد رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است. 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
ایت الله بهجت ره🌺 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
ایت الله بهجت ره🌺 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
🔆 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است. 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
🔆 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است. 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
🔆 گاهی موانع بزرگ ، با یکبار رفتن از سر راه ما برداشته می شوند. او حجّت خدا و پناه شیعه است. آسمان و زمین و آنچه بین آن دو است ، در اختیار امام رضا علیہ السلام است. 👈 کمی تا بهجت🌷 @behjat135
❓ماجرای « » بودن امام رضا علیه‌السلام چیست؟ آنچه در ذیل می‌آید حکایتی کهن است که عالم ممتاز، شیخ صَدوق(۳۱۱ه.ق-۳۸۱ه.ق) آن را نقل کرده، که به احتمال بسیار ضامن آهو بودن امام رضا علیه‌السلام آنجا نشأت گرفته است. ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی می‌گوید: روزی برای شکار به بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم، یوز همچنان دنبال آهو می‌دوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری کشانید، و آهو آنجا ایستاد. یوز هم روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمی‌شد، هر چه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز از جایش نمی‌جَست و از خود تکان نمی‌خورد، ولی هرگاه که آهو از جای خود، همان کنار دیوار دور می‌شد یوز هم او را دنبال می‌کرد اما همین که به دیوار پناه می‌برد یوز باز می‌گشت تا آنکه آهو به سوراخ مانندی در دیوار آن مزار داخل شد، من وارد مزار حضرت رضا علیه‌السلام شدم و از ابونصرمُقری که ظاهراً قاری قبر مطهر امام رضا علیه‌السلام بوده است، پرسیدم آهویی که همین حالا وارد مزار شد کو؟ گفت ندیدمش، همان لحظه به جایی که آهو داخلش شده بود وارد شدم و پشگل‌های آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را نه! پس از آن پس با خودم عهد کردم که زائران حضرتش را نیازارم و با خوشی با آنها رفتار کنم. از آن پس هرگاه مشکلی برایم پیش می‌آمد به این«مشهد» روی می‌آوردم و حاجت خویش را می‌خواستم خداوند حاجت مرا برآورده می‌فرمود... و هیچگاه از خداوند تعالی در آنجا حاجتی نخواستم مگر آنکه آن را مستجاب می‌کرد و این چیزی است که از برکات این که سلام خدا بر ساکنش باد بر من آشکار شد. 📗عیون اخبارالرضا، شیخ صَدوق ✍ به نقل از مقاله استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی در کتاب حاصل اوقات، صفحه ۴۵۸-۴۵۷ کمی تا بهجت🌷 @behjat135
🚨ما منتظر بودیم! 💠 برای قضیه ، ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستانِ دفتر، به نمازِ رفتیم. بعد از نماز، آقا فرمودند: چطور شما این موقع (موقع افطار) در دفتر هستید؟ گفتیم: برای استهلال مانده‌ایم. فرمودند: خیلی خب، را برویم منزل ما. ما هم دلمان می‌خواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی هم می‌کردیم. گفتیم: نه آقا در دفتر غذا تهیه کردند. فرمودند: بیایید برویم! ما هم رفتیم. این آقای که پذیرایی می‌کند، مقداری و و و آورد. ما مقداری نان و پنیر یک مقدار هم حلوا خوردیم ولی بودیم که غذا را بیاورند بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار نشسته بودیم ایشان چشمشان توی چشم ما نمی‌افتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که می‌آمد ، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه؟ که اگر ادامه ندارد ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد خب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم و ایشان گفت: نه ادامه ندارد. ما هم همان نان و حلوا و نان و پنیر را خوردیم، ولی اگر دفتر می‌آمدیم ، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند، برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند از غذای حضرت آقا بود. 💠 بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟! اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما می‌دادند. ایشان گفت که خانواده حضرت آقا مشرف شدند و قبل از رفتن، یک قابلمه بزرگ از این حلواها درست کردند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هرشب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می‌خوریم. گفتم چه کار می‌کنید؟ ایشان گفت: برای سحر، ما درست می‌کنیم و به اندازه ، برای حضرت آقا آبگوشت می‌دهیم و بقیه اش را هم خودمان می‌خوریم. 📚به نقل از حجت الاسلام والمسلمین احمد مروی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🚨ما منتظر بودیم! 💠 برای قضیه ، ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستانِ دفتر، به نمازِ رفتیم. بعد از نماز، آقا فرمودند: چطور شما این موقع (موقع افطار) در دفتر هستید؟ گفتیم: برای استهلال مانده‌ایم. فرمودند: خیلی خب، را برویم منزل ما. ما هم دلمان می‌خواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی هم می‌کردیم. گفتیم: نه آقا در دفتر غذا تهیه کردند. فرمودند: بیایید برویم! ما هم رفتیم. این آقای که پذیرایی می‌کند، مقداری و و و آورد. ما مقداری نان و پنیر یک مقدار هم حلوا خوردیم ولی بودیم که غذا را بیاورند بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار نشسته بودیم ایشان چشمشان توی چشم ما نمی‌افتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که می‌آمد ، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه؟ که اگر ادامه ندارد ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد خب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم و ایشان گفت: نه ادامه ندارد. ما هم همان نان و حلوا و نان و پنیر را خوردیم، ولی اگر دفتر می‌آمدیم ، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند، برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند از غذای حضرت آقا بود. 💠 بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟! اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما می‌دادند. ایشان گفت که خانواده حضرت آقا مشرف شدند و قبل از رفتن، یک قابلمه بزرگ از این حلواها درست کردند. به اندازه این سه چهار شب، افطارمان هرشب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می‌خوریم. گفتم چه کار می‌کنید؟ ایشان گفت: برای سحر، ما درست می‌کنیم و به اندازه ، برای حضرت آقا آبگوشت می‌دهیم و بقیه اش را هم خودمان می‌خوریم. 📚به نقل از حجت الاسلام والمسلمین احمد مروی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄