هدایت شده از تبلیغات عجایب
من #امیرحافظم یه #پسر_خوشتیپ و #پولدار ، البته پولم برای پدربزرگمه یه پدر بزرگ خودخواه که امر کرده که با دختر عموم ازدواج کنم تا ثروت خاندان بزرگ شکوهی از خانواده خارج نشه وگرنه از ارث محروم میشم.
تو گیرو دار نامزدی با دختر عموم بودم که با دختر زیبایی به اسم #آتنه تصادف کردم بردمش بیمارستان زمانی که میخواست مرخص بشه فهمیدم که داخل تهران هیچکسو نداره ، آوردمش خونهی خودم تا تو ی فرصت مناسب فکری بحالش بکنم. از اونجایی که دختر مقیدی بود قبول نمیکرد به خونهم بیاد مجبور شدیم موقتاً محرم بشیم، یمدت همخونه بودیم که به گوش دختر عموم رسید. یه شب به بهانهای منو به خونهش کشید و کاری باهام کرد که با فکر داغون و اعصاب خراب برگشتم خونه و یکراست رفتم سراغ آتنه و با تمام ...
https://eitaa.com/joinchat/1188299828C9fc019c6f8