49.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت3
ادامه دارد....
49.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت4
ادامه دارد....
48.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت2
ادامه دارد....
20.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت گری حاج محمد سعادتمند
در مسیر کربلا
دی ماه سال 1402
#قسمت5
ادامه دارد....
هدایت شده از حاج حسین بصیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید علامه سید عارف حسین کاظمی از علمای پاکستان درمورد رهبرتون چی میگه ...
من که یه جون به جونام اضافه شد 😍😍😍
⏰
راوی : قربان علی صلواتیان - معاون علی
... ما به یاد نداریم که معبری در روز زده شود، ولی او یک چنین مأموریتی را پذیرفته بود. من میگفتم: مشکل است این کار انجام شود، ولی او میگفت که معبر زده خواهد شد و این مأموریت را با موفقیت انجام داد.
علیرضا عاصمی اطلاعات رزمی تخریب را به گونهای شکل داد که نظرش به عنوان یک نظر برتر، در قرارگاهها شناخته میشد و موید این گفتار، سلسله درسهای او در دانشکده و دوره عالی فرماندهی است.
یکی از کارهای مهم علیرضا عاصمی، انجام کارهای تحقیقاتی و نمونهسازی بود که بعضی از آنها به مرحله تولید انبوه رسید. یک سری از تجهیزات نظامی را هم طراحی کرد که اکنون به کار گرفته میشود. یک سری راه حلهای جدید نیز (جدا از سیستم ارتش و کتابهای نظامی) در زمینه معبر و انفجار و وسائل کمکی برای انفجار و وسایلی که نیاز مبرم به آن داشتیم، ارائه کرد. در مورد آموزش، یک کار ارزنده، شهید عاصمی، چاپ کتابهایی در زمینه جنگ مین و انفجارات بود که اتفاقاً چارت آموزشی جنگ مین، از نمونههای چارت کارخانه سازندههای مین بهتر از آب در آمد. این چارتها به عنوان منبع اصلی آموزش مورد استفاده قرار گرفت.
🌹گرامیباد ١٦ دی ماه سالروز شهادت شهید سید حسین علم الهدی شهید دانشجو و از عمارهای انقلاب اسلامی در جبهه دانشگاه/شادی روحش صلوات.
🌹شهید حسین علمالهدی زیر ذرهبین ماموران ساواک بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش میشوند، وی در پاسخ به اینکه چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.»
🌹دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهههای دفاع حق علیه باطل شتافت.
🌹قبل از شهادت
حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهجالبلاغه فراگرفتهام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس میکنم که روز پرداخت نزدیک است و بهزودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.»
🔘 #مثل_چمران
خـدایــا
مرابه خاطرگناهانی که
درطول روز
باهزاران قدرت عقل
توجیهشان مےکنم
بــبـخـــش!
❖اللهم اغفرلی کل ذنبٍ اذنبته❖
خدايا!بيامرزهمه گناهانى راكه مرتكب شدم
خداوندا،شیطان را...ازما بی بهره بگران🌷
https://eitaa.com/joinchat/3607560636Cd6d4df9737
هدایت شده از ساعت ۰۰:۰۰
🔰پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود . تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
✍️ خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم. احساس غریبی می کردم.
درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم:« کارگر نمی خواهید؟» و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت:« اسمت چیه؟» گفتم:« قاسم» گفت:«چند سالته؟» گفتم:« سیزده سال» گفت:« مگه درس نمی خونی!؟» گفتم:« ول کردم.» گفت:« چرا؟!» گفتم:« پدرم قرض دارد.» وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد. منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود. گفتم:« آقا، تو رو خدا به من کار بدید.» اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت:« می تونی آجر بیاری؟» گفتم:« بله.» گفت:« روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی.» خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام. به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم. جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت:« این هم مزد این هفته ات.»
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم، همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم.
شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم. نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم: «آقا، کارگر نمی خوای؟» همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند:« نه.» تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود. هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم. رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم. مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا. آن مرد با قدری تندی گفت:« چکار داری؟!» با صدای زار گفتم:« آقا، کارگر نمی خوای؟» آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت. چهره مرد عوض شد و گفت:« بیا بالا.» بعد یکی را صدا زد و گفت:« یک پرس غذا بیار.» چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند. به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم:« نه، ببخشید، من سیرم.» آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت:« پسرم، بخور.» غذا را تا ته خوردم. حاج محمد گفت:« از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.» برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد. از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.
📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
✔️به کانال ساعت ۰۰:۰۰ بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2792882744C3f5cd5b9ff
هدایت شده از سربازان گمنام
🔻همکاری «جفری اپستین»، قاچاقچی دختران کم سن و سال با موساد
🔹️طبق اسناد جدید منتشره، جفری اپستین، سازمان دهنده قاچاق و استثمار جنسی دختران کم سن و سال با سازمان اطلاعاتی اسرائیل، موساد همکاری میکرده است.
🔹️این همکاری به زمانی بر می گردد که ایهود باراک، نخست وزیر اسبق اسرائیل، رئیس موساد بود و با اپستین رابطه دوستانه داشت.
🔹️طبق اسناد منتشر شده ایهود باراک و اپستین حداقل ۳۶ بار با هم ملاقات کرده و این درست زمانی است که دختران کم سن و سال وارد جزیره اپستین میشدند.
🔹️انگیزه این تعاملات ایجاد شبکهای از دختران بود که به نفع اسرائیل جاسوسی کرده و از سیاستمداران آمریکایی اطلاعات لازم را به سرقت ببرند.
🔹️در پرونده اپستین بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز درگیر بوده و در یکی از موارد متهم است که مجله vanity Fair را تحت فشار قرار داده تا از انتشار مقاله افشاگرانه علیه شبکه فحشای اپستین خودداری کند.
🔹️پس از افشای اسامی جدید، افکار عمومی به شدت دنبال پاسخ به سوالات جدید بوده و ابعاد گستردهتری از رابطه افراد مشهور و سیاستمدار و سازمانهای اطلاعاتی با اپستین را برملا میکند.
☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻موبایل خود را بچرخانید: #خر_مقدس_ها را بشناسید و به مردم معرفی کنید؛ به مردم بگویید ما به روش دینداری و انقلابیگری اینا کافریم. ما روش انقلابی امامین انقلاب و شهید بهشتی و شهید مطهری را قبول داریم.
💢 شیخ #فرهاد_فتحی / عضویت 👇🏻
@sheikh_farhad_fathi
هدایت شده از حمید رسایی ✔️
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️ همین یک دلیل برای رد صلاحیت علوی کافی است
🔰 حمید رسایی: بعد از انتشار خبر ردصلاحیت وزیر اطلاعات روحانی برخی تعجب کردند. در حالی که علوی قبل از وزارت هم در مجلس نهم ردصلاحیت شده بود. آنچه تعجب داشت، وزیر شدن این فرد بود نه ردصلاحیتش!
مصاحبه محمود علوی با سیمای اصفهان را به یاد دارید؟ نحوه انتخابش را توضیح داده که با دیدنش فقط باید تأسف خورد! وقتی کسی چنین مسئولیت خطیری را اینطور میپذیرد و امنیت کشور را به بازی میگیرد، واقعا امانتدار است؟
بدون تردید وزارت اطلاعات، بدنهای ولایی، متعهد و متخصص دارد اما سال ۹۲ وقتی در رأس آن عنصری ناکارآمد، ناکاربلد، بسیط، مطیع و گوش به فرمان روحانیِ انگلیس درسخوانده قرار گرفت، فکر میکنید چه اتفاقی در حوزه امنیت افتاد! این نکته را در نطق مخالفتم (اینجا) با وزارت علوی توضیح دادهام.
eitaa.com/rasaee/6477
وقتی هشت سال چنین عنصری در رأس عالیترین نهاد امنیتی بوده، آیا باید تعجب کرد که گروهکهای تکفیری و فراموش شده مثل کومله و منافقین در این سالها فعال شده باشند. باید تعجب کرد از اظهارنظر نفر دوم منافقین (مهدی ابریشمچی) در تاریخ ۲۷ مهر ۱۴۰۱ در شبکه ماهوارهای سیمای آزادی که میگوید اینقدر سلاح به کشور وارد کردیم که نگران نیستیم! تعجب نکنید از اخبار روزانه کشف سلاح و مهمات در اطراف کشور...
🔺کانال حمید رسایی در ایتا را دنبال کنید🔻
eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1
eitaa.com/joinchat/389677056C798a6dc5a1
هدایت شده از حافظه تاریخی ایرانی
30.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پشت پرده داعش خراسان و ترورهایش در ایران
مگر سال ۹۶ داعش نابود نشد؟ پس چرا همچنان ترورهایش ادامه دارد؟
چرا هم در ترور شاهچراغ و هم در ترور کرمان، یکی از عوامل ترور اهل تاجیکستان بود؟
آیا امریکا همانگونه که ادعا میکند هیچ ارتباطی با داعش ندارد؟
ماجرای عجیب عذرخواهی داعش از اسرائیل چه بود؟
کسانی که با تکذیب نقش دشمن خارجی در ترورها، میگویند "کار خودشونه" چه تاثیری در ادامه و تشدید ناامنی ها دارند؟
🔹برای پایین آوردن حجم فیلم کیفیت آن کم شده اما اگر خواستید فیلم را با کیفیت اصلی ببینید از اینجا اقدام کنید.
🔹برای تهیه کتابهایی هم که در این قسمت معرفی شده از اینجا اقدام کنید.
🔻برای مشاهده قسمت های قبلی برنامه نیز از اینجا عضو کانال شوید.