|⇦•عالم علی و نورِ جهان تاب...
#قسمت_دوم #روضه وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
عالم علی و نورِ جهان تاب زینب است
مثلِ علی و مثلِ نبی ناب زینب است
از جلوههای فاطمه سیراب زینب است
تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است
یعنی که پنج تَن دلِ یک قاب زینب است
این کیست این عقیلهی آقای کربلاست
این کیست این که غیرت فردای کربلاست
این کیست این رَاَیتُ جمیلای کربلاست
این کیست حضرت زهرای کربلاست
عصمت کم است، صاحب القاب زینب است
آورده رویِ دست خودش جانِ خویش را
آماده کرده است دو قرآن خویش را
رو کرده است بر همه شیرانِ خویش را
دو گِرد باد خویش دو طوفان خویش را
خورشیدِ این دو اختر نایاب زینب است
*تاريخ نوشته: اين دو تا آقازاده ها از اولش از مدينه همراه كاروان نبودن، تا چند منزل فقط بي بي حضرت زينب سلام الله عليها خجالت ميكشيد، ميديد نجمه بچه هاش رو آوُرده، اُم ليلا علي اكبرش هست، رباب بچه اش توي آغوششه، هي به خودش ميگفت: زينب! همه فدايي هاشون رو آوُردن، اما تو دستت خاليه، چه جوري ميخواي تو روي داداشت نگاه كني؟
چند منزل گذشته بود، عبدالله بن جعفر اين بچه ها رو فرستاد، پيغام هم فرستاد، بي بي جان! نكنه مراعات كني بگي بچه هاي من هستن، هر كجا ديدي داداشت تو غربته، اول بچه هاي من رو بفرست، چقدر بي بي خوشحال شد، فدايي هاي داداشم از راه رسيدن...*
زخمِ دلِ شکستهی خود را که هَم گذاشت
اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت
از خود گذشت و تُحفهای از بیش و کم گذاشت
سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت
قبله حسین باشد و محراب زینب است
زینب رسید و باز امام احترام کرد
مثلِ علی، حسین به پایش قیام کرد
تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد
زینب که است؟ آنکه ادب را تمام کرد
در کربلا معلمِ آداب زینب است
* يه وقت ديد آقازاده هاش دارن با چشم گريون از خيمه ي دايي ميان، چي شده مادر؟ چرا داريد گريه مي كنيد؟ چرا برگشتيد؟ گفتن: مادر! هر كاري كرديم دايي قبول نكرد بريم ميدون، گفت: برگرديد نميتونم جوابِ باباتون رو بدم، شما امانتيد پيشِ من...*
دو مرد از قبیلهیِ خود انتخاب کرد
آئینه بود و رو به سوی آفتاب کرد
با التماس دامنِ خود را پُر آب کرد
بر روی نام مادرش اما حساب کرد
فرمود این شکستهی بی تاب زینب است
*گفت: داداش! به حق مادرمون زهرا روم رو زمين نزن...
تو هم امشب اگه گره ي كوري توي زندگيته اينجوري بگو:
آقا! به جانِ مادرت
آن مادر غم پرورت
ما را نراني از درت
جانم حسين! جانم حسين!*
بالی اگر نیست برادر دلی که هست
آوردهام شعله کشم حاصلی که هست
حل کن به دست خویش مرا مشکی که هست
از من بخر دو هدیهی ناقابلی که هست
باور بکن که اولِ اصحاب زینب است
*حالا ديگه اجازه رو گرفت، خيالش راحت شد؛ رفت توي خيمه نشست، گاهي پرده ي خيمه رو بالا ميزنه، شير بچه هاش رو نگاه ميكنه، چه رَجزي خوندن:" اَميري حُسينٌ وَ نِعمَ الاَمير"...*
رفتند سمت معرکه پَر در بیاورند
عباس گشتهاند جگر در بیاوَرَند
چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند
از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند
این دو دو موج بوده و سیلاب زینب است
از دور دید و گفت: علمدار مرحبا
بر ضربههایشان صد و ده بار مرحبا
بر دو امیر به دو جگردار مرحبا
زینب شدند و حیدر کرار مرحبا
اما میانِ خیمهی بی آب زینب است
اما رسید لحظهی در خون صدا زدن
خونین نَفَس نَفَس زدن و دست و پا زدن
یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن
دور از نگاهِ مادرشان بی هوا زدن
در بینِ خمیه شاهدِ گرداب زینب است
یک نانجیب دشنه به اَبرویشان کشید
یک بی حیا دو نیزه به پهلویشان کشید
یک ناصبی که چکمه سَر و رویشان کشید
یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید
آنکه دو چشم او شده خوناب زینب است
#شاعرحسن لطفی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*ابي عبدالله اول بدن عون رو به بغل گرفت، بعد بدنِ محمد رو، هي نگاش به خيمه ي زينبِ، چرا از خيمه نميآد بيرون، چرا كمكِ من نميآد، بچه هارو به سختي آوُرد تو خيمه ي دارالحرب، همه ي سعي و تلاشِ ابي عبدالله اين بود، قبل از اينكه بدن ها دست دشمن بيوفته اون هارو برگردونه، تا حسين زنده است كسي سر از بدن ها جدا نكنه، الهي بميرم اولين كسي كه سرش جدا شد خودش بود، ديگه كسي نبود كمكش كنه، فقط زينب از بالاي تل نگاه ميكرد، دستاش رو روي سرش گذاشت، صدا ميزد:" وامُحمدا! واعَليّا! وا اُماه"...
گذشت تا برگشت قافله ي اُسرا مدينه، همه اين سئوال براشون مونده، ديدن عبدالله بن جعفر عصا زنان داره مياد، سراغ گرفت، يك به يك تو محمل هارو نگاه ميكنه، دنبال زينب ميگرده، رسيد تو محمل زينب، يه نگاه كرد نشناخت، گفت: شما از خانومِ من زينب خبر نداريد؟ صدا زد: عبدالله! حق داري من رو نشناسي... گفت: الهي بميرم برات زينب جان، چرا اينقدر شكسته شدي، چرا اينقدر پير شدي؟ فرمود: عبدالله! نبودي جلوي من حسينم رو زدن...
عبدالله گفت: بي بي جان! يه گِله دارم ازت اول بذار بگم، من شنيدم هر كدوم از شهدا و بني هاشم روي زمين افتادن، اول شما از خيمه بيرون اومدي، بي بي جان! مگه بچه هاي خودمون قابل نبودن، چرا بيرون نيومدي از خيمه؟ چرا نيومدي لحظه ي آخر بالا سرشون؟ صدا زد: عبدالله! تو چرا اين سئوال رو ميكني؟ ترسيدم نگاهِ حسين به من بيوفته از من خجالت بكشه، نخواستم داداشم رو خجالت زده ببينم...
وقتي زينب اربعين برگشت كربلا، گفت: داداش! يادته وقتي بچه هام افتادن رو زمين، از خيمه بيرون نيومدم، گفتم: نكنه از من خجالت بكشي، حالا تو بيا برا من تلافي كن، همه بچه هات رو آوردم، اگه ميخواي زينب خجالت نكشه سراغ رقيه ات رو ازم نگير، اي حسين.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#شب_چهارم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦•ای دیده خون ببار...
#قسمت_اول مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شهادت حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ای دیده خون ببار نیامد نگار ما
آخر سحر نگشت شبِ انتظار ما
صاحب عزا به مجلس ما هم سری بزن
رحمی نما بر این جگر داغدار ما
ای کاش گریه وا کند این دیده بنگريم
در مجلس عزا تو نشستی کنار ما
یا صاحب البکاء سبوئی حواله کن
خشکانده است گناه دو ابر بهار ما
سوگند بر نوای حسین جان فاطمه
باشد گدائی حرمت اعتبار ما
خیمه زدی به چادر خاکی ِ مادرت
تا درس نوکری بدهی بر تبار ما
ای کاش با دعای شما تا خدا رویم
همراه تو زیارتِ کرب و بلا رویم
#شاعر قاسم نعمتی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهذی
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب پنجم -مناجات با امام زمان (عج)-1661593020.mp3
3.92M
|⇦•ای دیده خون ببار...
#قسمت_اول مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شهادت حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•سخن اهل عشق...
#قسمت_دوم #روضه وتوسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
سخن اهل عشق این سخن است
کربلا در احاطه ی حسن است
هرکسی رو به کربلا کرده
باطناً رو به مجتبی کرده
بَزم مارا حَسَن فراهم کرد
او حسین را عزیز عالم کرد
*اِبن عباس ميگه: گفتم آقا جان! اين همه ادب ميكنيد وقتي حسين مياد، كسي ندونه فكر ميكنه برادرتون امامِ بر شماست، امام حسن فرمود: بايد هم احترامش كنم، من هيبت بابام علي رو در حسين مي بينم، شجاعتِ علي رو در حسين مي بينم... هر كجا حسين رو مي ديد ادب مي كرد، احترام مي كرد...*
اینهمه مجلس مصیبت ها
پرچم یاحسین هیات ها
خیر ها را به ما حسن داده
او به ما اِذن سوختن داده
*اون ذاكرِ اهلبيت كه از سادات هم بود ميگه: در عالم رؤيا بي بي حضرت زهرا سلام الله عليها رو ديدم، ديدم بي بي حضرت زهرا از من ناراحته، سلام كردم جوابم رو با ناراحتي دادن، گفتم: بي بي جان! قصوري از من سر زده؟ اشتباهي كردم؟ من عُمري نوكري دَرِ خونه ي شما رو كردم... بي بي فرمود: ازت دلگيرم، به من بگو آيا حسن پسر من نيست؟ دو ماه از حسينم داري ميخوني، خدا خيرت بده، چرا از حسنم حرفي نمي زني؟ حسنم مظلومه، غريبِ...*
میوه ي نور میدهد شجرش
ای به قربان هردوتا پسرش
با حسن، جانِ تازه میگیریم
امشب از او اجازه میگیرم
که بگویم ز جلوه آن ماه
مددی یا جنابِ عبدالله
یازده ساله است و صف شکن است
پس یتیم حَسَن خودش حَسَن است
دست آورده جای شمشیرش
همه ماتند مات تکبیرش
حق شده پیش هو بزرگ شده
این پسر با عمو بزرگ شده
گریه کن ها نظر به راه کنید
حسن کوچه را نگاه کنید
از روی تل خدا خدا میکرد
عمویش را فقط صدا میکرد
*اين بچه دستش تو دستِ عمه است، سفارش خودِ ابي عبدالله است، فرمود: زينب جان! اين بچه خيلي بي قرارِ، من سَرِ قاسم خيلي خجالت زده ي داداشم حسن هستم، نكنه دستش رو رها كني...
يه جايي دست زينب بي حس شد، عبدالله تونست دستش رو از دست عمه جدا كنه، اون جايي كه زينب نگاه كرد، ديد"فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْض"
«بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک بار زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد
همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال، مادرت افتاد»
*دستورِ وقتي ميخواي بري زيارتِ امام "فَاخْلَعْ نَعْلَيْك" كفشات رو در بيار، بايد احترام كني، يه وقت ديدن عبدالله داره دوان دوان مياد، نانجيب چكمه ات رو از روي سينه ي عمويِ من بردار...*
چه عمویی؟میان چندسپاه
تشنه ای در میان قربانگاه..
صحنه را تا که دید گفت حسین
دست خود را کشید گفت حسین
*چه صحنه اي بوده اين صحنه، عبدالله مي دويد، زينب مي دويد، چادرِ عربي به پاهاي عمه ي سادات گير مي كرد، هي با صورت روي زمين ميخورد...*
حَسَنِ کربلا به جان آمد
پابرهنه دواندوان آمد
آمد و دید گریه بی اثر است
یک نفر روی سینه ی پدر است
*ابي عبدالله هميشه به عبدالله مثل بچه هاي خودش نگاه كرده، لذا گاهي صدا ميزدن: عمو! گاهي صدا ميزدن: بابا!...*
پاره پاره شدست پیرهنش
میزند با قلاف بر دهنش
بند بند تنش گسسته شده
نیزه ها در تنش شکسته شده
داد زد ای عموی خون جگرم
غم نخور من برای تو سپرم
چشم بر سمت خیمه گاه ندوز
دست ناقابلم که هست هنوز
میدهم دست در برابر تو
تا بلا دور باشد از سر تو
دیدی آخر تنم ز عشقت سوخت
تیر من را به روی جسم تو دوخت
#شاعر پوریا هاشمی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
#قسمت_سوم #روضه وتوسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*اومد بالا سرِ عمو ايستاد، چند نفر اومدن به قصد جدا كردن سر مقدس ابي عبدالله، يكي شون اِبن كعب ملعونِ، وقتي عبدالله اومد ديد اين نانجيب شمشير كشيده ميخواد سر عموش رو جدا كنه، فرمود: " يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي؟" آيا ميخواهي عموي من رو بكشي؟ مگه عبدالله مُرده باشه، دستش رو جلو آوُرد، همچين كه نانجيب شمشير رو پايين آوُرد، استخون دست كه شكست، مثل اينكه يادِ مدينه افتاد، يه مرتبه ديدن صدا ميزنه: "وا اُمّاه!..."
از سخت ترين لحظه ها براي ابي عبدالله جون دادنِ عبدالله تو بغلش بود، وقتي حرمله ي نانجيب آخرين تير رو در كمان گذاشت، گلوي عبدالله رو نشونه گرفت، چنان نانجيب تير رو زد، گلو به سينه ي عمو دوخته شد، خون تو صورت حسين پاشيد...
تا قبل از اينكه عبدالله بياد دستور ابي عبدالله بود كه زينب برگرد خواهرم، برو به سمت خيمه ها اين صحنه هارو نبيني، ان شاءالله اين صحنه رو هم عمه نديده باشه، اين بچه رويِ سينه ي حسينِ، يه مرتبه ده تا اسب رو نعل تازه زدن، حسين!...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦•از خيمه ها اومد ...
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
از خيمه ها اومد به ياريِ عموش
مي بينه شمر چطور رسيده روبروش
ميگه چكار داري با تنِ زير و رو
بايد كه برداري چكمه رو از گلو
ميشه كه نعل اسب سراغ من بياد
اون و رها كنه
ميشه كه ساربون دستِ من و جايِ
عمو جدا كنه
اما نشد اوني كه من ميخواستم
تنش رو مركب خاكِ كربلا كرد
تنم با عمو تو گودال يكي شد
ساربون هم انگشتش رو جدا كرد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦•اول راه جمع شدن بسیاری....
#قسمت اول#روضه وتوسل به سید الشهدا
علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَاَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعا..
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.."
اول راه جمعِ بسیاری؛ نامه دادن محضر سلطان
بی وفاها یکی یکی رفتند گرچه ماندند بهترین یاران
*امشب، شب بهترین یارانِ، ابی عبدالله یه مدال داد به همه ی این شهدا، یه مدال عمومی برا همه ی اصحابش، اين جمله ای كه حضرت فرمود: من از این شهدا از اینایی که توکربلا در رکابم به شهادت می رسند بهتر و با وفاتر ندیدم...این مدال عمومی بود.*
یک به یک آمدند کرب و بلا، دور اربابِ عشق جمع شدند
مثل هفتادو دو گلِ عاشق، همه پروانههای شمع شدند
زینب آرام بود وقتی که، یار سوی غریب میآمد
آن طرف سی هزار آمده و، این طرف هم حبیب میآمد
*به لشكر دشمن هی اضافه میشدن. وقتی لشگر اضافه میشد نامردا دَمّام میزدند، طبل میزدند، شادی می کردن، این طرف بچه های حسین تو خیمه ها می لرزیدند. هی میگفتن چی شده؟ میگفتن: لشكرِ کمکی برا دشمن اومده. بچه ها بهم میگفتن مگه ما چند نفریم؟! آخه این هشتاد و چهار تا زن و بچه لشكر کمکی می خواد برا چی؟ میومدن به عمه شون میگفتن، عمه پس برا ما کی لشکر کمکی میاد؟ چرا برا ما نمیاد؟ عمه میگفت: صبر کنید لشکر ما تو راهه داره میاد. یهو به خانم حضرت زینب خبر دادن دوتا سوار دارن میان. خانم خوشحال شد گفت: بچه ها رو خبر کنید. همه از خیمه ها اومدن بیرون ببینن لشکر کیه. دیدن دوتا پیرمرد دارن میان. خانم فرمودن: اینم لشکر باباتون حسینه، این حبیبِ، اینم مسلم ابن عوسجه است. ابی عبدالله به بعضی از شهدا جدای از اون جمله، مدال خصوصی داده. یکیش همین حبیبه."مِنَ الغَریبِ إِلی الحَبیب" گفت حبیب پاشو بیا، آقات، تو بیابون تنها مونده. پاشو بیا حسین رو غریب گیر آوردن. *
با حبیبان که راه میوفتی، عشق را باید انتخاب کرد
مسلم عوسجه به ما آموخت، چهره با خون خّضاب باید کرد
زن و فرزند را رها کرد و رفت با عشق آشنا بشود
عشق یعنی زُهیرِ عثمانی، خواست صد مرتبه فدا بشود
*جَذبه ی امام بود هرکس که می رفت و راهش رو عوض می کرد، مثل زهیر که اینقدر راهش رو عوض کرد، اما بالاخره جذبه ی ابی عبدالله گرفتش. نقش همسر زهیر بعضی وقتها ندید گرفته میشه چقدر معرفت داشت همسر زهیر.چند بار فرستاده ی امام رو رد کرد آخرین بار زنش بهش گفت خجالت نمی کشی میدونی کی برات پیغام داده؟ این پسرِ پیغمبره. سراغ همه نمیره ، خیلی خاطرتو خواسته دنبالت فرستاده. راهش انداخت رفت نزد ابی عبدالله .این زهیری که رفت با زهیری که برگشت متفاوت بود با اکراه رفت اما وقتی برگشت رو پاش بند نبود. گفت حسین من رو خرید....*
بیست سالِ تمام هر شبو روز
از اّجل خواست تا امان بدهد
آرزوی بُرِیر این بوده است
در رکاب حسین جان بدهد
در میان سواره های یزید
این دلاور پیاده میجنگید
بوی صِفِین داشت شمشیرش
مثل حیدر جُناده میجنگید
رفت عابِس برهنه در میدان
مستِ مست از می سبوی حسین
ما همه عاشقیم اما او
شاه دیوانگان کوی حسین
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#قسمت_دوم #روضه وتوسل به سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
چند تا شهیدِ کربلا روسنگ بارون کردن، حُر رو سنگ باران کرد،قاسم ابن الحسن رو سنگ باران کرد، یکیش همین عابس ابن ابی شبیب شاکری بود. دشمن چه کسی رو سنگ بارون می کرد؟ اوناییکه حرص دشمن رو در میاوردن ، دشمن کوچیک و حقیر می کردن. اینقدر خبیث بودن از لجشون سنگ باران می کردن. حُر رو سنگ باران کردن چون یهو تو لحظه ی آخر رفت تو دامن حسین . عابس رو سنگ بارون کردن چرا؟ چون همه با سپر و زره و کلاه خود میان میدان جنگ. عابس اومد وسط میدان لباسش رو در آوُرد...صدا زد: حُبُّ الحُسَین أجَنَّنِی...*
آن زمانی که عشق میآید
هیچ چیزی مقابلش سَد نیست
رو سفیدیِ جُون ثابت کرد،
رو سیاهی همیشه هم بد نیست.
*غلام بود خودش رو رسونده بود کربلا ابی عبدالله یه مدال خصوصی بهش داد. اومد بالاسرش گفت: اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَه..*
کربلا ظهر روز عاشورا، یک دم انگار روز محشر گشت
نام زهرا معجزه کرد، آخرین لحظه بود حُر برگشت
کم کَمک ظهر شد اذان گفتند، شد فدای نماز خواندن او
تیرها را به جان خرید سعید، تا نباشد گَزَند برتن او
*سعید ابن عبدالله حَنفی شهید نمازه، این شهیدی که سیزده تا تیر خورد تا یه تیر به امام نخوره.تو تاریخ از این شهدا کم داریم. امیر المؤمنین هم یه شهید مثل سعید داره، برادرِ صَعصَعةِ ابن صوحان، زید ابن صوحان، عاشق امیرالمؤمنین بود تو بغل امیرالمؤمنین شهید شد. مثل سعید ابن عبدالله که تو بغل ابی عبدالله شهید شد. وقتی که زید ابن صوحان شهید شد امیر المؤمنین سرش رو بغل کرد. حضرت فرمود: فواَللَّهِ مَا عَرَفْتُکَ إِلاَّ خَفِیفَ اَلْمَئُونَةِ وَ کَثِیرَ اَلْمَعُونَةِ .زید ابن صوحان تو رو اینجوری شناختم. تو کمترین هزینه رو برا ما داشتی، کمترین دردسر رو برا ما داشتی، اما بیشترین تلاش رو کردی، تمام عمرت رو صرف ما کردی.امیر المؤمنین فرمود این شهید برای ما هزینه ای نداشت ، زحمتی نداشت در عوض بار ما رو برداشت خودش رو خرج ما کرد. بعد گریه کرد صورت گذاشت رو صورت این شهید.این شهید هم گفت:"منَ مِثلی" کی مثله منه که علی صورت بذاره رو صورتش؟حالا کربلا هم یه شهید داره. دید امام وایستاد نماز بخونه ایستاد تا تیر به امام نخوره، می تونست بره تو صف نماز جماعت به امام اقتدا کنه. منتظر نشد کسی بهش بگه برو وایستا جلو تیرا خودش رفت.گفت: کی از من اولیٰ تر.
سعید ابن عبدالله پیک بوده چهار بار این مسیر مکه به کوفه رو رفته و اومده، بالای هزار و دویست فرسخ راه رفته، تا به آرزوش برسه.
«حاج قاسم تو نامه ای به دخترش یه جمله داره که نوشته: دخترم! اگه نیستم کنارت غصه نخور من تو بیابونا در بدر شهادتم تا بهش برسم...»
سعید این همه راه آواره شد تا ظهر عاشورا گفت: من وایمیستم.وایستاد، امامگفت: الله اکبر، نگاه کردن دیدن دشمن رو دوکُنده ی زانو نشسته تیرها توکمان آماده ی پرتابه، سعید گفت اماممِ هرجور شده نمیذارم نماز امام بشکنه. نمیذارم یه مو ازش کم بشه...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
#ویژۀ_ایام_محرم
#سید_مهدی_میرداماد
#قسمت_پایانی #روضه وتوسل به سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
سعید سیزده تا تیر خورد، دوازده تاش به بدنش خورد. اما سیزدهمیش فرق داشت. دید تیر داره میاد آخره نمازه، ابی عبدالله داره نمازش روتمام میکنه، دیگه رمق نداشت دید تیر خیلی نزدیکه الانه که به امام اصابت کنه.دوازده تا تیر خورد به بدنش، اما تیر آخری صورتش رو جلوی تیر گرفت.یه وقتی تیر به صورتت میخوره، یه وقتی خودت صورتت رو جلوی تیر میبری.خیلی فرق داره خیلی باید بَذَلَ مُهْجَةَ باشی، خیلی باید غرق باشی صورت به اختیار ببری. برا همین تا صورت برد جلو تیر اصابت کردبه صورت،بازم نیوفتاد، تا دید امام سلامش روداد نماز تمام شد خیالش راحت شد،با صورت زمین خورد. نوشتن ابی عبدالله سر سعید رو بغل کرد خونها رو پاک کرد. فرمود:"أنتَ امامی" سر سعید رو گرفت صورت رو صورتش گذاشت، اینجا بود سعید گفت:"مَن مِثلی" کی مثل منه؟حسین صورت رو صورتم گذاشت، نه گفت درد دارم، نه گفت آقا این همه تیر خوردم. یه جمله گفت:یه نگاه به امامکرد، نفس آخر و زد، صدا زد "اَوَفَیتُ یا اباعبدالله"آقاوفا کردم؟راضی شدی از این نوکرت؟ ابی عبدالله آرومش کرد. ابی عبدالله سر سعید رو بغل کرد، سر حرُّ رو بغل کرد، سر جُون رو بغل کرد، سر بنی هاشم رو بغل کرد. دوتا دلیل نوشتن برای اینکه ابی عبدالله سر رو بغل می کرد. دلیل اولش این بود می دونست این شهدا چقدر عاشقن، می دونست چشم به راهن ، لحظه ی آخر میومد که اینا تنها نباشن. اما دلیل دوم ،حضرت می دونست دشمن چقدر نامرده، می دونست دیر برسه سر یارانش رو زنده، زنده ذبح می کنن. لذا میومد بالاسرا مینشست میذاشت راحت جون بدن... کسی زنده سر نَبُرِّه.کاش یه نفر لحظه ی آخر بالاسر ابی عبدالله بود. خودش داشت نفس می کشید داشت حرف می زد، دوتا شهید رو ذبح کردن یعنی زنده زنده کشتن.یکیش خود حسینه.... چه جوری سر ارباب ما رو جدا کردن؟کاشکی طبیعی جدا می کردن.امام سجاد علیه السلام فرمود:*أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا...." من فرزند کسی هستم که سرش را از پشت گردن جدا کردند...".
ابی عبدالله سر یاراش رو بغل کرد. کسی نبود سر خودش رو بغل کنه زینب دیر رسید. زین العابدینم نتونست سر بابا رو بغل کنه ..این سر از کربلا رفت شام...
16430851_614.mp3
27.14M
|⇦•اول راه جمع شدن بسیاری...
#روضه و توسل به سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ چهارم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
|⇦•ای پسر اولِ شیر خدا...
#قسمت اول#روضه وتوسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
"يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ"
السّلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
ای پسرِ اولِ شیرِ خدا
ای به حسین ابن علی مُقتدا
تَجسُّم جمالِ سِرُّ و عَلم
کریم آلِ فاطمه یا حسن
مدح تو شد زینتِ لوحوقلم
بین امامان به کِرامت عَلم
*از ابی عبدالله پرسیدن "ـ لمّا سُئلَ عنِ الكَرَم"آقا کَرَم چیه؟حضرت فرمودن: "الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ"یعنی قبل از اینکه چیزی ازت بخوان عطا کنی. آقا امام حسن آقای کَرَمه..خودش خدای کرم بود، خونش تو رگ بچه هاش هم جاریه، قبل از اینکه حسین بگه، این دو تا آقا زاده چه کردند کربلا. عبدالله ابن حسن وقایم ابن الحسن جوری کشته شدن که هیچ کس کشته نشد....*
سلام بر تیغِ شرر بار تو
جنگ جَمل شاهد پیکارِ تو
دستِ تو دستِ علی مرتضی ست
اشاره ی چَشم تو خیبر گشاست
علی تو زهرا تو، پیمبر تویی
وارثِ ذوالفقار حیدر تویی
ای که بقیعِ دلِ ما قبر توست
شجاعت برتر تو صبر توست
مثل باباش امیرالمؤمنین بود. می تونست دست به قبضه ی شمشیر ببره اما صبر کرد. با دینش دین خدا رو نگه داشت ...
تو پسر اصبر الصابرین
تو آسمان وحی در زمینی
این عبارت فقط برا امامِ مجتبی اومده،" أَشْهَدُ أَنَّكَ عِشْتَ مَظْلُوماً" بعضیا شهادتشون مظلومانه بود اما زندگیشون مظلومانه نبود. خودِ امیرالمؤمنین اول مظلوم عالم مگه نیست؟ ابی عبدالله مگه مصیبت ما اعظمها نیست؟ اما امیرالمؤمنین بیرون خونه اذیت میشد، سلامش روجواب نمیدادن، درهارو به روش میبستن، حقش رو می خوردن، بهش توهین می کردن اما میومد خونه یه فاطمه داشت.... قربونت برم "عشت مظلوما" مظلومانه زندگی کردی....
تو شهریارِ دست بسته دیدی
تو گوشواره ی شکسته دیدی
تو شاهد شهادت مادری
تووارث غریبی حیدری
*اينقدر امامحسن و امامحسین علیه السلام باهم درد و دل می کردن .. لحظه ی آخر عٌمر امامحسن وقتی سه نفر اومدن کنار بسترش، با محمد حنفیه حرف زد، با زینب کبری حرف زد، با برادرش ابی عبدالله حرف زد ..یه نگاه کرد دید حسین داره اشک می ریزه."مَا يُبْكِيكَ یا أخا؟"چرا داری گریه می کنی؟ همه ی عالم یه روزی برا تو گریه می کنن. اونجا فرمود:"لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ"اما صدا زد بردارم! عزیز دلم گریه نکن داداش، یه قسمتی از بلا مال من بود بقیّه بلا مال توئه.. امام مجتبی شروع کرد با ابی عبدالله حرف زدن....*
غریب کوچه ها شدن با من
غریب کربلا شدن با تو
دیدن مادر روی خاک با من
شهید سر جدا شدن با تو
تو نبودی و دیدم روی خاکِ یه مادر
نیستم و تو می بینی روی خاکِ یه خواهر
*من یه بار دیدم مادرم رو خاک افتاد، اما یه ساعتی میاد میبینی زینب بالای تَلِّ زینبیه هی میخوره زمین میگه: وا حسینا..*
غریبِ در وطن شدن با من
شهید بی کفن شدن با تو
توخونه دست و پا زدن با من
قتلگاه دست و پا زدن با تو
*من تو خونه دست و پا میزنم اما تو جلو چشم سی هزار نفر دست و پا میزنی...*
من با خاطره های غمِ فاطمه مُردم
غریبونه به دستت پسرام و سپردم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژۀ_ایام_محرم
#سید_مهدی_میرداماد
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 5 - 1.mp3
6.01M
|⇦•عمه ببین عمو..
#قسمت پایانی#روضه وتوسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱ به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*ابی عبدالله کنار بستر امام حسن، یکی از حرفهایی که امام مجتبی فرمود این بود: برا بچه هام پدری کن.تاریخ میگه ابی عبدالله مظهر یتیمنوازی و عطوفته.وقتی زین العابدین بدن باباش رو دفن می کرد.بنی اسد دیدن روشونه های حضرت جای پینه ها و زخم قدیمیه، گفتن اینا برا عاشورا نیست. امام زین العابدین فرمودن:اینا جای کیسه های نون و خرماست. ابی عبدالله نسبت به یتیمخیلی حساس بود. حالا یتیم بشه عزیز برادرت، یادگار برادرت. لذا ابی عبدالله شب عاشورا با قاسم و عبدالله اونجوری برخورد کرد. فرمود :"إِحْبِسیهِ یا اُخَيّه" یعنی خواهرم محکم دست عبدالله رو بگیر رهاش کنی میاد وسط میدان..چی دیده عبدالله؟چی شد دستش رو رها کرد رفت سمت میدان؟ دستش تودست عمه است. یعنی هرجا عمه رفته عبدالله هم رفته. یعنی هرچی عمه دیده عبدالله هم دیده..*
او میدوید و من میدویدم
او میکشید و من میکشیدم
*دید عموش رو سنگ بارون کردن، دید پیشانی عموش خونی شد، دید تیر به قلب عمو خورد.دید عموش از بالای ذوالجناح افتاد، همه ی اینها رو دیده..هی میخواست دستش رو بکشه عمه نمیذاشت. دست عبدالله رو محکم گرفته بود..وای به دل زینب..یه نگاه کرد دید تا عمو افتاد، همه ریختن دور عمو، شمشیرها بالا میره ، نیزه ها بالا میره، دید گرد و خاک شد هوا تیره و تار شد دیگه عمو رو نمیبینه. هی چشماش رو تیز کرد، هی رو پنجه ی پا بلندشد، هی دستش رو کشید، عمه نذاشت. گرد و خاک آروم آروم خوابید..تا گرد و خاک خوابید دید موهای عموش تو دستای نامرده. الانه که سر و جدا کنه. تا شمشیر بالا رفت، دست زینبم بالا رفت..دست عبدالله رها شد، الان وقت خوبیه دوید وسط میدان ،از لای اسبها هی خورد زمین ..*
عمه ببین عمو چه بی حال شده
عمه، عمو وارد گودال شده
عمه ببین جلوچش مادرش
به زیر دست وپا لگد مال شده
هر جوری که شد میرم تو قتلگاه
نمیذارم عموی من بمونه بیپناه
فکری واسه زخم پرِ عمو کنم
دستم رو باید سپرِ سر عمو کنم
*تا شمشیر رفت بالا، این بچه بازوش رو سپر کرد..استخون رو زد شکست. افتاد تو بغل عمو، اولین حرفی که زد گفت:وای مادرم ...داغ مادر برا حسین تازه شد..این بچه تو بغل حسین، جون داد...*
*کسی این بچه رو آورد عقب یا نه؟ اصلاً کسی مونده بود برش گردونه؟ هیچ کی برش نگردوند تو بغل حسین بود وقتی شمر اومد..وقتی اسبا اومدن..شُهدا "حَلَّتْ بِفِنائِکَ" هستند با روح و جانشون فدای حسین شدن.. اما این بچه یه فرق دیگه هم داره. جدای از اون شهدای کربلا "حَلَّتْ بِفِنائِکَ"
عبدالله با پوست وگوشت وخونش با حسین حل شد.... حسین..*
«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج...»
خدایا نسل ما ذریه ی ما زیر سایه ی حسین، حسینی ثابت قدم قراربده.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژۀ_ایام_محرم
#سید_مهدی_میرداماد
Seyed Mehdi Mirdamad - Muharram 1401 Shab 5 - 2.mp3
4.12M
|⇦•عمه ببین عمو...
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس سید مهدی میرداماد •✾
|⇦•اگرچه از میِ لطفت...
#قسمت_اول #مناجات وتوسل به امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
اگرچه از میِ لطفت سبو سبو بردم
همیشه از تو ندانسته آبرو بردم
اگر چه آب به نام تو پاک شد اما
ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم
که گفته است پس از مرگ دستِ من خالیست؟
که من به شوقِ تو در خاک آرزو بردم
لباسِ مشکی من بیرق عزایِ شماست
من این نشان را با خویش کو به کو بردم
غذایِ خانۀ من هم غذایِ حضرتی است
چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم
به راحتي ز تو دل مي برم چرا كه من
از علاقه ي تو به نام حسين بو بردم
سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد
چه خیرها که ازین آب شستشو بردم
یتیم بودمُ پرسید هر که از پدرم
به افتخار فقط نام از عمو بردم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
1401051202.mp3
1.85M
|⇦• می رود مثل حسن...
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
خود امام زمان در زيارت ناحيه مقدسه اينجوري سلام ميدن" اَلسَّلامُ عَلي القاسمِ بنْ اَلْحَسَنِ بنِ عَلّي اَلمَضرُوبُ عَلي هامَتِه، اَلمَسُلوبُ لامَتُه"
دل از حسين برده بود قاسم، پشت سر علي اكبر ابي عبدالله گريه كرده بود، براي اباالفضل هم گريه كرده بود، اما فقط براي قاسم بود كه دست به گردنش انداخته بود، اينقدر دوتايي گريه كردن "حَتّىٰ غُشِيَ عَلَيهِما" هر دوتا غش كردن روي زمين افتادن...
قاسم اول هر كاري كرد اجازه بگيره عمو اجازه نداد، ابي عبدالله مي فرمود: تو يادگارِ داداشم حسن هستي، نميتونم جوابش رو بدم، قاسم با چشم گريون برگشت تويِ خيمه، نجمه خاتون مادرش ديد قاسم گوشه ي خيمه زانوي غم بغل گرفته داره زار زار گريه ميكنه، مادر برات بميره، چرا داري گريه ميكني؟ عرضه داشت: هر چي به عموم گفتم، اجازه نداد برم ميدان... اما ديد مادر اصلا نگران نشد، آروم رفت يه بقچه اي رو گذاشت جلوش، آروم گره هارو باز كرد، يه نامه اي رو برداشت بوسيد، گفت: اينو بده دستِ عموت حسين، محاله ديگه نذاره بري ميدان، قاسم گفت: مگه چيه اين نامه؟ صدا زد: اين نامه ي بابات امام حسنِ، نوشته: حسين جان! كربلا خودم نيستم جونم رو فدات كنم، اما بچه هام رو بذار ميدان برن، اينا بايد فداييِ تو بشن...
امشب يه چشمت بايد برا آقا ابي عبدالله اشكبار باشه، يه چشمت هم برا امام حسن گريه كنه، امشب رو يه جور ديگه اي حضرت زهرا دوست داره، وقتي نامِ امام حسن مياد، بي بي ميگه: جانم حسن...*
می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد
انتقام نَفَسِ خسته ی مادر باشد
همه ی جنگ سرِ دشمنیِ با علی است
بی نقاب آمده تا که خودِ حیدر باشد
ذوالفقاری ست دوباره به سر مرهب ها
قاسم ابنِ پسرِ فاتح خیبر باشد
سیزده ساله ولی خوب به او می آید
که به فرزندِ علی مالک اشتر باشد
*همه ايستادن دارن جنگ نمايانِ قاسم رو ميبينن، استادِ جنگش اباالفضل ايستاده رويِ يه بلندي، هر دونه از دشمنارو كه قاسم رويِ زمين ميندازه صدا ميزنه:" لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه" ماشاالله قاسم! جانم حسن، حريف طلبيد توي ميدان، عُمرِ سعد به ارزق شامي گفت: برو... گفت: برا من بده، من جنگاورم توي عرب، يكي از بچه هام رو مي فرستم كار رو تموم كنه، خيالت راحت، چهار تا پسر آوُرده ارزق شامي، اولين پسرش رو وارد ميدان كرد، با يه ضربه ي قاسم، رو خاك افتاد، بچه ي دوم هم همينطور، هر چهارتا رو جلوي چشم باباش به درك فرستاد...*
آرزو داشته تا چند صباحی دیگر
ضرب تیغش به ابوالفضل برابر باشد
نوجوانیِ ابالفضل به صفین شده
کشته هایش ولی امروز فراتر باش
*يه وقت ديدن ارزق شامي خودش رو رسوند ميدون، با يه كينه اي، با يه غضبي، گفت: خودم داغش رو به دلِ مادرش ميذارم...*
ازرق شام نفهمید که در محضرِ او
لحظاتی ست که می چرخد و بی سر باشد
*خود ارزق رو هم روي زمين انداخت...*
آنچنان میمنه و میسره را ریخت بهم
همه گفتند که شاید علی اکبر باشد
کسی از ضربه ی تیغش به سلامت نگذشت
اجل کوفه و شام است و مقدر باشد
#شاعر حسن کردی
.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦• دستت افتاده، لب افتاده...
#قسمت_سوم #روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*نانجيب گفت: گناهِ اولين و آخرين به گردنم باشه اگه داغش رو به دلِ مادرش نذارم... عَمر بن سعد اَزُدی قسم خورد، گفت: ميرم سر از بدنش جدا ميكنم... يه عده كربلا عثماني مذهب بودن، كينه داشتن جنگ جمل از امام حسن، تا قاسم گفت: "إن تنکرونی فأنا ابن الحسن" ديدن يك به يك نميتونن حريفِ قاسم بشن، همه دورش رو گرفتن، اينقدر سنگ بر بدنِ قاسم زدن، توي اين سنگ باران كسي كه نه خود داره و نه زره داره، وقتي سنگ ميزنن بايد جلوي صورتش رو بگيره، در همين حين يه نانجيبي با شمشير و نيزه زد، قاسم رو از روي اسب انداخت، يه وقت صداش بلند شد: عموجانم!...
حالا ابي عبدالله خودش رو به عجله رسونده، اما چه لحظه اي حسين رسيد، ديد نانجيب بالا سرِ قاسم نشسته، همين عَمر بن سعد اَزُدی نانجيب موهاي قاسم رو گرفته، ميخواد سر از بدنش جدا كنه، يه وقت ابي عبدالله مثل باز شكاري خودش رو رسوند، دست نانجيب رو با شمشير قطع كرد، صداي نحس عَمر بلند شد، قومش اومدن اين نانجيب رو نجات بدن، همه با اسب ها اومدن، يه وقت ديد يه صداي ضعيفي از مابينِ سپاه اسب ها بلند شد، عمو جان! ديگه شكلِ مادرت شدم، استخوان هاي سينه ي من هم شكست...
همه بايد يه جوري ارث ببرن از فاطمه، چرا كه دوميِ ملعون به معاويه نوشت، اومدم پشت در صداي نفس كشيدن هاي فاطمه رو ميشنيدم چنان با لگد به در زدم، صداي شكستن استخوان هاي فاطمه رو شنيدم... لذا هم قاسم استخوانهاش شكست، هم ابي عبدالله...*
دستت افتاده، لب افتاده و سر افتاده
عمویت دیده تو را و ز کمر افتاده
همه با چکمه ی جنگی ز تنت رد شده اند !
بس که امروز تنت بین گذر افتاده
پشت لب های تو دیگر پسرم سبز شده
روی خشکیِ لبت خون جگر افتاده
چشم های حسنیِ تو نه بسته ست نه باز !
هر کسی دیده تو را یاد پدر افتاده
باز انگار علی رفته اُحد برگشته
باز انگار رویِ فاطمه در افتاده !
*اگر توي گودال ده اسب رو نعل تازه زدن، ديگه ابي عبدالله هم جون نداشت و هم سر نداشت، اما قاسم افتاده، ابي عبدالله اومد بالا سرش...گفت:*
آسمانی شده ای که پُر ماه است عمو
به رویت سُمّ فرس ها چقدر افتاده
مشتری های تو با سنگ خریدند تو را
عسلت ریخته و شیشه دگر افتاده …
#شاعر سید پوریا هاشمی
*شب عاشورا ابي عبدالله جايگاه رو داره به همه ي اصحاب نشون ميده، ديدن قاسم از جا بلند ميشه، عمو جان! منم فردا هستم بينِ اينها، فرمود: آره هستي قربونت برم... دوباره بلند شد: عموجان! منم كشته ميشم؟ ابي عبدالله سئوال كرد: قاسم جان! مرگ در نظرِ تو چه جوريه؟ سريع گفت: "اَحلَی مِنَ العَسَل"... ابي عبدالله فرمود: هم تو كشته ميشي و هم شيرخواره ي من شهيد ميشه، يه وقت از جاش بلند شد قاسم، گفت: مگه پاشون به خيام باز ميشه؟.. فرمود: آري چون هيچ مردي توي خيمه ها نمونده....*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
|⇦• چشماتو وا نكن...
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
چشماتو وا نكن، خجالتم نده
به كي بگم كه چي سَرِ تو اومده
كرب و بلا پُر از بويِ حسن شده
اندازه ي عمو، قدت بلند شده
دامادِ كربلا، تنت مثل عسل
رو خاك كشيده شد
حنا گذاشتي و دونه دونه همه
رگات بريده شده
از دور كه اومدم عمو شنيدم
تو دشت صدايِ اُستخون شكسته
وقتي رسيدم به تنِ تو ديدم
داداش حسن بالا سرت نشسته
حسن! آه، آه...
*ميگن: قاسم مثلِ مرغِ بِسمِل پا روي زمين ميكشيد، مرغ رو وقتي سر از بدنش جدا ميكنن هي دست و پا ميزنه، آروم ميشه دوباره دست و پا ميزنه، اينو ميگن مرغِ بسمل...*
يتيمِ كربلا، غريبي مو ببين
جلو چشام نكش، پاهاتو رو زمين
عمو بميره كاش براي غربتت
تمومِ سنگاشون خورده به صورتت
از گُل هم اينجوري گلاب نميگيرن
كه از تنت عمو!
از نعل اسباشون يكي شده تنت
با جوشنت عمو!
رو سينه ي شكسته ي تو دارم
زخمِ عميقِ مادر رو مي بينم
با ديدن خون رويِ نعل اسبا
خونِ رويِ ميخِ در رو مي بينم
واي مادرم! مادرم!..
*بچه ي اي كه پاش به ركاب اسب نمي رسيد، ابي عبدالله وقتي بدن قاسم رو بلند كرد، پاهاش روي زمين كشيده ميشد، ديگه استخواني توي بدنِ قاسم سالم نمونده بود، بدن رو آوُرد خيمه ي دارالحرب، گذاشت كنارِ بدنِ علي اكبر، ابي عبدالله ما بين اين دو بدن نشسته بود، به سينه ي شكسته ي قاسم نگاه مي كرد، مي گفت: واي مادرم! مادرم... به پهلوي دريده ي علي اكبر نگاه ميكرد، صدا ميزد: واي مادرم، مادرم...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
حاج محمد رضا طاهری_محرم1401 - شب ششم -زمزمه-چشاتو وا نکن-1661593248.mp3
2.78M
|⇦• چشماتو وا نكن...
#قسمت_پایانی #زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج