|⇦•طور سینا بوده...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
طور سینا بوده گویا سینه ی این سرزمین
ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین
هفت پرده خلق شد از سجده بر این آستان
بارگاه قدس بر این خاک می ساید جبین
کعبه مشغول طواف خیمه گاه اقدس است
با نوای ادخلو ها بسلام آمنین
فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان
چون که با خون حسین بن علی گشته عجین
نام هایش قاضریه، عَقْر یا کرب و بلا
*تا رسیدن به این سرزمین، حضرت رو کرد به یه پیرمردی، فرمود: ساکن اینجایی؟ بله آقا! حضرت فرمود: نام این سرزمین چیه؟ گفت: آقاجان! اینجا رو قاضریه میگن. نام دیگه اش، نینوا هم میگن. نام دیگه ای هم داره، شاطی الفرات هم میگن. نام دیگه گفت: عَقْر هم میگن. عقر و معنا کنیم به معنای پاره پاره شدن. حضرت یه بار اینجا گفت: "اعوذ بالله من العقر..." باز سرشو آورد بالا، فرمود: نام دیگه ای هم داره؟ گفت آقاجان اینجا رو کرب و بلا هم میگن. یه وقت دیدن حضرت یه آهی کشید. همه رو زینب داره می بینه ها. صدا زد،" اعوذ بالله من الکرب و البلا..." یه دست به محاسن شریفش کشید فرمود:" انا لله و انا الیه راجعون" اینجا روایت آورده: "و تنفَّست سُعَداه..." یه وقت دیدن حسین به نفس نفس افتاد. اینجا که ارباب به نفس نفس افتاد یادش افتاد از اون لحظه ای که گفت معاویه اومدم پشت در، صدای نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم. معاویه صدا نفس کشیدنا شو می شنیدم. اما چنان با لگد به در زدم...*
نام هایش غاضریه، عقر یا کرب و بلا
هر کدام از نام ها با مقتلی گشته قرین
آیه های قدر می آید با هم کربلا
کاروانِ آیه های نور قرآن مبین
یک به یک حوریه ها مستوره و بین حجاب
پرده دار محمل آن ها یلِ ام البنین
شد مَطاف نُه فلک قنداقهٔ شش ماهه اش
حاجی گهواره ی او آسمان هفتمین
آمده زهرای مرضیه به استقبال شان
پیشواز کاروان آمد امیرالمومنین
*همه با ادب اومدن صف کشیدن. چه خبره ؟ عمه سادات میخواد از محمل پیاده بشه. زودتر از همه، عباس همه رو کنار زد. کنار برید. خودم باید نوکریش رو بکنم. پاشو رکاب کرد...*
پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر
*قبل از عباس یه نفر اومده...*
بال بگشاید به زیر پای او روح الامین
*جبرئیل هم اومده نوکری این خانمو بکنه...*
خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول
آسمان ها نیز از اندوه او اندوهگین
*عمه سادات به دور و بر نگاه کرد. داداش اون مهمونی که میگفتی اینجا بود؟ با سر نیزه هاشون اومدن به استقبال ما...*
گفت: بانو! این زمین بوی جدایی می دهد
می رسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین
مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند
نوحه خوانی میکند زهرا برایت اینچنین
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•دوخورشید جهان آرا...
#قسمت_اول #روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده #شب_چهارم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
دو خورشید جهانآرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو همسنگر
دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر
*الله اکبر در عظمت این بچه ها! در زیارت ناحیه حضرت می فرماید: وقتی سلام میده به برادر بزرگتر میگه "تالی القرآن" و به برادر کوچک تر میگه "و تالی الاخی." اون هم همانند قرآن. چرا که نه؟ در دامن مفسر قرآن بزرگ شدن اینا. از اول عجین شدن با توحید...*
به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر
گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثارالله اکبر
بگفت ای جانِ جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو, ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!
دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه! دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر
* بیاین امشب بجای اون مادری که تو خیمه ها نشست. نکنه ابی عبدالله چشمش بهش بیفته بخواد از زینب خجالت بکشه. امشب نیابت داشته باش و اشک بریز. گفت: حسین! هر کاری کرد ابی عبدالله قبول نمیکنه. قربونت برم، اینا امانتی های عبدالله اند. نمیشه زینبم. گفت...*
سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر
*هرکجا کار سخت میشد، نام مادر وسط میومد. هرکاری کرد ابی عبدالله اجازه نداد. زینبه، میدونه اگه نام مادرو بیاره دیگه ابی عبدالله حرفی نمیزنه. صدا زد داداش! بحق مادرم زهرا... عزیز دلم...*
به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلکگستر
*چه رجزی میخونن، رجزشون هم با همه فرق داره. وارد میدان شدن، یه وقت یکصدا گفتن "امیری حسین و نعم الأمیری..."*
فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر
یکی میگفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر
خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حملهور گشتند بر دریایی از لشکر
تو گفتی در اُحد تابیده دو بدر جهانآرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر
*جنگ نمایانی کردن آقازاده های زینب. ابی عبدالله داره نگاه میکنه. از یه طرف حسین میگه "لا حول و لا قوه الا بالله" از یه طرف عباس میگه "ماشاءالله" شاگردای رزم عباسن. چقدر قشنگ دارن می جنگن. هر کدوم می جنگیدن زینب کبری هم رو بلندی نگاه میکرد، اما برا این دو بچه تو خیمه فقط مونده داره ذکر میگه. هی میگه خدا بلا رو از سر حسینم کم کن. بچه هام بلا گردون داداشم. یه وقت نانجیب ها دوره اشون کردن. مثل مادرشون زهرا تو کوچه. روایت میگه وقتی از اسب انداختن شون، یه عده نانجیب با لگد به پهلوشون زدن*
به خاک افتاد جسم پاکشان ناگاه چون قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورۀ کوثر
چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر
چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر
نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر
*شب اصحابه، گفت: حسین جان اگه اینا برن حداقل دوتا نیزه به تو کمتر میزنن. میدونم اینا رهات نمیکنن اما بچه ها رو فرستاد گفت: حسین جان اگه اذن بدی خودمم وارد میدان میشم. گفت بجای تو سر از بدن من جدا کنن. چون شب اصحابم هست من میخوام این چند جمله رو هم از قول حضرت زینب سلام الله علیها بگم، یه لحظه ای شد. ابی عبدالله تو گودال افتاده بود. به یه نیزه شکسته تکیه داده بود. هی میگفت یا مسلم! یا حبیب! یا مسلم بن عوسجه! یا زهیر! زینب داره میگه...*
پسر فاطمه تنهاست کجایید اصحاب
خون جگر حضرت زهراست کجایید اصحاب
عهد بستید که تنها نگذارید او را
اوج مظلومیت آقاست کجایید اصحاب
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_دوطفلان_حضرت_زینب
#روضه_اصحاب_علیهم_السلام
#شب_چهارم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•مشک پاره اتو...
#قسمت_اول #زمزمه و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده #شب_نهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
مشک پاره اتو
دو تا چشمای پر ستاره ات رو
گل زخمای بی شماره اتو
می بوسم
خون دیده اتو
میون ابروی کشیده اتو
عزیزم دستای بریده اتو
می بوسم
*جان امیرالمومنین! آقایی که امشب صاحب روضه ست، امشب حقو باید ادا کنی شب تاسوعا. معلوم نیس دیگه زنده باشیم. حتی به امید فردا هم نباش معلوم نیس اصلا لیاقت داشته باشیم بخوایم بیایم...*
تو رو می بوسم که پاشی
نباید از من جدا شی
*دلیل داره داداش. التماس هام دلیل داره...*
نمیره دشمن به خیمه
تا وقتی که زنده باشی
*بابا هنوز حسین هست. عظمت عباس رو اگه میخوای نگاه کنی. هنوز ابی عبدالله هست، میگن کنار بدن یه نانجیبی از یه گوشه داد میزد، یکی به زخم زبون اول میگفت، آی سید هاشمی به علمدارت می نازیدی، ببین نه تنها دستاشو، پاهاشم قطع کردیم. یکی داد میزد هرکی میخواد بره سمت خیمه ها بره. علمدار رو زمین افتاد. پاسبان خیمه ها افتاد...*
تو رو می بوسم که پاشی
*حالا اگه فهمیدی توأم با ابی عبدالله التماس کن...*
نباید از من جدا شی
نمیره دشمن به خیمه
تا وقتی که زنده باشی
علمدار! بازم علم رو بردار
حسینو تنها نگذار
پاشو اباالفضل
علمدار! به اشکِ چشمای من
داره می خنده دشمن
پاشو اباالفضل
«علمدار! یا ساقی العَطاشا آقام اباالفضل»
تا سرت شکست
تا بازوی آب آورت شکست
تو خیمه قلب خواهرت شکست
اباالفضل
*وقتی داشتم میومدم یه صحنه ای رو دیدم جیگرم آتیش گرفته. زینب من یک به یک به اهل حرم گفت وای اباالفضل رفت معجر من رفت...*
بی کَسِ حرم
بدون تو دلواپس حرم
نباشی پاشون میرسه حرم
اباالفضل
*اینجاشو باید غیرتی داد بزنی...*
غم زینب کشته ما رو
که جمع کرده دخترا رو
داره محکم تر می بنده
گره های معجرا رو
بعد از تو امون نداره خیمه
تمومه کار خیمه
پاشو اباالفضل
*آی غیرت الله...*
بعد از تو تنم به غارت میره
زینب اسارت میره
پاشو اباالفضل
* اگه صدا هلهله می شنوی صداتو به اربابت برسون. بگو حسین جان! من هنوز زنده ام. برات داد میزنم. حسین...حسین جانم! تا بوی داداششو شنید؛ یه عمری با بوی حسین زنده ست. اگه چشمش نمی بینه، یه چشمش هم تیر خورده. اما همه جانش از بوی عطر برادر پره. گفت: داداش اومدی. خوش اومدی حسینم. نبودی چند لحظه پیش مادرت زهرا اینجا بود. گفت داداش! هرچی بهم گفته بودی از کوچه امروز دیدم. هنوز صورت مادرت کبوده. هنوز دست به پهلو میگیره راه میره...*
گرفته مادرت زهرا سرم را روی دامانش
تماشا میکنم با چشم خود روی کبودش را
حسین جانم...
*از این جا عباس داره روضه میخونه. یخورده اون طرف تر تو خیمه، یه مادری هی میاد کنار گهواره. میگه الان عمو میاد...*
چرا مادر نمی خوابی چرا اینگونه بی تابی
گمانم تشنه آبی علی اصغر لالا لالا
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
#شب_تاسوعا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•گر چه کم هستند...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است
هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است
*چند بار حضرت فرمود: هرکی میخواد بره، بره. مثل امشبی رو هم نوشتن، که حضرت فرمود: چراغ ها رو خاموش کنید، مشعل ها رو خاموش کنید. اونایی که میخوان برن راحت بتونن برن، خجالت نکشن. دیگه کار جدی شده. فهمیدن هیچ خبری نیست. یه عده به احساس های دیگه اومده بودن دور ابی عبدالله. کم کم همه رفتن. صدای پاها میومد. زینب کبری میگفت آخ حسین. دارن تنهات میذارن داداشم...*
بین طومارش زهیر و عابس و جُوْن و حبیب
حُر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟
*همون روزی که جلو سپاه ابی عبدالله رو گرفت، سیدالشهدا میگفت: لا حول و لا قوه الا بالله. هرچی نگاه میکنم تو سپاه مایی، الان مقابل ما ایستادی؟! خیلی از ما همینطوری هستیما. خیلی. حضرت وقتی نگاه میکنه میگه من که نگاه میکنم تو که جزو گریه کنای جدّ منی، الان تو مجلس گناه چیکار میکنی؟ چرا مشغول گناهی؟ تو مگه گریه کن حسین من نیستی...؟*
خیمه را تاریک کرد و خواست راحتتر رود
هر غریبه که میان آشناها مانده است
تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشم هاش
چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است
*هرکدومشون یجور رجز خوندن امشب. بعضی هاشون رجز هاشون ممتازه مثل زهیر. خوشا به سعادت زهیر. چجوری ارباب مون بغلش کرد و خریدش. حسین جان! یه بارم ما رو اون طوری بخر آقا! ما با همه آلودگی هامون هیچ موقع نشده اگه یه خیمه امام حسینو دیدیم، دلمون باز شده. خیمه روضه امام حسین. بابا زهیر میگفت: خیمه منو یه جایی بزنید من چشمم به چشم پسر فاطمه نیفته. وقتی فرستاد دنبالش ابی عبدالله، نمی خواست بره. همسرش... یه موقع همسرت تو رو درِ خونه ابی عبدالله نگه میداره. اگه یه همچین همسری داری قدر بدون. از این همسر بچه هایی به وجود میان، این بچه هام میان در مسیر امام حسین میشینن نوکری میکنن. گفت خجالت بکش زهیر. پسر فاطمه دنبالت فرستاده. نمیخوای بری؟ لقمه رو نزدیک دهان آورده بود، گذاشت زمین با عصبانیت با غیظ، بلند شد. بریم ببینیم چی میگه. رفت، اینجا رو دیگه تاریخ هیچی ننوشته. کسی نبوده تو خیمه که بخواد ببینه ارباب چی بهش گفت. شاید حسین گفته زهیر! میای کمک مون بکنی؟ میای کمک مادرم بکنی؟ شاید اصن ارباب یه نگاه بهش کرد! نمیدونم. برگشت به همسرش گفت برو طلاقت دادم. برو خونه خودت. برو زندگیتو داشته باش. مال و اموال همه چی مال تو. من دیگه دنبال حسین دارم میرم، کربلایی شدم. حالا این زهیر، امشب چنان رجزی... حسین جان! بریم؟ اگه میخواستیم بریم که تو دنبال مون فرستادی. اگه هزار بار منو بکشن، بدنمو آتیش بزنن، خاکسترمو به باد بدن، بازم میام دورت میگردم. خیالش که از همه راحت شد، فرمود: بیاید حالا جایگاه تون رو فردا ببینید، مابین انگشتشو باز کرد. هی یکی به یک اومدن، خونه های بهشتی شون رو، قصرهای بهشتی شون رو، نعمت هایی که خدا براشون، کنار خونه ابی عبدالله... رسید به حبیب. تا رسید به حبیب، حبیب اومد دستای آقا رو بوسه زد. انگشتشو بست. گفت: حسین جان بهشت من تویی. تو هرجا باشی بهشت منه. از کارهای امشب ارباب تونه...*
خار میچیند چرا هی از زمین این وقت شب
در پریشانی بُرِیْر از کار آقا مانده است
*گفت آقا داری چیکار میکنی؟ این وقت شب. فرمود: میان فردا این خیمه ها رو آتیش میزنن. بچه های من از این مسیر میدوئن. میخوام این خارها کمتر تو پای رقیه ام بره...*
امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد
شرمگین از شرم او عمریست دریا مانده است
با وجود وعده دادن های شمر بی وجود
مثل کوهی پشت مشک خیمه سقا مانده است
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•غروب بود و تنی...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شام_غریبان۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب بود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان،خونِ پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضهی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب، برگردیم
نوشتهاند مقاتل، دروغ باشد کاش
بُرید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش
*بچه ها هممون بیاییم اینطوری فک کنیم...*
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیروهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
*این از همه مهم تره...*
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز مَحرم هست
چقدر روضهی جانکاه، کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز، نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد!
برای روضهی زینب بمیر، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضهخوان بودند
مَحارم حرمش بین ناکسان بودند
امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمهها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذَّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
* این روضه دیگه برا فرداس...*
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزهی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
*میخوای ببینی چجوری زینب سوار شد...*
برای خواهرِ ارباب، ناقه زانو زد
گذشت کرب و بلا، روضهها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت، امان امان از شام
#شاعر: محسن ناصحی
ای خستهی لب تشنهی از حال رفته
رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته
رفتی ندیدی خواهر پردهنشینت
مانند حیدر در دلِ جنجال رفته
طوری شکستم در همین یک ساعت انگار
از عمر بی تو بودنم صد سال رفته
یک ماهه، ششماهه به پشت خیمه دفن است
برخیز که دشمن به استهلال رفته
رفتند طفلان پا برهنه بین صحرا
خار مغیلان هم به استقبال رفته
گفت: حسین جان!
از رنگ و روها میتوان فهمید این را
در این هیاهو چه کسی گودال رفته
وقتی عروسک هست دست شمر یعنی
در غارت خیمه همه اموال رفته
*آزاد شد آب و... حسین جان! بذا یه خبر خوبم بهت بدم...*
آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند
آزاد شد آب و رباب از حال رفته
* همه رو آروم کرد. زیر یه خیمه نیم سوخته همه رو جمع کرد. به سختی بچه ها رو بی بی امشب داره مدیریت میکنه. یه وقت دید پشت خیمه ها یه صدا ناله داره میاد. هی داره این خاکا رو زیر و رو میکنه. میگه خانم همین جا دفن کرد این بچه رو. هرچی می گردم پسرم نیست. چنان داره ناله میزنه، حضرت زینب گفت، عروس مادرم! رباب جان! من اینا رو به سختی آروم کردم. چرا اینطوری داری داد میزنی؟ گفت خانم دست خودم نیست. تا حالا که آبو بسته بودن، علی که تو بغلم بود شیر نداشتم بهش بدم. حالا که یه جرعه آب بهم دادن، الان که شیر دارم دیگه شیرخواره ندارم...*
آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست
دنبال لب های تو تا گودال رفته
#گروه_شعر_یا_مظلوم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
56.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طشت گذاری مسجد فاطمیه _فلاح
کربلایی نوید آسال
#قسمت_اول
جمعه ٣٠ خرداد ١۴٠۴
|⇦•ای کشته ای که جان...
#قسمت_اول #روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده #شب_اول_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج میثممطیعی•✾•
بی بی سلام ماه محرم شروع شد.همین الان یه نگاه به ما بنداز ما دیر رسیدیم. نوکرات،عاشقای پسرت،خیلی قبل تر رزق گریه محرم رو گرفتن.خیلی هاشون فاطمیه،همون شب شام غریبان کار رو تموم کردند.از اون موقع تا الان منتظر محرمند.ما دیر رسیدیم یه نگاه به ما بنداز.به خاطر دل علی یه نگاه به ما بکن؛ما بتونیم برا پسرت گریه کنیم.شب اوله شب حضرت زهراست.بی بی جانم به حق اون لحظه ای که اگه پسرت گودی قتلگاه تمام توانش رو جمع کرد؛روی زانو نشست؛یه نگاهی به سمت خیمه ها انداخت.به حق اون لحظه ای که تمام توانت رو جمع کردی از جا بلند شدی..دنبال حیدر می دوید.بلند شد.دنبال علی می دوید.زبان حال علی این شد.*
زهرای من!
در وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند
زهرای من!
چرا شده گوشهٔ چشمت کبود؟!
به من بگو: مگر علی مرده بود؟!
وای من و وای من و وای من
میخ در و سینه زهرای من
*یه زنی بین در و دیوار صدا زد:"یا ابتاه هکذا یُفعلُ لابنَتِه"همین بانو عصر عاشورا صدا زد:"بنی قتلوک،ذبحوک و من الماء ذبحوک"*
میان این همه نوکر به فکر من هم باش
منی که از همه جز تو،عجیب، خسته شدم
بوی بهشت می وزد از کربلای تو
ای کشته ای که جان دو عالم فدای تو
دیوانه وار آمده ام تا به قتلگاه
وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو
*یه وقت صدا زد"هل من مُغیث یغاثنا لوجه الله؟! " *
در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب
وقتی شنید، ناله وا غربتای تو
*عصر عاشورا شد"وَ عَزَمَ علی لِقاء قومِه بِمُهجتِه" دیگه خودش اراده میدان کرد.یه نگاه به راست و چپ کرد."و نظراََ یمینا و شمالا"هی نگاه کرد" فَلَم یَره مِن اصحابِه اَحَداََ"هیچ کسی رو ندید.اول صدا زد: "یا مسلمَ بنَ عقیل"مسلم کجایی؟!"یا هانی بن عروه"مسلم که کربلا نبود.مسلم کوفه شهید شد،نهم ذی الحجه.حاج آقامجتبی می فرمود: مسلم ابن عقیل باب الحوائجه پیغمبر فرمود:من عقیل رو دوبار دوست دارم...یکی به خاطر اینکه عقیل رو دوست داشتم.یکی اینکه خدا یه پسری به عقیل میده؛در راه محبت نوه من شهید میشه.آی مسلم آقا صدات کرد.تو کجا صداش کردی آی غریب کربلا؟! آی غریبا! آی بی کسا!نماز عشا رو در مسجد خوند، پشت سرش رو نگاه کرد؛ دید سی نفر باهاشن.آمد آستانه مسجد؛یه نگاه انداخت،دید فقط ده نفر موندن.همچین که پا به آستانه کوچه گذاشت، یه نگاه به عقب انداخت، دید هیچ کسی باهاش نمونده" فَمَشی مُتَلَدِّدا فی اَزِقَّه الکوفه"تنها و سرگردون و حیرون تو این کوچه ها میگشت؛رسید در خونه این بانو،در خونه پیرزن نشست؛طوعه در رو باز کرد.یه مقداری صبر کرد،دید نمیره.صدا زد ای بنده خدا چی میخوای؟ گفت: یه ذره به من آب بده. آب خورد؛همین جور نشست. صدا زد:"یا عبدَ الله اَلَم تَشرَب؟! "مگه آب نخوردی؟"لا، جُلوس علی بابی"درست نیست در خونه من بشینی.بلند شو برو سراغ زن و بچه ات.برو سراغ خانواده ت."ما لی مثلی اهل و لا عشیره"من تو این شهر،کسی رو ندارم. کی هستی؟من مسلم بن عقیلم..*
کرم نما و فرود آی که خانه،خانه توست.
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#شب_اول_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•روضه برای حضرت مسلم...
#قسمت_اول #روضه و توسل به باب الحوائج حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام اجرا شده #شب_اول_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾•
ماه محرم آمده یا صاحب العزاء
بر دوش توست شال عزا صاحب العزاء
قربان پلک زخمی تو یا ابالغریب
*قربون اون چشمایی که این چند شبه از گریه زخم میشه امام رضا علیه السلام برا روصه جدشون مجلس عزا میگرفتن
اونایی که میومدن مجلس امام رضا میدیدن چشمشون زخم شده میفرمودن : برا جد غریب ما بلند بلند گریه کنید*
قربان پلک زخمی تو یا ابالغریب
روضه گرفته ای تو کجا صاحب العزاء
آقاجان ای صاحب عزای محرم بیا دگر
یک سر بزن به مجلس ما صاحب العزاء
بین کدام خیمه تو خون گریه میکنی
کجا خیمه عزا زدی حجه ابن الحسن
بین کدام خیمه تو خون گریه میکنی
در کوفه یا که کرب و بلا صاحب العزاء
روضه برای حضرت مسلم گرفته ایم
مجلس به پاست بی تو چرا صاحب العزاء
*بی مقدمه بریم حرم قشنگ مسلم ابن عقیل خوش بحال زائرایی که امشب کوفه کنار مضجع شریف مسلم ابن عقیلن
تو زیارتنامش اومده"السلام عليك أيها الفادى بنفسه و مُهجته، الشّهيد الفقيه المظلوم، المغصوب حقّه، المنتهك حرمته"
سلام به اون آقای جان نثار فقید، شهید، مظلوم که حقش غصب شد حرمتش شکست. مسلم وقتی وارد کوچه شد همون هجده هزار نفری که نامه نوشته بودن باهاش بیعت کردن.اول ابتدا وارد کوفه شد تا قبل از این که ابن زیاد وارد کوفه بشه مردم بیعت کردن گروه گروه میومدن
اما یه دلشوره ای ته دل مسلمه اینجا بود نامه نوشت به ابی عبدالله حسین جان بیا آقا..قربون مظلومیتت برم اما بعد چندین روز گذشت از اومدن مسلم یه شب نماز مغربو خوند به عشا که نرسیده دید مسجد خالیه همه رفتن.تنها و مظلوم ایستاد بین مسجد فهمید اینا دیگه دلاشون با ابی عبدالله نیست.لذا یکه و تنها کوچه های کوفه رو گذر میکرد...*
شکنجه دیده امو و خسته و پریشانم
از اینکه نامه نوشتم بیا پشیمانم
تو را به جان رقیه حسین کوفه نیا
فدای تو بشوم ای پسر عمو جانم
سرم به سر در دارالاماره نذر تو شد
ببین فدای سرت که شکسته دندانم
آخه براش آب آوردن دندون افتاد میون ظرف آب اینقدر که سنگ زدن.اینقدر حضرت رو هتک حرمت کردن نذاشتن حتی حضرت حرف بزنه*
نیا تو را قسمت میدهم به جان ریاب
برای آل رقیه عجیب حیرانم
برای طفل رضیع تو حرمله امروز
سه شعبه داده سفارش اگر که گریانم
من سنگ میخورم به گناه محبتت
این صورت شکسته به قربان صورتت
*همینطور خون از صورت مسلم جاری بود
هی دورو برشو نگاه میکرد تنها مونده بود دیگه*
افتاده ام زمین و به یاد تن توام
من غصه دار زیر لگد بودن توام
حسینجان!
تیر سه شعبه دیده امو و آب از سرم گذشت
یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت
گودال براش کندن آقای ما رو انداختن میان گودال دورش رو گرفتن یه عده با سنگ میزدن نتونه نگاه کنه و گرنه مسلم ابن عقیل دلاوری بود جنگاوری بوده بعد شمشیر و نیزه ها رو پرتاب کردن حصرت نشست میان گودال چه کردن؟دستان حضرت رو بستن کشون کشون تو کوچه های کوفه دارن میبرنش هی گریه میکرد.
اولش اینه آدم میپرسه مگه مرد جنگی گریه میکنه؟دلاور بوده مسلم ابن عقیل
وقتی بردنش بالای دارالاماره هی میومد سرک میکشید اینطرفو اونطرفو نگاه میکرد
اون نانجیب طعنه زد مسلم چرا گریه میکنی مگه مرد گریه میکنه..چرا این ور واون ورونگاه میکنی.حیران چه هستی مسلم فرمود: نامرد برا خودم گریه نمیکنم من نامه نوشتم حسین مردم تو رو میخوان آماده ان..گریه ام برا اینه آقای من با زن و بچه ش داره میاد آوره بیابونا شده*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#شب_اول_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•اختیار دل ماست...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾•
اختیار دل ما هست بدستان خودش
هر که در مجلس او آمده دعوت دارد
حرم اوست به هر جا که بر او گریه کند
کربلایش بخدا این همه وسعت دارد
روز محشر که غنیمت نخرند از آدم
پیرهن مشکی ما هست که قیمت دارد
گریه کردیم برایش که خودش فرموده
اشک چیزیست که بر زخم طبابت دارد
* به اون عاشق دلسوخته به اون ولی خدا حضرت فرمود: به شیعیان ما بگو اگه می خواید زخمای تن من خوب بشه برا من گریه کنید برای من اشک بریزید چون اشک تون مرهم این زخمای منه.*
دست جمعی به سرش ریختن این مردم
همه رفتن ولی شمر سماجت دارد
*آری کربلا همان سرزمینیه که ابن عباس میگه در صفین بین راه رسیدیم سرزمین نینوا. امیرالمؤمنین از خستگی قدری خوابش برد.ابن عباس میگه یوقت دیدم هراسان از خواب پرید.*هی صدا می زد حسینم "غریباً وحیدً فریدا"ابن عباس میگه سئوال کردم آقا جان چی شده چه خوابی دیدید اینجوری هراسان از خواب پریدید؟ آقا فرمودند: ابن عباس خواب دیدم اینجا حسینم بین خون داره دستو پامی زنه.همین کربلایی که روز دوم محرم کاروان امام حسین می رسه اینجا همونجاییه که پیغمبر وعده اش رو داده امیرالمؤمنین به حضرت زهرا وعده اش رو داده. تو شکم مادرش فاطمه بود.چون پیغمبر رسید دید گریه می کنه فاطمه سئوال کرد چرا دخترم گریه می کنی ؟عرضه داشت بابا چند روزه جگرم با این بچه ای که تو شکممه سوخته.مگه چی میگه؟ عرضه داشت میگه" انا الغریب "من غریبم مادر پیغمبر پا بپای فاطمه گریه می کرد دلداریش می داد. گفت: آیا چیز دیگری هم گفته که امروز اینقده جزع و فزع می کنی ؟ گفت بابا امروز همش میگه" انا العطشان انا العطشان، انا العطشان، انا العطشان" مادر من تشنمه پیغمبر فرمود: صبر کن من خودم برات میگم این بچه دلیل داره هی غربتش رو میگه تشنگیش رو میگه. پیغمبر فرمود: فاطمه جان یه جایی حسینم رو می کشند که دو تا نهر آب از کنارش رد میشه تشنه اس ولی کسی به پسرم آب نمیده.اینقدر مادر و پدر گریه کردن برا این مصیبت. خیلی ابی عبدالله سخت بدنيا اومده تو شیش ماهگی وقتی حضرت زهرا گذاشتش توی گهواره روایته میگن آخه ما عادتمون اینه مادر کنار گهواره میشینه یه چیزی میگه.. لالا لالا لا لا لالا لا لا لالا. یعنی اصلش همینه مادر باید برای بچه لالایی بخونه اما این پسر فرق داره مادر بجای لالایی می دونی چی می خوند..هی میگفت کربلاکربلا کربلاکربلا..یه چیزی پیغمبر گفت که کربلا اتفاق می افته فاطمه یادش نرفت.. کربلااااااا کربلااااااا کربلا.اونوقت گفت یا رسول الله اولش تا شنید بین دو نهر آب سر از بدنش جدا می کنن گفت من این بچه رو نمی خوام. اگه قراره بچمو اینطور بکشن بخدا بدنيا نیومده نمی خوامش پیغمبر فرمود: صبر کن. چرا ؟چون یه نویدی پیغمبر داد.فرمود: مهدی! آن منجی عالم که قراره بیاد دادرس همه عالم باشه از صلب حسینه غصه نخوری حسینم رو شهید می کنن به فجیعترین وضع حسین منو می کشند اما فاطمه جان بچه های حسین یکی پس از دیگری حجت خدا روی زمین می شن تا مهدی صاحب الزمان بدنيا بیاد و منجی مهم بود برای حضرت زهرا تا اینو شنید آروم شد
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
|⇦•دلم دوباره ببین...
#قسمت_اول #مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا گریز به روضه حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی وحید شکری •✾•
"یا رب زهرا..... بحق زهرا... اشفع صدر زهرا.... بظهور.. الحجة"
دلم دوباره ببین، که شد پریشانت
عزیز فاطمه، جان جهان، به قربانت
برای روز ظهورت، برای آمدنت
چقدر، مانده که کامل شوند یارانت؟
*من میخوام دو سه خط با امام زمان حرف بزنم..*
بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان
به جستجوی تو و ، خیمه و بیابانت
*ما همه دور هم گریه میکنیم، قربون اون آقایی برم، که خیمه ماتم میزنه، تنها تو دل بیابونا میشینه و گریه میکنه*
*میدونی چرا این شعرو خوندم، برای این یه خطش، که میخوای آقا رو قسم بدی!!*
به که قسم خورم بی تو من کم آوردم...
بس است این همه دوری،
بس است هجرانت امام زمان
تو را قسم، به کبودی بازوی زهرا...
عزیز فاطمه برگرد، سوی کنعانت مام زمان
*هرجا نشستی آقا رو صدا بزن یا صاحب الزمان ..*
نگاه مادری حتی به هیزم میکند زهرا
و آتش را پر از گلهای گندم میکند، زهرا
مراقب بود در آتش نسوزد چادرش، شاید
که زینب را در این چادر تجسم میکند زهرا
*میگفت یه شب اینقدر بالای قبر بی بی گریه کرد ، امیر المومنین ، در عالم خواب بی بی سلام الله علیه رو خواب دید.علی جان، پاشو برو ، بچه هام نیمه شب بهونه من رو گرفتن بیدار شدن، آقا میگه تا وارد خونه شدم، دیدم زینب، چادر مادر رو سر کرده، زینب جان قربونت بشم، این چه کاریه؟؟گفت بابا: داداشم حسن گفت، زینب جان..دلمون هوای مادر کرده، پاشو چادر مادر رو سر کن....یذره جلو ما راه برو
یاد مادر بیوفتیم*
به گوشت خورده آیا، آب آتش را بسوزاند
میان موجی از آتش، تلاطم میکند زهرا
دلیل زندگی را در تماشای علی میدید
علی را در شلوغی، ناگهان گم میکند زهرا
*یا زهرا.... آره، برای روضه مادر باید بلند بلند گریه کنی امام صادق فرمودند: برای مادر ما، آه بکشید...مادر مارو جوون کشتن...*
علی را با چه حالی، از میان کوچهها بردند
که با خاکِ عبای او، تیمم میکند زهرا...
صدایِ پای رفتن، از در و دیوار میآید
علی تابوت میسازد تبسم میکند زهرا
«آی مادر،... آی مادر،... »
سجّاده ام معطّر از بوی ربّنا بود
آنچه شنیده می شد از من فقط خدا بود
یک عمر آه و نفرین، از این و آن شنیدم
تنها به جرم این که نفرین من دعا بود
*گریه کن های مادر بسم الله..*
دیشب برای مردم، تا صبح گریه کردم
ای کاش یک نفر هم، یک دم، به فکر ما بود
امروز را نبینید این بی حیا لگد زد
دیروز پشت این در جمعیتِ گدا بود
* آره این خونه ای که دارن حالا بی حرمتی میکنن، هرکی از هرجا میموند، در این خونه رو میزد..*
دستم شکست اما من درد حس نکردم
اسم علی دوا بود، ذکر علی شفا بود
ای کاش می شکستند این دست دیگرم را
اما به جای این دست، آن دست بسته وا بود
ای کاش ماجرا را حیدر ندیده باشد
وقتی سرم به در خورد، فضه! علی کجا بود؟!!
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#کربلایی_وحید_شکری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•به مهریانی ودست کریم...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ کربلایی جبار بذری•✾•
به مهربانی و دست کریم شهرت داشت
برای مردم بیرحم نیز رحمت داشت
سه سال هستهی خرما مَکید و راضی بود
بزرگ بود ولی اینچنین ریاضت داشت
زِ دشمنان خودش بارها عیادت کرد
شبیه دوست به بیگانهها عطوفت داشت
کمک به پیرِ زمینگیر و کودکان میداد
اگرچه کون و مکان را همه به خدمت داشت
چقدر سنگ زدند و چقدر زخمی شد
صبور بود در این راه و استقامت داشت
به ذوالفقارِ علی تکیه داشت وقتِ خطر
نبوتش همه جا تکیه بر ولایت داشت
هر آنچه در شب معراج دید فاطمه بود
زمانِ بوسه به دستش هوایِ جَنّت داشت
حسین را بروی شانههایِ خود میبرد
برای بردن او نیتِ عبادت داشت
*خدا رحمت کنه آیت الله بهجت رو، نقلِ روایت اینه پیغمبرِ خدا میومد درِ خونهی بیبی فاطمه رو دقُّ الباب میکرد، دستهایِ مبارک فاطمه رو بوسه میزد.آیت الله بهجت رحمت الله میفرمود: نه اینکه بخواد دستِ فاطمه رو بالا بیاره ببوسه، نه ! پیغمبر خَم میشد دستهای فاطمه رو میبوسید.یه روز از این روزا اومد درِ خونهی فاطمه رو دقُّ الباب کرد، تا فاطمهی زهرا فهمید پیغمبره دوید در رو باز کرد.پیغمبر سلام کرد، جواب گرفت، گفت: فاطمه جان! اومدم امروز سر سفرهاتون باشم، غذا چی پختی واسه بچه هات؟ چی تهیه دیدی؟بیبی فاطمه فرمود: باباجان! امّ أَیمَن مقداری آرد و روغن آورده گفت: همون رو بگیر یه چیزی درست کن بخوریم.سرِ سفره نشست اما دیدن پیغمبر لب به غذا نمیزنه، بغض تهِ گلویِ پیغمبر رو گرفته.. اونقدر اونقدر اونقدر صبوری کرد تا همه غذارو بخورن، رفت یه گوشه شروع کرد به گریه کردن.دیدن پیغمبر بلند بلند گریه میکنه، کسی جرأت نکرد نگاه به پیغمبر کنه علتِ گریه رو بپرسه، أبی عبدالله بلند شد، چهار پنج سالشه اومد گفت: بابابزرگ چرا گریه میکنی؟ أبی عبدالله رو نشوند رو زانو، بغلش کرد، خودِ پیغمبر شروع کرد به خوندنِ مصیبت گفت: حسین جان! یه روز بابات رو شهید میکنن. مادرت رو شهید میکنن.. برادرت حسن رو شهید میکنن..تا رسید به خودِ أبی عبدالله چشم تو چشمِ حسین.. گفت: حسین جان "لا یَوم کَیومُكَ یا اباعبدالله"هیچ روزی روزِ تو نمیشه حسین جان، عالَم واسه حسین گریه کرده*
هر آنچه در شب معراج دید فاطمه بود
زمانِ بوسه به دستش هوایِ جَنّت داشت
حسین را بروی شانههایِ خود میبرد
برای بردن او نیتِ عبادت داشت
همیشه خواند زِ کوچه، زِ عصرِ عاشورا
میانِ خانهی خود روضه داشت، هیئت داشت
*وقتی خودِ پیغمبر بخواد روضه بخونه، از فاطمهاش روضه میخونه، از حسینش روضه میخونه.. اصلاً راهشو پیغمبر به ما یاد داد.واسه من میخواید گریه کنید، واسه حسینم گریه کنید. اصلاً غیرِ این نیست که..*
بَس کن عزیزِ تا سحر بیدار، بس کن
کُشتی مرا با گریهی بسیار، بس کن
ای چند شب بیدارمانده، آب رفتی
ای چند شب بیدارِ من این بار بس کن
رویَت ندارد طاقتِ این اشکها را
طاقت ندارد اینهمه آزار، بس کن
باید ببینی روزهایِ بعدِ خود را
باید بمانی با غمی دشوار، بس کن
باید بگویم روضههایِ بعدِ خود را
باید بسوزی بعد از این دیدار، بس کن
ای کاش بعد از من کسی جایَت بگوید
با هیزم و با آتش و دیوار، بس کن
ای کاش میگفتند، خانم بچه دارد
ای کاش میگفتند، با مسمار بس کن
در کوچه میاُفتی، کسی غیر از حسن نیست
با گریه میگوید که در انظار بس کن
در کوچه میاُفتی و میگوید به قنفذ
افتاد دستِ مادرم از کار، بس کن
دستت مغیره بشکند، حالا که افتاد
از چادرِ او پایِ خود بردار، بس کن
*بیبی فاطمه پرستارِ پیغمبره، جانِ عالَم فدای پیغمبر، جانِ عالَم فدای فاطمه..دید یکی درِ خونه رو دقُّ الباب کرد، بیبی خودش در رو وا کرد، دید یه جوانی پشتِ در ایستاده گفت: اومدم پیغمبرِخدا رو عیادت کنم. بیبی فاطمه فرمود: مگه نشنیدی پیغمبر ممنوع الملاقاته؟ طبیب دیدنِ پیغمبر و ملاقاتش رو ممنوع کرده در رو بَست.*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#کربلایی_جبار_بذری
#ویژهٔ_ایام_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.
|⇦•گریه کن ها همه از داغ ...
#قسمت_اول #روضه_امام_رضا گریز به کربلا اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج #محمدرضا_طاهری
●━━━━━━───────
گریه کن ها همه از داغ رضا گریه کنید
*دستور آقامونه فرمود: اگه خواستید گریه کنید برا جد غریبم. اما مگه همیشه یه همچین شبی برای آقای غریب مون امام رضا گریه نکنیم! از مسیر امام رضا ما به مسیر ابی عبدالله رسيديم. خدایا کمک مون کن*
گریهکن ها همه از داغ رضا گریه کنید
شده مسموم ولی نعمت ما گریه کنید
پاره ی قلب پیمبر جگرش پاره شده
*دو نفرو پیغمبر فرمود پاره های تن منند. چکار کردن با پاره های تنش. شب آخره. یا امام رضا! من هرکجا روضه بی بی رو راحت بخونم محضر امام رضا سختمه. چه کردن با پاره های تن پیغمبر. یه پاره ی تنش مثل فردا، دیدن تو کوچه عبا رو سر کشیده. بعضیا نوشتن پنجاه مرتبه این راه کمو امام رضا هی رو زمین افتاد. هی صدا میزد یا زهرا! هرکی تو کوچه میخورد زمین ازین خانواده؛ یاد اون خانمی میفتاد. آخه هیچ کسی مثل فاطمه اینطور زمین نخورده. چنان نانجیب سیلی تو صورتش زد. گفت*
«بردم پناه هر چه به دیوار بیشتر
او پیشتر رسید و رهم بیشتر گرفت»
پاره قلب پیمبر جگرش پاره شده
به جگر سوخته ی زهر جفا گریه کنید
خواهرش نیست که بر بی کسیاش گریه کند
جای معصومه ی مظلومه شما گریه کنید
گل بیارید و به همراه زنان نوغان
*گفتن مهریه هامونو می بخشیم. ای والله به وفای این زنها! مهریه هامونو می بخشیم؛ اجازه بدید بریم تشییع جنازه. پسر فاطمه غریبه. اینقدر گل آوردن ریختن رو بدن امام رضا. الهی فدای اون بدنی بشم که وقتی زین العابدین داشت از کربلا میرفت، میگفت عمه گويا اینا ما رو مسلمونم نمیدونن. بدن های خودشونو دفن کردن، بدن بابای غریبم روی خاکا مونده*
به غریبی غریب الغربا گریه کنید
یاد آن لحظه که آن نور دل آل عبا
آمد اما به سرش داشت عبا گریه کنید
دو قدم رفته نرفته به زمین می افتاد
سخت شد کار معین الضعفا گریه کنید
نا ندارد که سر از روی زمین بردارد
دستگیر همه، افتاده ز پا گریه کنید
پسرش آمد و برداشت سرش را از خاک
بعد از این بر غم شاه شهدا گریه کنید
پسرش آمد و سیراب از این دنیا رفت
همه بر تشنه لب کرب و بلا گریه کنید
*تشنه لب کرب و بلا آب بهش ندادن چرا؟*
بهر آن کشته لب تشنه که آبش دادند
با سرِ نیزه و شمشیر و عصا گریه کنید
باغریب الغربا بهر غریب گودال
که بریدند سرش را زقفا گریه کند
شاعر : #عبدالحسین ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
#زیارت_مخصوصه #امام_رضا
#آخر_صفر #شهادت_امام_رضا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇