|⇦•غبار دشت بالا رفت...
#شعر_خوانی و توسل ویژهٔ ورود خاند ان آل الله به سرزمین کربلا اجراشده#شب_دوم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ سیدمجید بنی فاطمه •✾•
غبار دشت بالا رفت و میشد کاروانی آن میان پیدا
به هر محمل نهان آیینه ی انسیةَ الحَورا
شگفتا کاروانی همچو اسماعیل، طفلانش
چو ابراهیم مردانش، دو عالم بیقرارانش
و باشد غبطه ی پیران، مقام شیرخوارانش
علم در دست های حضرت سقا
قیامت را نمایان میکند آن قامت رعنا
حرم در سایه سار لطف او باقی
و خشکیِ بیابان هم صدا میزد به مشتاقی
الا یا ایّها السّاقی اَدِر کَأسًا و ناوِلها
به سوی شاهِ عالم، چشمه های عالمِ بالا
نگاه شاه اما در تماشای گل لیلا
میان آه و اندوه شقایق ها
و سیل اشک های حضرت زهرا
امیر قافله، چشم و چراغ مشرقین آمد
حسین آمد حسین آمد حسین آمد
به نام نامی ساقی کوثر خیمه برپا شد
طنین انداز شد گویا صدا در پهنه ی گیتی
سرِ اهل زمین و آسمان پایین
که ناموس خدا از محمل خورشید می آید
به دور ناقه اش دیواری از غیرت مهیّا شد
نمیبیند نگاهی قامت زینب
ولی پیداست از آینده حتی شوکت زینب
جلال و حشمت زینب شکوه و عصمت زینب
چه گویم مِدحت زینب
که بر زانوی عباس است پای حضرت زینب
و اِجلال نزول دختر زهرا چنین باشد
چرا که در رگش خون امیرالمؤمنین باشد
به این حال آمده زینب به دشت کربلا اما
امان از گردش دنیا امان از عصر عاشورا
پناه خیمه مضطر شد بدون یار و یاور شد
و کاری که نباید میشد آخر شد
صدای ناله ی جن و ملک آمد
زمین گویا به سر میزد
زمان آشفته از این داغ و، در هم شد
و این مرثیه اوج روضه ی ماه محرم شد
چه خونی در دلش کردند
سوار ناقه ی بی محملش کرد
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#سید_مجید_بنی_فاطمه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•به لطفش...
#قسمت_اول #روضه وتوسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
"السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَرِيعَ الْعَبْرَةِ السَّاكِبَةِ وَ قَرِينَ الْمُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة، اَلسَّلامُ عَلَیک یا بابَ نِجاةِ الْأمّة أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ،"
به لطفش غم آه پروری داری
به سمت سینه ی عشاق معبری داری
همیشه نام تو اشک مرا در آورده
حسین خاصیت گریه آوری داری
*لذا فرمودن: هرکی جلوش سه بار بگی حسین اشکش جاری نشه دلش نلرزه با نام حسین نگران ایمانش باشه..*
کتاب داغ تو را جبرئیل شرح دهد
میان عرش خداوند منبری داری
یکی ز اهل بکاء قدیمیت نوح است
تو نسل گریه کن از هر پیمبری داری
حسین جان!
کلید دار حریمت رقیه خاتون است
در آستان خودت شاه دختری داری
بیا به سینه زنانت قیامت عظماست
چه های وهوی شریفی چه محشری داری
تمام هم و غمم کار و بار هیئت توست
خودت هوای مرا وقت نوکری داری
مس وجود مرا چای روضه ات زر کرد
عجب شراب خوشی کیمیاگری داری
بهشت بین دو انگشت تو به عابس گفت
*شب عاشورا یه نقل اینه ارباب از بین دو انگشتش جایگاه اصحابش رو در بهشت نشون داد. وقتی نوبت حبیب که شد دست گذاشت رو دست آقا گفت: اولاً بگو جاییکه من رو میبرن تو هم هستی یانه؟ عشق اینه*
بهشت بین دو انگشت تو به عابس گفت
جنون بخواه که فردای بهتری داری
فقط تویی که وهب را حبیب خود کردی
فقط تویی که چنین فن دلبری داری
مولای من!
شبیه جون مرا هم دعاکنی ای کاش
و حَظ کنی چه غلام معطری داری
تو مانده ای تک و تنها میان یک لشگر
نه همدمی نه پناهی نه یاوری داری
نفس نفس زدنت شمر را جری تر کرد
بلند کرد صدا را چه حنجری داری
غروب بود سرت روی نیزه بالا رفت
غروب بود سنان در خیام زن ها رفت
*ارباب وقتی وارد کربلا شدن یک آه پردردی کشیدن ابی عبدالله. نفس حضرت ب شماره افتاد.خود نامرد ملعون میگه من پشت در صدای نفس زدن زهرا رو میشنیدم....چندکار پشت هم اتفاق افتاد یکیش اینکه به کربلا رسیدن "تَنَفَّسَ الصّعَداء" یکیش آه سرد،پر درده پر غم کشید به نفس نفس افتاد ابی عبدالله. کاربعدی این بود سوال کرد اینجا کجاست؟ شاطی الفرات،غاضریه،نینوا بعد حضرت فرمود: اسم دیگه ای هم داره؟ گفتن آقاجان کربلا.. فرمود: "اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ " اینم یه کار ابی عبدالله بود.یه کار دیگه هم ابی عبدالله کرد وقتی جبرائیل برا پیغمبر هم خاک کربلا آورد یه مشت خاک کربلا رو دستش گرفت و بویید.
امیرالمومنین هم تو صفین رسید به کربلا همینجا مشتی خاک کربلا رو گرفت و بویید ابی عبدالله هم مشتی از خاک کربلا رو گرفت بویید و گریست.بزرگای ما هم اینجوری بودن اصلا تربت کربلا رو براشون میاوردن میگرفتن میبوسیدن میبوییدن. اصلا چرا حالا این تربت اینقدر عظمت داره؟ آخه رفقا فرمودن: اتفاقات عجیبی روی این خاک افتاده."أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ" توناحیه میخونیم سلام به اون خون هاییکه روی خاک ریخته."أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ"عظمت این خاک همینه اما از همه ی اینا بالاتر.. سیدا منو ببخشن یاصاحب الزمان..میدونی براچیه؟ "أَلسَّلامُ عَلَی الْخَدِّ التَّریبِ." وقتی ابی عبدالله به کربلا رسید.نوشتن خاک کربلا رنگ عوض کرد بادی وزید این خاک بلند شد به محاسن ابی عبدالله نشست. همچین که این خاک به محاسن ابی عبدالله نشست غم همه وجود حسین رو گرفت.اینجا فقط نبود محاسنحسین خاکی شد "فسقط الحسین عن فرسه إلی الأرض علی خدّه الأیمن"آقای ما یه روزم با گونه ی راست به زمین افتاده و محاسنش خاکی شد..*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قسمت_دوم #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
ای حضرت غریب من ای آشنای من
ای کعبه ی معظمه ی کربلای من
زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من
داداش! هر جا تویی بهشت معلای زینب است
صحرا و خانه فرق ندارد برای من
حسین جان خون تو با اسارت من جلوه میکند
پس انتهای توست همان ابتدای من
تا شیرهای آل علی دور زینبن
کرب وبلاست مرکز دولت سرای من
حالا نبین برای تو فریاد میکنم
همسایه لحظه ای نشنیده صدای من
گفتی قراره گریه کنان است این زمین
خرج تمام گریه کنانت به پای من
عباس خیمه را بغل خیمه ام بزن
هر جا که میروم تو بیا از قفای من
زینب علیست هیچ نمیترسد از،بلا
گیرم به کوچه ها برسد ماجرای من
امشب که به شانه ی تو تکیه میکنم
روز دهم چه میشود اینجا خدای من
حسین بگذار تا که ذبح شوم من بجای تو
با بچه ها برو به مدینه بجای من
گفت داداش..
عالم اسیر سفره ی خیرات زینب است
نان بیات کوفه نباشد غذای من
لعنت به نیزه های میان گلوی تو
لعنت به خنده های وسط گریه های من
*کار بعدی ابی عبدالله این بود شروع کرد توصیف کردن این سرزمین:"هاهُنا وَاللّهِ مَناخُ رِکابِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ سَفْکُ دِمائِنا،"
اینجا همینجاست که خون ما رو میریزن
وَ هاهُنا وَاللّهِ هَتْکُ حَریمِنا، وَ هاهُنا وَاللّهِ قَتْلُ رِجالِنا،" اینجا همونجاست که زنها بیوه میشن..من نمیدونم این یه تیکه رو جلو رباب گفت یا نه.."وَ هاهُنا وَاللّهِ ذِبْحُ اَطْفالِنا" بعضی حرفا همه رو به گریه میندازه اما.. بعضی از حرفا رباب رو به گریه میندازه بیشتر از همه به گریه میندازه.اما بعضی از حرفا کوه غیرت رو به تلاطم میندازه و بی قرار میکنه.یه وقت صدا زد..اینجا همونجاست که دستای ناموسمو میبندن..من نمیدونم اباالفضل با این جمله چه کرد.کار بعدی ابی عبدالله این بود: خیمه ها که بنا شدن همه رو توی خیمه جمع کرد."فنظر ساعة" همه رو ی ساعت میدید و گریه میکرد.نوشتن گریه به گونه ای بود همه محاسن حسین خیس اشک شد.برادراش میدید گریه میکرد، خواهراش میدید گریه میکرد، دختراش میدید گریه میکرد،همسرشو میدید گریه میکرد،علی اصغر، علی اکبر میدید گریه میکرد،حسین حرف نمیزد فقط گریه میکرد.
وقتی همه رو دید گریه کرد یوقت صدا زد
"اللّهُمَّ إنِا عِترَهٌ نَبِيِّكَ.."خدا ما رو آواره کردن خدا ما رو از،شهرمون دور کردن آواره مون کردن ما عترت پیغمبر توییم...
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═
#قسمت_پایانی #روضه و توسل ویژهٔ ورود آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
دلم، دلم چرا یجور دیگه در اضطرابه
چرا، چرا آب فرات به چشم من سرابه
این جوونا با ابالفضل خیمه که میزنن
پیش من باش داداش
دوست ندارم که بشینه گرد و خاکی
به روی تو داداش
من و زاری من و زاری
چرا خیره به گودال پر از خاری
من و زاری من و زاری
بگو که زینب و تنها نمیذاری
داداش دادش از آسمونه انگار داره آتیش میباره
داداش داداش از وقتی اومدیم رباب آروم نداره
خاک اینجا مثل آتیش میسوزونه همه تار و پودم
اون بلندی تل خاکی دلهره میندازه تو وجودم
تو این پیکار، تو این پیکار
اگه با نیزه جسم تو بشه نیزار
منِ پرده نشین میرم سر بازار
*ارباب وقتی رسید کربلا فرمود: جاییکه میخوایید خیمه رو برپا کنید روی بلندی نباشه. جای پست و پایینی خیمه ها رو برپا کنید.زینب کبری صدا زد داداش بابامون هر جا خیمه در جنگ برپا میکرد جای مرتفع که بتونه مشرف به جنگ باشه برپا میکرد. اما گفتی جایی پایین و پست تر؟! ابی عبدالله گریه کرد. صدا زد خواهر بابامون تو اون جنگ ها همیشه غالب بود اما خواهر اینجا ما رو میکشن. من نمیخوام تا اونجایی که بشه نگاهشون به ناموس و اهل خیامم بیفته..وای وای وای...صدای حجاج بن مَسروق بلند شد "نَکِسوا ُروسکم" سرتون پایین بندازید چشمتون ببندین بناست ناموس علی زینب پیاده بشه.دیدن عباس زانو زد رکاب گرفت. از اونطرف علی اکبر اومد جلو..قاسم اومدجلو.. بنی هاشم و محرم ها اومدن جلو با چه عظمتی دختر علی رو پیاده کردن.اما این کربلا روز دوم رو دید روز دهم و یازدهم رو هم دید.کار به جایی رسید بین این همه لشگر زینب دنبال یه محرم میگشت. محرمی نمونده یه وقت نگاه کرد به علقمه عباس بیا،،یه نگاه به گودال قتلگاه داداش بیا،،نگاه به خیمه ی دارالحرب علی اکبر، اباالفضل.. ای حسین......*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_بذری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•کاروان ز دور می آید...
#روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج عباس حیدرزاده•✾•
کاروانی ز دور می آید
میزند خیمه در دل صحرا
همه در زیر سایه ی خورشید
همه در فکر قسمت فردا
یک به یک مشکهایشان سیراب
و عَلَم در کف علمدار است
اثری نیست از بلا اکنون
بخت با کودکانشان یار است
با قدم روی زانوی اکبر
بانو آید فرود از محمل
ناگهان پیش چشم آیینه ها
میکشد آهی آتشین از دل
*تا عمه ی سادات پاشو رو زمین گذاشت آه کشید ...*
اینجا کجاست جگر زینب میسوزه اینجا کجاست دل زینب و آتش زده
مگر این خاک تشنه نامش چیست
*چرا شاعر میگه خاک تشنه ؟این خاک تشنه ی خونِ این خاک تشنه ی بدن اربا اربا ست.. این خاک تشنه ی بدنی که زیر سم اسبها میره..*
مگر این خاک تشنه نامش چیست
مردمی نینوا بخوانندش
البته نام دیگری هم هست
عده ای کربلا بخوانندش
*تا گفتن کربلا دیدن ابی عبدالله بلند بلند گریه کرد. "اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء"میدونی روز دوم چرا جگرت میسوزه میخوای بیشتر گریه کنی ؟برای اینکه اربابابمون ابی عبدالله تا نام کربلا رو شنید بلند بلند گریه کرد آی حسین،حسین، حسین..*
روزگاری نام این زمین غربت را
روزگاری شنیدم از مادر
آری آن روز خوب یادم هست
اشکهایی که دیدم از مادر
چی دیدی بی بی جان یا زینب؟
آری ،آری آن روز خوب یادم هست
خون داره از جسم بی کفن میباره
مادر از جسم بی کفن میگفت
اشک میریخت پیش چشمانم
از تو و غارت بدن میگفت
از لب تشنه ای که خونین است
از ملاقات سنگ و پیشانی
زلف خورشید و دست طوفانها
روی نی عالمی پریشانی
*امروز تا ابی عبدالله فرمود: همین جا خونهای ما رو میریزند، همین جا جوانهای ما رو به شهادت میرسونن، روایت داره بی بی زینب گریبان پاره کرد. سیدا عمه جانتون به صورتش لطمه میزد. تا زنها و بچه ها دیدن بی بی داره گریبان پاره میکنه به صورت میزنه گریبان چاک میده زنها هم گریه کردن.. همه همه ،همه گریه کردن
بگم یا بی بي زینب،هنوز اتفاقی نیفتاده گریبان پاره میکنی ،گریبان پاره کردن رو بذار بر اون موقعی که میایی بالای بلندی یه نگاه میکنی میبینی شمر روی سینه ی حسینه...*
خودم دیدم ز بالای بلندی
حسینِ تشنه لب را سر بریدند
*تا نگاه کرد دید شمر روی سینه ی حسینش نشسته دیگه طاقت از کف داد دیدن هی بی بی مینشیند و بلند میشه هی صدا میزنه حسین ،حسین...*
آتش است اینجا نسوزی چون سپند
یا برو یا چشمهایت را ببند
*اونقدر مضطر شده بود بی بی روشو کرد به طرف دشمن خدا عمر سعد جوری با عمر سعد ملعون حرف زد که دل سنگ ایت نانجیب رو آب کرد اشکش جاری شد... فرمود: "أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟" دارن حسین من رو سر میبرن و تو نگاه میکنی ؟تا دید اون نانجیب روش رو برگردوند ،بی بی دیگه چکار کنه یه خانم دست تنها. روش رو کرد طرف لشکر فرمود: "اما فیکم مسلم؟"آیا یه نفر مسلمون بین شما نیست؟ یکی بداد حسینم برسه دارن حسین من رو سر میبرن،کسی جواب زینب رو نداد بگم چکار کرد زبان حال رو کرد به طرف شمر ملعون...*
گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده
یا مبر سر از تنش یا لااقل آبش بده
*دید میره رو سینه محاسن رو تو دست میگیره..حالا بگو ای تشنه لب حسین....*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_عباس_حیدرزاده
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•طور سینا بوده...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
طور سینا بوده گویا سینه ی این سرزمین
ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین
هفت پرده خلق شد از سجده بر این آستان
بارگاه قدس بر این خاک می ساید جبین
کعبه مشغول طواف خیمه گاه اقدس است
با نوای ادخلو ها بسلام آمنین
فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان
چون که با خون حسین بن علی گشته عجین
نام هایش قاضریه، عَقْر یا کرب و بلا
*تا رسیدن به این سرزمین، حضرت رو کرد به یه پیرمردی، فرمود: ساکن اینجایی؟ بله آقا! حضرت فرمود: نام این سرزمین چیه؟ گفت: آقاجان! اینجا رو قاضریه میگن. نام دیگه اش، نینوا هم میگن. نام دیگه ای هم داره، شاطی الفرات هم میگن. نام دیگه گفت: عَقْر هم میگن. عقر و معنا کنیم به معنای پاره پاره شدن. حضرت یه بار اینجا گفت: "اعوذ بالله من العقر..." باز سرشو آورد بالا، فرمود: نام دیگه ای هم داره؟ گفت آقاجان اینجا رو کرب و بلا هم میگن. یه وقت دیدن حضرت یه آهی کشید. همه رو زینب داره می بینه ها. صدا زد،" اعوذ بالله من الکرب و البلا..." یه دست به محاسن شریفش کشید فرمود:" انا لله و انا الیه راجعون" اینجا روایت آورده: "و تنفَّست سُعَداه..." یه وقت دیدن حسین به نفس نفس افتاد. اینجا که ارباب به نفس نفس افتاد یادش افتاد از اون لحظه ای که گفت معاویه اومدم پشت در، صدای نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم. معاویه صدا نفس کشیدنا شو می شنیدم. اما چنان با لگد به در زدم...*
نام هایش غاضریه، عقر یا کرب و بلا
هر کدام از نام ها با مقتلی گشته قرین
آیه های قدر می آید با هم کربلا
کاروانِ آیه های نور قرآن مبین
یک به یک حوریه ها مستوره و بین حجاب
پرده دار محمل آن ها یلِ ام البنین
شد مَطاف نُه فلک قنداقهٔ شش ماهه اش
حاجی گهواره ی او آسمان هفتمین
آمده زهرای مرضیه به استقبال شان
پیشواز کاروان آمد امیرالمومنین
*همه با ادب اومدن صف کشیدن. چه خبره ؟ عمه سادات میخواد از محمل پیاده بشه. زودتر از همه، عباس همه رو کنار زد. کنار برید. خودم باید نوکریش رو بکنم. پاشو رکاب کرد...*
پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر
*قبل از عباس یه نفر اومده...*
بال بگشاید به زیر پای او روح الامین
*جبرئیل هم اومده نوکری این خانمو بکنه...*
خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول
آسمان ها نیز از اندوه او اندوهگین
*عمه سادات به دور و بر نگاه کرد. داداش اون مهمونی که میگفتی اینجا بود؟ با سر نیزه هاشون اومدن به استقبال ما...*
گفت: بانو! این زمین بوی جدایی می دهد
می رسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین
مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند
نوحه خوانی میکند زهرا برایت اینچنین
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
#قسمت_پایانی #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾•
*چیزی نگذشت بر عمه سادات.وقتی اینطوری با اجلال از محفل پیاده اش کردن. حالا نانجیب ها میخوان این زن و بچه رو از کربلا ببرن. یه وقت زینب دور و برشو نگاه کرد. هرچی نگاه کرد دور تا دور نامحرما حلقه زدن. یه روزی تو این حلقه علی اکبر بود، قاسم بود، عباس بود، عون بود. حالا نگاه میکنه شمر ایستاده، حرمله ایستاده، سنان ایستاده، ساربان ایستاده این انگشترو نشون کرده. یه وقت دختر امیرالمومنین نهیب حیدری زد، وقتی این نانجیب ها جلو اومدن دستا رو بخوان ببندن. فرمود: کنار برید، زینب هنوز نمرده. خودم دستای همرو می بندم. عمه جان دستتو بیار جلو قربونت برم. هی یک به یک دستا رو بست. آخ حسین... یه مرتبه یادش افتاد ا ازون لحظه ای که رسیدن گفت داداش اینجا کجاست؟ گفت:" ههنا والله مذبح اطفالنا مقتل رجالنا" اینجا رو وقتی ابی عبدالله داشت میگفت یه مرتبه خودش زد زیر گریه. "ههنا والله سُبی نسائنا" زن و بچه مونو اسیر میکنن. گفت: حسین! از آنچه میترسیدم سرم اومد داداش. یک به یک عمه سادات دستا رو بست. حالا زینب خودش تنهای تنها. همه رو خود بی بی سوار برد ناقه های عریان کرد، گفت حالا داداش نوبت منه. آی غیرت الله. اومد بالا گودال. گفت حسین...*
گیسوانت را بدست باد دادی عاقبت
حنجرت را داده ای بر خنجر شمر لعین
خاک بر رخساره خد التریب من نشست
آه ای شیب الخضیبم آه مَقطوع الوَتین
*چقد این رگ ها رو نامرتب بریدن. با همین یکی دوتا اگه بهره اشکتو گرفتی گرفتی...*
آه از وقتی که دست سُفله گان افتاده بود
خیمه و عمامه و انگشتری شاه دین
یا غیاث المستغیثینِ لب تو چکمه خورد
*خوشبحال اونایی که نفهمیدن. تو گودال داره مناجات میکنه. نانجیب نذاشت مناجاتش تموم شه...*
نیزه ها خوردی به وقت گفتن هل من معین
خاک بر سر ریخته کرب و بلا وقتی شنید
رو بگیرد زینب پرده نشین با آستین
*حالا تو همین فضا ذهنتو ببر عمه سادات رو با این حال بردن کوفه. "و دخلت زینب علیها السلام علی ابن زیاد" تو مجلس نامحرمان. حسین...
*"صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله. صلی الله علیک یا سیدنا الغریب" این یدونه رو با مادرش بگو "صلی الله علیک یا سیدنا العطشان "حسین ..ای بی کفن حسین...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺
|⇦•اختیار دل ماست...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾•
اختیار دل ما هست بدستان خودش
هر که در مجلس او آمده دعوت دارد
حرم اوست به هر جا که بر او گریه کند
کربلایش بخدا این همه وسعت دارد
روز محشر که غنیمت نخرند از آدم
پیرهن مشکی ما هست که قیمت دارد
گریه کردیم برایش که خودش فرموده
اشک چیزیست که بر زخم طبابت دارد
* به اون عاشق دلسوخته به اون ولی خدا حضرت فرمود: به شیعیان ما بگو اگه می خواید زخمای تن من خوب بشه برا من گریه کنید برای من اشک بریزید چون اشک تون مرهم این زخمای منه.*
دست جمعی به سرش ریختن این مردم
همه رفتن ولی شمر سماجت دارد
*آری کربلا همان سرزمینیه که ابن عباس میگه در صفین بین راه رسیدیم سرزمین نینوا. امیرالمؤمنین از خستگی قدری خوابش برد.ابن عباس میگه یوقت دیدم هراسان از خواب پرید.*هی صدا می زد حسینم "غریباً وحیدً فریدا"ابن عباس میگه سئوال کردم آقا جان چی شده چه خوابی دیدید اینجوری هراسان از خواب پریدید؟ آقا فرمودند: ابن عباس خواب دیدم اینجا حسینم بین خون داره دستو پامی زنه.همین کربلایی که روز دوم محرم کاروان امام حسین می رسه اینجا همونجاییه که پیغمبر وعده اش رو داده امیرالمؤمنین به حضرت زهرا وعده اش رو داده. تو شکم مادرش فاطمه بود.چون پیغمبر رسید دید گریه می کنه فاطمه سئوال کرد چرا دخترم گریه می کنی ؟عرضه داشت بابا چند روزه جگرم با این بچه ای که تو شکممه سوخته.مگه چی میگه؟ عرضه داشت میگه" انا الغریب "من غریبم مادر پیغمبر پا بپای فاطمه گریه می کرد دلداریش می داد. گفت: آیا چیز دیگری هم گفته که امروز اینقده جزع و فزع می کنی ؟ گفت بابا امروز همش میگه" انا العطشان انا العطشان، انا العطشان، انا العطشان" مادر من تشنمه پیغمبر فرمود: صبر کن من خودم برات میگم این بچه دلیل داره هی غربتش رو میگه تشنگیش رو میگه. پیغمبر فرمود: فاطمه جان یه جایی حسینم رو می کشند که دو تا نهر آب از کنارش رد میشه تشنه اس ولی کسی به پسرم آب نمیده.اینقدر مادر و پدر گریه کردن برا این مصیبت. خیلی ابی عبدالله سخت بدنيا اومده تو شیش ماهگی وقتی حضرت زهرا گذاشتش توی گهواره روایته میگن آخه ما عادتمون اینه مادر کنار گهواره میشینه یه چیزی میگه.. لالا لالا لا لا لالا لا لا لالا. یعنی اصلش همینه مادر باید برای بچه لالایی بخونه اما این پسر فرق داره مادر بجای لالایی می دونی چی می خوند..هی میگفت کربلاکربلا کربلاکربلا..یه چیزی پیغمبر گفت که کربلا اتفاق می افته فاطمه یادش نرفت.. کربلااااااا کربلااااااا کربلا.اونوقت گفت یا رسول الله اولش تا شنید بین دو نهر آب سر از بدنش جدا می کنن گفت من این بچه رو نمی خوام. اگه قراره بچمو اینطور بکشن بخدا بدنيا نیومده نمی خوامش پیغمبر فرمود: صبر کن. چرا ؟چون یه نویدی پیغمبر داد.فرمود: مهدی! آن منجی عالم که قراره بیاد دادرس همه عالم باشه از صلب حسینه غصه نخوری حسینم رو شهید می کنن به فجیعترین وضع حسین منو می کشند اما فاطمه جان بچه های حسین یکی پس از دیگری حجت خدا روی زمین می شن تا مهدی صاحب الزمان بدنيا بیاد و منجی مهم بود برای حضرت زهرا تا اینو شنید آروم شد
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
#قسمت_پایانی #روضه و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده #شب_دوم_محرم۱۴۰۳به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی•✾•
یه سئوال کرده گفت: بابا فقط می خوام بدونم مادرم دلم آروم بشه آیا کربلا کسی هست کمکش کنه ؟کسی بچه امو یاری می کنه شما هستی؟ امیرالمؤمنین، من هستیم؟ فرمود: هيچکی نیست در عالم باطن هستیم ولی در عالم ظاهر نیستم. پس کی برا حسینم عزاداری میکنه..پیغمبر من و شما عزادارا رو گفته یه عده جمع می شن آخر الزمان مثل مادر مرده ها مثل جوون از دست داده ها برا حسینت گریه میکنن اینقده خوشحال شد فاطمه.عرض کرد یا رسول الله! والله قیامت تا دونه دونه شون رو شفاعت نکنم بهشت نمیرم.رسید کربلا هفت مرکب عوض کرده دید حرکت نمی کند زهیر را صدا کرد. زهیر سئوال کن ببین این سرزمین چه نامی داره.بزرگای قوم را جمع کردن یکی صدا زد آقا اینجا رو غاضریه میگن، یکی گفت اینجا رو نینوا میگن ،یکی گفت شاطی الفرات میگن اسمای مختلف آوردن نه انگار میدونه باید کجا بیاد فرمود: آیا نام دیگری دارد یا نه؟ یوقت پیرمردی بلند شد صدا زد کربلا. تا اسم کربلا رو آورد فرمود: همینجاس عباس خیمه ها رو بزن..*
کربلا مهمون از راه اومده
آب و جارو کن مسیر حرمو
می دونی که واجبه
نگه داری حرمت این حرم محترمو
قدماشون رو روی چشات بذار
اهل بیت عترت و نبوتن
دامن پاکشونو رها نکن
این خونواده سخاوتن
عزت و کرامته الهی شونه
هر امیر و شاه رو بنده می کنه
یه سه ساله توی این قافله هست
که نگاش مرده رو زنده می کنه
حواست باشه که هیچ
نامحرمی سایه مخدراتو نبینه
کربلا کاشکی می شد کاری کنی
تا رباب شط فراتو نبینه
خاطرت باشه که زینب از
حسین نباید یه لحظه هم جدا شه
وقتی می خواد از ناقه پیاده شن
حواست خیلی به بچه ها باشه
خدا اون روز رو نیاره بچهها
طرف گودی قتلگاه برن
با پاهایی که مثل گل نازکه
روی خارای بیابونا برن
میگه جمع شدن دیدن همه از محملا پیاده شدن یه محمل موند چون تشریفاتش فرق می کنه اونم محمل زینبه..حالا نوبت زینب رسید فرمود: همه برن کنار رکابدار ابوالفضله..آین محمل فرق داره دختر امیرالمؤمنین نشسته ابن خانم پنجاه وشس ساله تا حالا کسی قامتشو ندیده
وقتی پیاده شد نذاشت پاش مستقیم به زمین بخوره تا اومد پایین دید علمدار زانو زده رکابشو گرفته علی اکبر یه طرف قاسم یه طرف با یه تشریفاتی آوردنش عقیله بنی هاشم رو..تا رسید کربلا گفت حسین
من که نرفته بودم جز مجلس زنانه
برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه
*آخ برگرد برگرد برگرد یه دلشوره ای گرفت تا پیاده شد ازناقه یه وقت دید طبل جنگ می زنن آی گریه کن آماده ای یا نه ..گفت:
ای کاش مینوشتی ما شیر خواره داریم
یا دختران کوچک در این عماره داریم
گر محملی عروسی با گاهواره داریم
نه راه نه پای راه رفتن نه راه چاره داریم
*رباب رو نشون حسین داد گفت رحم کن به این مادر*
لبهای ما از امروز از آفتاب خشکید
تا دید حجم لشکر از اضطراب خشکید
برگرد ای برادر شیر رباب خشکید
«حسین جان حسین جان
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#کربلایی_محمد_عطااللهی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
ورود به کربلا 1.pdf
حجم:
344.1K
⚫️ #روضه_ورود_به_کربلا (۱)
📩pdf
✅ #فیش_روضه
⚫️ #شب_دوم محرم ⚫️
#مَتْنِ_رُوضِـہ_روشمندومستند
==================
ورود به کربلا 2.pdf
حجم:
275.5K
⚫️ #روضه_ورود_به_کربلا (۲)
📩pdf
✅ #فیش_روضه
⚫️ #شب_دوم محرم ⚫️
#مَتْنِ_رُوضِـہ_روشمندومستند
====================