«🌸✨»↴
اگرڪِهـصوتقُرآناذیَتتمیڪُنهـ
بِدونمُردھایبِدونآنقَدرغَرقصِدایدنیا
شُدھایڪِہدیگِہضَربانقَلبتباحَرف
خداکوکنیستمَشتی!(:🚶🏿♂💔
#تلنگر
‹🖇🌿›
-
-
دِلـمیِہکَربلامۍخواهـَد..
بُغضهایـَمراگذاشتِہام
بیـنالحَرمینبِشکَنـم..
دردودِلهـٰایمراگُذاشتِہامبَراۍ
امـٰامحـُسینبِگویـم..
نِگـٰاهَمراکِنـٰارگُذاشتِہامبَراۍدیدنشِشگوشِہ
کَـمتَرصُحبـتمیکُنم
مۍتَرسمآنجـٰابَراۍحُسین،حُسینگُفتَنم
کَمبیـٰاوَرم..
مَنکِہندیدهام
مَنکِہنَرفتہام
مۍگویَندبینالحَرمیـنعَجبصَفایۍدارد...
مۍگویَندھَوایشعَطـربِھشتۍدارد..
مۍگویند..خَستہامازمۍگویندها..
دِلـمیکنَقلقـولازخـودَمدروَصف
ڪَربـلامۍخـواهَد..シ💔!-
-
_
و سلام بر او که میگفت:
«هر چه در ماه رمضان گیرمان میآید
به برکت ماه رجب است»
#شهیدمجید_پازوکی
#لیله_الرغائب
🖇💌
خوشبحال اونایی که امشب کربلان .
توی شب ارزوها خدا ارزوشونو براورده کرد🥺
سلامعلیکم🙂
امشبشبلیلةالرغائبهستعزیزان
{[شبآرزوها}]
حتمایادتوننرهبرایسلامتیوظهور
آقامونصاحبالزماندعاکنیدا❤️
🌺الّلهُمَّعـَجـِّلْلِوَلِیِّکَالْفـَرَج🌺🦋
التماسدعا🙃
شــ👀ـــبتـونمهـدویـــ✨
@Asheghan_zhoor
•~کوتاه ترین دعا برای بلند ترین آرزو:
الهم عجل الولیک الفرج❤️
#لیلةالرغائب🌃
تا بال و پر عشق بہ جانم دادند
در وادے عاشقان مڪانم دادند
گفتم ڪه ڪجاسٺ ڪعبہ اهل ولا
درگاه #حسین را نشانم دادند
#جانمحسین
یہجاییهسترویزمینکہ
هرچقدرهمحالتبدباشہ
هرچقدر . . .
اونجاآروممیشی!
ماکہندیدیمولیبہاونجامیگن
کـربلا!💔
#کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کنج از حرم 💔
بهم جا بده...!(:
🌸خاطره شهید_حسین_معز_غلامی 🌸
✨هروقت حسین به سوریه میرفت🚶 دست به دامن یک شهید میشدم
👈 بار اول متوسل به شهید آقامحمودرضا بیضائی شدم که حسین سالم بیاد.😔
👈بار دوم متوسل به شهید آقاجواد الله کرم شدم و حسین سالم بیاد و نذرم در هر بار ادا می کرد😔
👈بار آخر شهید سجاد زبرجدی رو انتخاب کردم که حسین سالم برگرده شله زرد بپزم و به نیت ایشان پخش کنم😔
چندشب قبل از شهادت حسین خواب دیدم شهید سجاد زبرجدی در عالم رویا به من گفتن نذرت قبول شده ادا کن
نذر من قبول نشد چون حسین ازمن مستجاب الدعوه تر بود🙁
و شهید سجاد زبرجدی در اصل بشارت شهادت حسین رو داده بود😥😭
🌷شادی روح همه شهدا صلوات🌷
💔 به روایتِ #خواهر شهید حسین معز غلامی💔
🌸محل عروج🌸
مدتی بعد از شهادتش خوابش را دیدم.😴داشتم توی یک معبر دنبالش راه می رفتم🚶 که ایستاد،رو کرد به من وگفت:😒آهسته نیا،پشت سر من باید تند راه بیایی.🏃
گفتم:خب من دارم پشت سرت می آم.😐
گفت:نه!داری آهسته میآیی...🚶باید تند بیایی.🏃
چند لحظه بعد رسیدیم جلوی یک سنگر.سید ایستاد و من هم پشت سرش ایستادم.👥درست در همان لحظه بود که سید سبک شد،اوج گرفت و به طرف آسمان رفت.🕊من هم ماندم روی زمین همان جایی که بودم.😥😭
🌸خدا حافظ ...🌸
حاج همت که توی ورودی سنگر ایستاد،🚶همه ی نگاه ها به سمتش چرخید.😒خسته به نظر می رسید. 😥
خاک و اشک روی گونه هایش به هم آمیخته بود.😢
فرصتی برای استراحت نداشت؛همان طور که ایستاده بود رو کرد به حاج قاسم و گفت👈حاجی یک دسته نیرو می خوام...👥👥👥👥
حاج همت که تا چند روز پیش یک لشکر نیرو را هدایت می کرد ؛ الان آن قدر تنها شده بود که...حاج قاسم به سید اشاره کرد وگفت همراه حاجی برود به مقر یکی از گردان های لشکر ثارالله که توی جزیره ی مجنون بود و هر چند تا نیرو که حاج همت می خواهد به او بدهد.👬
حاجی از همه خدا حافظی کرد و رفت سمت موتورش ، سید حمید هم دنبالش با پای برهنه به راه افتاد پشت سر حاجی نشست و راه افتادند.🚶🚶🏍
هنوز چند دقیقه از حرکتشان نگذشته بود که...😞😔
حاج همت و سید حمید رفتن 🙁رفتن پیش جد سید حمید...😭😭😭😭😭
قول میدی🤝
اگه خوندی؛🙂
تویکی ازگروهها
یــا کانالها که
هستی کپی کنی؟🙂
اللهم!(:
عجل!(:
لولیک!(:
الفرج!(:
اگه پای قولت هستی
کپی کن تا همه برا ظهور
حضرت مهدی(ع)دعا کنن ..