eitaa logo
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
866 دنبال‌کننده
23هزار عکس
10.2هزار ویدیو
201 فایل
•《﷽》• ❀حࢪف‌دلٺ‌ࢪابگوبێ‌آنڪہ‌ڪسےهویٺت ࢪابشناسڊ↯♥️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1664157 ❀پاسخ ڼأشڹٲسمون📮⛱↯ ❥ @Nashenas_Zohor ❀شرایط‌وٺبلیݟاٺ↯💰 ❥ @Sharayet_Zohor ❀﴿ڪانال‌وقف‌ِآقامون امام زمانه🫀🙂﴾ ⁅ᗘ@Asheghan_zhoor
مشاهده در ایتا
دانلود
📚📚📚📚 معرفی کتاب 📚📚🖌 📖🖌«ملاقات در فــکـه»🖌📖 زندگی‌نامه 🌹شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) نوشته سعید علامیان، از خاطرات دوران کودکی شهید باقری آغاز شده و بعد از آن به پیروزی انقلاب و در نهایت به حضور حسن باقری به عنوان یکی از اصلی‌ترین و تأثیرگذارترین فرماندهان در جبهه‌های جنگ می‌پردازد. 🌹🌹 غلامحسین افشردی، مشهور به حسن باقری، نخستین روز مهرماه 1359، با آغاز جنگ، وارد خوزستان شد و 28 ماه عمر خود را در میدان‌های جنگ گذراند. او در این مدت نه چندان طولانی، به جایگاهی رسید که اطلاعات، طراحی و نیز اجرای عملیات‌های کوچک و بزرگ به او متکی شد. 🌹حسن باقری هنگام شهادت، در سن بیست و هفت سالگی، جانشین نیروی زمینی سپاه و در ردیف فرماندهان رده اول جنگ بود. او پس از دو ماه حضور در جنگ، در سن 24 سالگی، چنان شهرتی پیدا کرده بود که نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع، اعضای عالی رتبه آن شورا و مقام‌های بلند پایه نظامی به او به دید کسی نگاه می‌کردند که آگاه به دقیق‌ترین اطلاعات است و می‌تواند راهکار ارائه دهد. 🌹🌹🌹🌹🌹
... او در کودکی به خواندن نماز و فرائض دینی علاقه شدیدی داشت . یکی دیگر از ویژگی های بارز او که در کودکی داشت نظم بود که حرف اول را در زندگانی اش می زد . اخلاق نیکوی وی باعث شده بود وقتی هم سن و سالانش با او صحبت می کردند احساس می کردند که با فردی بزرگتر از خود سر و کار دارند . 🌸🌸🌸 فعالیتهای دینی و سیاسی اش را از دوره دبیرستان شروع کرد . مسئولین مدرسه برای این که آتش انقلابی که در سینه حسین روشن شده بود شعله ورتر نشود اقدام به خاموش کردن این آتش در درون حسین می نمودند و مداوم او را اذیت می کردند حتی یک بار هم که مادرش به مدرسه رفته بود در حضور او به صورت حسین سیلی زده بودند تا از کارهایش دست بردارد . اما حسین زینب وار به راه خویش ادامه می داد
.... 🌸 زندگی نامه 🌸 🍃🌹 شهید غلامحسین افشردی 🌹🍃 مورخ ۲۰ اسفند ۱۳۳۴ مصادف با ولادت امام حسین (علیه السلام) در خانواده ای مذهبی در شهر تهران پا به عرصه وجود گذاشت . مادرش با شغل خیاطی و پدرش با کارگری در یک خانه استیجاری به تربیت دینی این نوزاد پرداختند . در هنگام تولد اندام لاغر و ضعیفی داشت . نامش را غلامحسین گذاشتند تا به احترام و عظمت مولایش حسین (علیه السلام) خداوند سلامتی اش را تضمین کند . بعد از ابتلا به چندین بیماری خطرناک از جمله دیفتری و سیاه سرفه از دام این بیماری ها نجات یافت و دوران پر مخاطره ای را پشت سر گذاشت . در سن دو سالگی همراه خانواده اش راهی زیارت مولایش امام حسین (علیه السلام) شد .
سر دار بود رفت جبهه اما بدون سر بازگشت.....😞 این است رسم مردانگی و نوکری اباعبدالله(ع)
نام : محمدحسین نام خانوادگی: معز غلامی نام پدر : علی اکبر تاریخ تولد :۱۳۷۳/۱/۶ محل تولد : امیدیه - خوزستان تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۱/۴ محل شهادت: حماه- سوریه محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه و ردیف و شماره : ۱۸ - ۱۱۶ - ۵۰ کتاب مربوط به این شهید: سرو قمحانه شعرسنگ قبرشهیدمحمدحسین معز غلامی به سفارش ایشان مرد غسال به جسم و سر من خورده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام سر خود با لبه سنگ لحد می‌شکنم دارد....
4_5963100282727432215.mp3
13.75M
‍ 🔉صوت مداحی شهید مدافع حرم به نیت سفر به سوریه بارمو بستم یعنی قسمت میشه منم شهید بشم تو سوریه😭😭
🌷📿سبک زندگی یک بچه 📿🌷 حسین ۱۳ سال در مسجد قمر بنی‌هاشم (ع) فعالیت کرد؛ و در سال‌های اخیر در عرصه فرهنگی بسیار تلاش کرد. از سال ۹۱ تمرکز خود را به‌صورت جدی برای راه‌اندازی و تحکیم هیئت نوجوانان منتظران المهدی قرارداد. در این زمینه بسیار با اخلاص و موفق فعالیت می‌کرد. در مداحی و ذکر امام حسین بسیار با دقت، با اخلاص و با علم رفتار می‌کرد و معتقد بودند به شان دستگاه به‌هیچ‌وجه نباید خدشه‌ای وارد شود . تا چند ماه مبلغ قابل‌توجهی از حقوق ماهیانه خود را خرج این هیئت می‌کرد. بشدت مهربان و بامحبت بود. نسبت به امربه‌معروف و نهی از منکر حساس بود. شیوه‌اش هم شیوه‌ی محبت و رفاقت بود و از این طریق سبک اخلاق اسلامی و معارف اهل‌بیت را ترویج می‌داد. فتنه ۸۸ و دیدن گریه‌های سید مظلوم امام خامنه‌ای، حسین را که تنها ۱۵ سال داشت جذب بسیج کرد و در درگیری با عناصر فتنه در همان سال از ناحیه کتف آسیب دید که هرگز‌درمان نشد. وی پس‌ازآن مسئول حلقه صالحین بسیج شد و به اذعان اهالی محله، تاثیر شگفت‌انگیزی روی جوانان داشت. از جذب جوانان منحرف تا جلوگیری از اقدام به خودکشی بعضی نوجوانان. در درگیری حماه، حسین که تنها دو روزبه تولدش مانده بود به آسمان‌ها پر کشید و به آرزوی دیرینه‌اش رسید. سه تیر به چشم راست، گونه راست و همان کتفی خورده شد که در فتنه مصدوم شده و او را به شهادت رساند. هدیه خداوند در هشتم فروردین‌ماه به خاک سپرده شد و در جوار دوستان شیر مردش در قطعه ۵۰ بهشت‌زهرای تهران آرام گرفت. 🌷📿📿📿🌷
🌹🌹 ‍ اولین روزهایی که حسین میومد، باشگاه زمان اذان مغرب افتاده بود، داخل سانس تمرین. اولای کار، خودش تنهایی با اجازه استاد میرفت وضو میگرفت و نمازشو میخوند. همه چپ چپ نگاهش میکردن.... انگار چیز عجیبی دیده بودن.... بعد از چند جلسه که بقیه باهاش آشنا شدن و رفتار و اخلاقشو دیدن نصف بیشتر بچه ها موقع اذان ورزشو تعطیل میکردن و همه با هم نماز میخوندن ...
‍ ایثار حتی موقع خواب!❤️😇❤️😇 روز دوم اردوی تاکتیکی رزم در کویر بودیم. بعد از سپری کردن یک روز خیلی سخت و اجرای پیاده روی برد بلند، دم دمای غروب رسیدیم به نقطه پایانی پیاده روی. دستور این بود که شب رو اونجا استراحت کنیم و صبح زود دوباره به پیاده روی ادامه بدیم. بعد از صحبت های مربیان تاکتیک، قرار شد هر کدام از بچه ها با کمک سرنیزه یا بیلچه زمین رو بکنه تا شب رو داخل اون بخوابه تا هم از سرما و طوفان شن کویر نجات پیدا کنه، هم خودش رو از دید دشمن فرضی پنهان کنه. بلافاصله بعد از اتمام صحبت های مربیان همه بچه ها دست بکار شدن و یجایی برای خودشون دست و پا کردن. من که همیشه کنار شهید بودم و دوست داشتیم همیشه کنار هم باشیم بعد از اینکه زمین رو کندم توش نخوابیدم و برای خواب خودم رو رسوندم کنار شهید و بقیه بچه ها برای اینکه با هم باشیم. قرار شد تا من کنار شهید و روی سطح زمین بخوابم اما حسین قبول نکرد. ابراز ناراحتی کرد و گفت اگه من اونجا بخوابم اذیت میشم و سرما میخورم و... به اصرارش من رفتم سرجاش توی چاله ای که حسین کنده بود خوابیدم. حسین هم رفت بیرون روی سطح زمین کنار من دراز کشید و خوابید... نصف شب من از خواب پریدم و نگاهی به دور و برم انداختم . دیدم حسین خودش رو از شدت سرما جمع کرده اما خم به ابرو نیاورده و آروم خوابیده... چفیه ام رو انداختم روی بدنش تا حداقل جلوی باد رو کمی بگیره و بیشترازین سردش نشه که یهو بیدار شد. گفت: من هیچیم نمیشه، شما مراقب باش سرما نخوری، چفیه رو بنداز روی خودت... مهربانیش زبانزد همه بچه ها بود، ایثارش هم زبانزد شد. به نقل از
🌸 🌷 اا سه روز مونده بود به آخرین اعزامش؛ بهش گفتم لااقل این چند شب رو راحت بخواب؛پس تو کی میخوای یکم برای خودت وقت بذاری و بخوابی، اونجا هم که بهت میگن "عقاب شب" از بس شبها بیداری و هوشیار؛ آنقدر نرو قم و جمکران و هیات و گشت و ... یکم استراحت کن بدنت کم نیاره... گفت چشم و رفت. چندساعت بعد با این پستش جوابمو داد 👇👇 . تضرع اربابمان حسین کنار بدن علی اکبرش👇😢😔 " لقد استرحت من هم الدنیا و غمها و بقی ابوک (و امک) فردا و وحیدا" پسرم، از غم و اندوه دنیا راحت‌شدی ولی پدرت غریب و تنها باقی ماند 😭💔😔
قسمتی از وصیتنامه : هروقت به سر قبرم آمدید سعی کنید روضه از حضرت علی اکبر (ع) یا حضرت زهرا (س) بخوانید و مرا به فیض بالای گریه برسانید 😢❤️ : قطعه ۵۰
شهید حسین معز غلامی تا می‌توانید برای ظهور حضرت حجت(عج) دعا کنید که بهترین دعاهاست. امر به معروف را فراموش نکنید و نگذارید خون شهدا پایمال شود. 🌹🌹🌹