#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#در_مدح_امیرالمومنین_علی_ع
#کمیل_کاشانی
#تضمین_غزل_استاد_شهریار
#به_نجف_رساندم_امشب_دل_درد_آشنا_را
که به خاکبوست آرم نفس شکسته پا را
مدد از خدا گرفتم که بگویم از تو یارا
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
جلوات اولیا را به جمال او جلی بین
و بهشت آرزو را به ولایت ولی بین
به زلال مهرش آیینه ی قلب ، صیقلی بین
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به مدیح او خدایا قلمم ز پا نماند
دل من ز عشق مولا نفسی جدا نماند
اگر آستین فشاند به جهان گدا نماند
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را
به مصاف او کسی که برود رود به مسلخ
ز نهاد دشمن او به فلک رسیده آوخ
چکنم بدون لطفش دم مرگ و قبر و برزخ
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
به پناه ، لنگر دل ، به کرانه ی علی زن
به امید تکیه هر لحظه به شانه ی علی زن
نفسی اگر زنی تو ، به بهانه ی علی زن
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
غم عشق جاودانش که سرشته با گل من
اگر عاشقی بفهمی که چه کرده با دل من
همه جاست مهر رویش به یقین مقابل من
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
علی است آنکه باشد بری از همه معایب
به رسول حق مشیر است و وزیر و یار و نایب
نشود دل زلالش ز حضور دوست غایب
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
علی است شاه مردان و امیر سرفرازان
علی است سر مستی و دلیل دلنوازان
علی آنکه دل سپردند به مهرش عشقبازان
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را؟
نه فقط کلیم ذوقم به کمال مدح او ماند
که ملک به عرش هم در حرم علی پر افشاند
چو خدا به صبح خلقت علی یا علی به لب راند
نه بشر توانمش گفت نه خدا توانمش خواند
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
شده جبرییل از اول به نجف مقیم رحمت
ملکوت آرزوهاست در این حریم رحمت
به مشام جان رسید از حرمش شمیم رحمت
به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به خدا در اهتزاز است به بام دل لوایت
همه عمر عاشقانه زده ام دم از برایت
زده مرغ جان من پر ، شب و روز در هوایت
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
نفس تو خرج می شد به هوای مستمندان
که علی علی علی بود ، نوای مستمندان
چقدر به دوش بردی تو غذای مستمندان
چو تویی قضایگردان ، به دعای مسمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
من و ذکر نام مولا که جلا دهد به قلبم
من و یاد او که باشد به دل شکسته مرهم
به مسیح می دهد روح و ز نوح می برد غم
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را
من و خلوت تهجد من و سوز و اشک و آهی
به امید یک تبسم ، به اشاره ای ، نگاهی
که برای من نمانده است به غیر تو پناهی
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
به ((کمیل))داده از لطف ، به نوکریش منصب
شده کوله بار عمرﻡ ز عطای او لبالب
ﮐﻪ به دل نهفته دارم ز غمش هزار مطلب
ز نوای مرغ یا حق ، بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#در_مدح_امیرالمومنین_علی_ع
#گینه_مین_خیالیله_سالمشام_باشما_خیالوی_یاعلی
بو امیده برگونی تا گورم او گوزل جمالوی یاعلی
مه مهر و انجم و اسمان سنیله تاپوب شرف و جلال
سنه کیمسه رتبه و جاهده یته یا برابر اولا محال
بو جهان گیده گله مین جهان سنون اهل معرفت و کمال
ایده جاقدی مایه ابرو صفت کمالوی یاعلی
سنیله حریم ولایته سرکوی وحدته راه وار
در دولتینده شهاسنون هامی بی پناهه پناه وار
یر اوزونده کیمده سنون کیمی بو مقام و حشمت و جاه وار
هامی کیمسه دن حق ایدوب فزون شرف و جلالوی یاعلی
سنیله مباهی و افتخار صف حور و فوج سروش ایدر
سیلان مهرویله سنون یم عشق جوش و خروش ایدر
اولا پای بست کیمسنه هامی عمر حلقه گوش ایدر
در خاص پند و کلاموی گهر مقالوی یاعلی
بو زمانه ده سنه هرکیمون اولا دلده حب ولایتی
گیده قبره خوف و غم ایلمز اولی سهل حول قیامتی
سنه دوست سهلیدی دشمنون اولی بی حساب ارادتی
گوره لایزال صفاتوی نبوی خصالوی یاعلی
می ناب عشقوی نوش ایدن اولی می پرست اولی حق پرست
ایله باده نی وورا کیم دله اولی شور عشقوه پای بست
بو نه عشق دور بونه باده دور که ایدوب منی بیله مست مست
هله میل وار گنه نوش ایدم او می زلالوی یاعلی
سنی خلقته سبب ایلیوب کرمیله ما خلق افرین
هامی دورده اودی دورونه دولانور بیله فلک و زمین
سنون ای خدیو جهانیان گوره مثلوی بو جهان چتین
نجه برده مام جهان سنون گتوره مثالوی یاعلی
یتوروبدی بیت معظمی شرف و جلاله جلالتون
شرف ارتروب ویروب ابرو هامی پیک حقه مناعتون
سنی کبریا منش ایلسون یری وار مقام سیادتون
بو جلالی کیم گوره یاد ایدر حق ذوالجلالوی یاعلی
نه سفینه دله بیر زمان یم درد و غمده کناره وار
بیله موج بحر مخوفدن نه منه نجات دوباره وار
هامی درده سندن اولار دوا هامی چاره سیزلره چاره وار
باشیم اوسته لطف ایله تا گوروم اثر ظلالوی یاعلی
او جلال و عزت و شانیله او مقام و شوکت و جاهیله
او گل جمال و جمیلیله او خمار چشم نگاهیله
گهی ماهه دردوی سویلدون گهی دل دیدون سرچاهیله
دل لاله قانه دونوب گوروب او سرشگ الوی یاعلی
سن اوسان که اخدی گوزون یاشی هامی عمر عارض انوره
گیجه گوندوز اوخشیوب اغلادون غم هجر دخت پیمبره
بو جهاندا منشی غم سنون یازا شرح حالوی دفتره
یتوشر تمامه مگر یازا غم و ابتهالوی یاعلی
او پیمبرین قیزی فاطمه که ایدردی زخم دلون رفو
اونا بین درب و جدارده یاراووردی ثانی کینه جو
گیدوب ارزولرین ایلدون اوزوه شها الوم ارزو
حرمونده تاکه گورن زمان یارالی عیالوی یاعلی
سنیدون که یار و انیسسیدون هامی عمر درد و بلائیله
سنیدون که عمروی ایلدون سپری فقیر و گدائیله
بو سیادتیله هزار حیف دم تیغ و ظلم و جفائیله
ستم اهلی سالدیلا تپراقا ثمر نهالوی یاعلی
هامی دادیار و طبیبلر سنه وار امید دل الغرض
بر اشارتونله مریضدن اولی دفع هر غم و هر مرض
سنی باغ و راغ بهشتله بو جهاندا ایلمرم عوض
هامی همتی بودی((صالحین))گوره گل جمالوی یاعلی
#صالح_تبریزی
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#ساقی_نامه
#رضی_الدین_آرتیمانی
____________________________ .
بخش1
#الهی_به_مستان_میخانه_ات
بعقل آفرینان دیوانهات
به دُردی کش لجهٔ کبریا
که آمد به شأنش فرود اِنّما
به دُرّی که عرش است او را صدف
به ساقی کوثر، به شاه نجف
به نور دل صبح خیزان عشق
ز شادی به انده گریزان عشق
به رندان سر مست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل
به اندهپرستان بی پا و سر
به شادی فروشان بی شور و شر
کزان خوبرو، چشم بد دور باد
غلط دور گفتم که خود کور باد
به مستان افتاده در پای خم
به مخمور با مرگ با اشتلم
بشام غریبان، به جام صبوح
کز ایشانْسْت شام و سحر را فتوح
که خاکم گل از آب انگور کن
سرا پای من آتش طور کن
خدا را بجان خراباتیان
کزین تهمت هستیم وارهان
به میخانهٔ وحدتم راه ده
دل زنده و جان آگاه ده
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هر جا شدم سر به سنگ آمدم
بیا ساقیا می بگردش در آر
که دلگیرم از گردش روزگار
مئی ده که چون ریزیَش در سبو
بر آرد سبو از دل آواز هو
از آن می که در دل چو منزل کند
بدن را فروزانتر از دل کند
از آن می که گر عکسش افتد بباغ
کند غنچه را گوهر شبچراغ
از آن می که گر شب ببیند بخواب
چو روز از دلش سر زند آفتاب
از آن می که گر عکسش افتد بجان
توانی بجان دید، حق را عیان
از آن می که چون شیشه بر لب زند
لب شیشه تبخاله از تب زند
از آن می که گر عکسش افتد به آب
بر آن آب تبخاله افتد حباب
از آن می که در خم چو گیرد قرار
بر آرد خم آتش ز دل همچو نار
می صاف از آلودگی بشر
مبدَّل به خیر اندر او جمله شر
می معنی افروز صورت گداز
مئی گشته معجون راز و نیاز
از آن آب، کاتش بجان افکند
اگر پیر باشد جوان افکند
مئی را کزو جسم جانی کند
بباده، زمین آسمانی کند
مئی از منی و توئی گشته پاک
شود جان، چکد قطرهای گر به خاک
به انوار میخانه ره پوی، آه
چه میخواهی از مسجد و خانقاه
بیا تا سری در سر خم کنیم
من و تو، تو و من، همه گم کنیم
بیک قطره می آبم از سر گذشت
به یک آه، بیمار ما درگذشت
بزن هر قدر خواهیم، پا به سر
سرِ مست، از پا ندارد خبر
چشی گر از این باده، کو کو زنی
شوی چون ازو مست هو هو زنی
مئی سر بسر مایهٔ عقل و هوش
مئی بی خم و شیشه، در ذوق و جوش
دماغم ز میخانه بویی کشید
حذر کن که دیوانه، هویی کشید
بگیرید زنجیرم ای دوستان
که پیلم کند یاد هندوستان
دلا خیز و پائی به میخانه نه
صلائی به مستان دیوانه ده
خدا را ز میخانه گر آگهی
به مخمور بیچاره، بنما رَهی
دلم خون شد از کلفت مدرسه
خدا را خلاصم کن از وسوسه
چو ساقی همه چشم فَتّان نمود
به یک نازم، از خویش عریان نمود
پریشان دماغیم، ساقی کجاست؟
شراب ز شب مانده باقی کجاااست؟
بیا ساقیا، می بگردش در آر
که می خوش بود خاصه در بزم یار
مئی بس فروزانتر از شمع و روز
می و ساقی و بادهٔ جام سوز
می صاف زآلایش ما سوا
ازو یک نفس تا بعرش خدا
مئی کو مرا وارهاند ز من
ز آئین و کیفیت ما و من
از آن می حلال است در کیش ما
که هستی وبال است در پیش ما
از آن می حرام است بر غیر ما
که خارج مقام است در سیر ما
مئی را که باشد در او این صفت
نباشد بغیر از میِ معرفت
به این عالم ار آشنائی کنی
ز خود بگذری و خدائی کنی
کنی خاک میخانه گر توتیا
خدا را ببینی بچشم خدا
به میخانه آی و صفا را ببین
ببین خویشتن را خدا را ببین
تودر حلقهٔ میپرستان در آ
که چیزی نبینی بغیر خدا
بگویم که از خود فنا چون شوی
ز یک قطره زین باده مجنون شوی
بشوریدگان گر شبی سر کنی
از آن می که مستند لب تر کنی
جمال محالی که حاشا کنی
ببندی دو چشم و تماشا کنی
نیاری تو چون تاب دیدار او
ز دیدار رو کن به دیوار او
قمر دُرْد نوش است از جام ما
سحر خوشه چین است از شام ما
مغنی نوای دگر ساز کن
دلم تنگ شد مطرب آواز کن
ادامه دارد 🔽🔽🔽
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#ساقی_نامه
#رضی_الدین_آرتیمانی
____________________________
. ✍
بخش2
بگو زاهدان اینقدر تن زنند
که آهن ربائی بر آهن زنند
بس آلودهام آتش می کجاست
پر آسودهام نالهٔ نی کجاست
به پیمانه، پاک از پلیدم کنید
همه دانش و داد و دیدم کنید
چو پیمانه از باده خالی شود
مرا حالت مرگ حالی شود
همه مستی و شور و حالیم ما
نه چون تو همه قیل و قالیم ما
خرابات را گر زیارت کنی
تجلی بخروار غارت کنی
چه افسردهای رنگ رندان بگیر
چرا مردهای آب حیوان بگیر
زنی در سماعی، ز می سرخوشی
سزد گر ازین غصه خود را کشی
توانی اگر دل، دریا کنی
تو آن دُر یکتای پیدا کنی
ندوزی چو حیوان نظر بر گیاه
بیابی اگر لذت اشک و آه
بیا تا بساقی کنیم اتفاق
درونها مصفا کنیم از نفاق
بیائید تا جمله مستان شویم
ز مجموع هستی پریشان شویم
چو مستان بهم مهربانی کنیم
دمی بیریا زندگانی کنیم
بگرییم یکدم چو باران بهم
که اینک فتادیم یاران زهم
جهان منزل راحت اندیش نیست
ازل تا ابد، یکنفس بیش نیست
سراسر جهان گیرم از توست بس
چه میخواهی آخر از این یکنفس
فلک بین که با ما جفا میکند
چها کرده است و چها میکند
برآورد از خاک ما گرد و دود
چه میخواهد از ما سپهر کبود
نمیگردد این آسیا جز بخون
الهی که برگردد این سرنگون
من آن بینوایم که تا بودهام
نیاسایم ار یکدم آسودهام
رسد هر دم از همدمانم غمی
نبودم غمی گر بدم همدمی
در این عالم تنگتر از قفس
به آسودگی کس نزد یک نفس
مرا چشم ساقی چو از هوش برد
چه کارم به صاف و چه کارم به درد
نه در مسجدم ره، نه در خانقاه
از آن هر دو در هر دو، رویم سیاه
نمانده است در هیچکس مردمی
گریزان شده آدم از آدمی
گروهی همه مکر و زرق و حیل
همه مهربان، بهر جنگ و جدل
همه متفق با هم اندر نفاق
به بدخوئی اندر جهان جمله طاق
همه گرگ مانا همه میش پوست
همه دشمنی کرده در کار دوست
شب آلودگی، روز شرمندگی
معاذ الله از اینچنین زندگی
اگر مرد راهی؟ ز دانش مگو
که او را نداند کسی غیر او
برو کفر و دین را وداعی بکن
به وجد اندر آ و سماعی بکن
مکن منعم از باده ای محتسب
که مستم من از جام لا یحتسب
چو ما زین می، ار مست و نادان شوی
ز دانائی خود پشیمان شوی
خوری باده، خورشید رخشان شوی
چه دنبال لعل بدخشان سوی
صبوح است ساقی برو می بیار
فتوح است مطرب دف و نی بیار
از ان می که در دل اثر چون کند
قلندر بیک خرقه قارون کند
نوای مغنی چه تأثیر داشت
که دیوانه نتوان به زنجیر داشت
مغنی سحر شد خروشی بر آر
ز خامان افسرده جوشی بر آر
که افسردهٔ صحبت زاهدم
خراب می و ساغر و شاهدم
سرم در سر میپرستان مست
که جزمی فراموششان هر چه هست
به می گرم کن جان افسرده را
که می زنده دارد تن مرده را
مگو تلخ و شور آب انگور را
که روشن کند دیدهٔ کور را
بده ساقی آن آب آتش خواص
که از هستیم زود سازد خلاص
بمن عشوه چشم ساقی فروخت
که دین و دل و عقل را جمله سوخت
ازین دین به دنیا فروشان مباش
بجز بندهٔ بادهنوشان مباش
کدورت کشی از کف کوفیان
صفا خواهی، اینک صف صوفیان
چو گرم سماعند هر سو صفی
حریفان اصولی ندیمان کفی
چه درماندهٔ دلق و سجادهای
مکش بار محنت، بکش بادهای
ز قطره سخن پیش دریا مکن
حدیث فقیهان بر ما مکن
مکن قصهٔ زاهدان هیچ گوش
قدح تا توانی بنوشان و نوش
سحر چون نبردی به میخانه راه
چراغی به مسجد مبر شامگاه
خراباتیا، سوی منبر مشو
بهشتی، بدوزخ برابر مشو
بزن ناخن و نغمهای بر دلم
دمار کدورت بر آر از گلم
بکش باده تلخ و شیرین بخند
فنا گرد و بر کفر و بر دین بخند
که نور یقین در دلم جوش زد
جنون آمد و بر صف هوش زد
قلم بشکن و دور افکن سبق
بسوزان کتاب و بشویان ورق
ادامه دارد🔽🔽🔽
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
#ساقی_نامه
#رضی_الدین_آرتیمانی
____________________________
✍
بخش3 پایانی
تعالی اللّه از جلوهٔ آن شراب
که بر جملگی تافت چون آفتاب
تو زین جلوه از جا نرفتی کهای
تو سنگی، کلوخی، جمادی، چهای
رخ ای زاهد از می پرستان متاب
تو در آتش افتادهای من در آب
که گفته است چندین ورق را ببین
بگردان ورق را و حق را ببین
مگو هیچ با ما ز آئین عقل
که کفر است در کیش ما دین و عقل
ز ما دست ای شیخ مسجد بدار
خراباتیان را به مسجد چکار
ردا کز ریا بر زنخ بستهای
بینداز دورش که یخ بستهای
فزون از دو عالم تو در عالمی
بدینسان چرا کوتهی و کمی
تو شادی بدین زندگی عار کو
گشودند گیرم درت بار کو؟
نماز ار نه از روی مستی کنی
به مسجد درون بتپرستی کنی
به مسجد رو و قتل و غارت ببین
به میخاه آی و فراغت ببین
به میخانه آی و حضوری بکن
سیه کاسهای کسب نوری بکن
چو من گر ازین می تو بی من شوی
بگلخن درون رشک گلشن شوی
چه میخواهد از مسجد و خانقاه
هر آنکو به میخانه برده است راه
نه سودای کفر و نه پروای دین
نه ذوقی به آن و نه شوقی به این
برونها سفید و درونها سیاه
فغان از چنین زندگی آه، آه
همه سر برون کرده از جیب هم
هنرمند گردیده در عیب هم
خروشیم بر هم چو شیر و پلنگ
همه آشتیهای بدتر ز جنگ
فرو رفته اشک و فرا رفته آه
که باشند بر دعوی ما گواه
بفرمای گور و بیاور کفن
که افتادهام از دل مرد و زن
دلم گه از آن گه ازین جویدش
ببین کاسمان از زمین جویدش
به می هستی خود فنا کردهایم
نکرده کسی آنچه ما کردهایم
دگر طعنهٔ باده بر ما مزن
که صد بار زن بهتر از طعنه زن
نبردست گویا به میخانه راه
که مسجد بنا کرده و خانقاه
چه میخواهد از مسجد و خانقاه
هر آنکو به میخانه بردست راه
روان پاک سازیم از آب تاک
که آلودهٔ کفر و دین است پاک
ندانم چه گرمیست با این شراب
که آتش خورم گویی از جام آب
به می صاحب تخت و تاجم کنید
پریشان دماغم، علاجم کنید
جسد دادم و جان گرفتم ازو
چه میخواستم، آن گرفتم ازو
بینداز این جسم و جان شو همه
جسد چیست؟ روح روان شو همه
گدائی کن و پادشاهی ببین
رهاکن خودی و خدائی ببین
تکلف بود مست از می شدن
خوشا بیخود از نالهٔ نی شدن
درون خرابات ما شاهدیست
که بدنام ازو هر کجا زاهدیست
بخور می که در دور عباس شاه
به کاهی ببخشند کوهی گناه
سکندر توان و سلیمان شدن
ولی شاه عباس نتوان شدن
که آئین شاهی از آن ارجمند
نشسته است برطرف طاق بلند
یکی از سواران رزمش هزار
یکی از گدایان بزمش بهار
سگش بر شهان دارد از آن شرف
که باشد سگ آستان نجف
الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیدهٔ مردمند
نگهدار این دولت از چشم بد
بکش مد اقبال او تا ابد
همیشه چو خور گیتی افروز باد
همه روز او عید نوروز باد
شراب شهادت بکامش رسان
بجد علیه السلامش رسان
رضی روز محشر علی ساقی است
مکن ترک می تا نفس باقی است
پایان
#حیدریه_مدح_و_مرثیه
ای آبروی هر دو جهان يا علی مدد
فرياد ذوالفقار زمان يا علی مدد
ای لنگر سفينه ی آدم و هستی اش
ای ناخدای كشتی جان يا علی مدد
رو بر خدا و چشم به مهر تو بسته ايم
ای ناجیِ قيامت مان يا علی مدد
مولای من آقای من امام من علی ست
سلطان شيعيان جهان يا علی مدد
حق را به نام نامیِّ تو سكّه می زنند
ای والی بهشت جنان يا علی مدد
لغزيده پای امت اگر در سراب خويش
ما را به عافيت برسان يا علی مدد
پيوند اشتياق تو در سينه های ما
آقا كرانه تا به كران يا علی مدد
هر كس شود فدايی علی مقدس است
شيرخدای روز عيان يا علی مدد
ما را به لحظه های عبور از صراط دوست
ياری كنی به قفل دهان يا علی مدد
هر آرزو به مقصد و منزل نمی رسد
الا به ذكر " ياعلی " به زبان يا علی مدد
ای ساقی پياله ی كوثر به حق عشق
ادركنی ای اميد كسان ؛ يا علی مدد
آوای يا علیِ تو ميراث همدلی
ای آبروی اهل اذان يا علی مدد
#حامد_فروغی
#امام_علی_ع
.
#مناجات_با_خدا
خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی
اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی
دریای عفو جوشد از اشگ دردمندی
اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی
اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند
بیچاره من که با خود نآورده پّر کاهی
ای وای اگر برای افشای هر گناهم
گردند روز محشر هر عضو من گواهی
هر چند روسیاهم با آنهمه گناهم
مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی
یارب چگونه سوزد آن کاو در آستانت
رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی
بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست
در پیش رو ندارم جز باب توبه راهی
از من گنه بوَد زشت از توست عفو، زیبا
ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی
تن خسته پا شکسته درها تمام بسته
جز باب رحمت تو نبوَد مرا پناهی
عمری گناه کردم دل را سیاه کردم
من اشتباه کردم یارب چه اشتباهی
آلودگی دل را با اشگ توبه شویم
تا در دلم نماند آثاری از گناهی
با کثرت گناهم مپسند روسیاهم
کآورده ام علی را در عین روسیاهی
مهرعلی ست میثم مهر نجات عالم
بی حب او نباشد طاعات جز تباهی
حاج #غلامرضا_سازگار(میثم)✍
.
.
#شب_قدر
#سبک_یاحسین_اباالمظلوم
سر به زیر و شرمنده، دل به لطف تو بستم
توبه نامه ای باطل، مانده بر روی دستم
معصیت شده کارم، از تو هم طلبکارم
یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله
مورد پسند تو ، زندگی نکردم من
یک سحر به عشق تو ، بندگی نکردم من
مانده بر زمین بارم، دلخوشم تو را دارم
یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله
با کمال بی شرمی، قلب یارم آزوردم
نزد حضرت صاحب، آبروی خود بردم
سرچگونه بردارم، کرده معصیت خوارم
یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله
با محبّت زهرا، تا نجف کشیدم پر
ذکر هرشب قدرم، یا علی مدد حيدر
بر علی گرفتارم، حبّ مرتضی دارم
یا کریم و یا الله ، یا کریم و یا الله
زیر لب علی امشب، نام فاطمه دارد
یاد مهربان یارش، آه و زمزمه دارد
شد زمان دیدارم، من قتیل مسمارم
فاطمه کجایی تو ، مردم از جدایی تو
با حسین حسین امشب، حاجتم روا باشد
چون که افضل الاعمال، طوف کربلا باشد
شد حسین خریدارم، میل کربلا دارم
اى حسين مظلومم ، اى حسين مظلومم
با نگاه اربابم، همچنان زهیرم کن
با تنی به خون غلتان، عاقبت به خیرم کن
شد حسین مدد کارم، شاه با وفا دارم
ای حسین مظلومم ، ای حسین مظلومم
روی نی نسیم آمد، گیسویش تکانی خورد
بس که دلبری می کرد، صبر خواهرش را برد
گفت حسین گرفتارم، در میان اغيارم
اى حسين مظلومم ، اى حسين مظلومم
#قاسم_نعمتی✍
.
.
#شب_قدر
#دم_آخر_بابا
#سبک_تو_که_رفتی
🔘🔘
✅بنداول
دم اخر بابا از قحطیه احساس می گی
سرو صنوبر از ضربه های داس می گی
دم اخر می گی از روضه های علقمه دست بریده و از چشمای عباس می گی
😭
میگی از عباس وشرمندگی بچه ها
که میگن عمو ما آب نمیخوایم برگرد بیا
میگی از سر داداشم که میخوره عمود
میگی از خیمه های پره از آتیش و دود
😭
می گی از مشک آب. وااااای
از اشکای رباب وااااای
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بنددوم
بلند شو ای امید این حرم سقا پاشو
بلند شو قد بلندم از دل صحرا پاشو
بعد تو بگومن چی کار کنم با خواهرم
بلند شو خواهرم مونده تک و تنها پاشو
😭
برادر/ای علمداررشیده لشکرم
نرو که/بعدتو میشکنه عباس کمرم
چه جوری/تودلت میادمنو جام بذاری
بری و/میون دشمنا تنهام بذاری
😭
برادرم پاشو وااااای
اب اورم پاشو واااای
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بندسوم
تا افتادی زمین شلوغ شده دورو برت
کنار علقمه دعوا شده سر سرت
می بینم هر طرف نشونی از تن توهست
پرشده صحرا بمیرم از تمام پیکرت
😭
شنیدم/صدای اون ناله هاتو ای داداش
شنیدم/ نوای ادرک اخاتو ای داداش
میگفتی/تا که افتادی تو دشت علقمه
کنارت/رسیده مادرمن با اشک و آه و زمزمه
😭
نرو ای یارمن وااااای
ای علمداره من وااااای
😭
یک سو دستت افتاد وااا
یک سو مشکت افتاد وااا
#کارمشترکی_ازشعرای_اهل_بیت_ع
✍#کربلایی_رضانصابی
✍#کربلایی_مجیدمرادزاده
🎤#کربلایی_محمدباستانی
👇
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
چون علی نشناخت خود را در جهان، یک حقشناس
ماند در آیینه سیمای درخشان علی
از علی کی زودتر ای صبح، سر برداشتی؟
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی
گرچه ای بغض، آبرویت را علی هرگز نریخت
همچو سنگ آویختی دست از گریبان علی
چاشنی دارد اگر مرگ و حیات از شور عشق
آبرویش مایه دارد از نمکدان علی
از دهانی بر دهانی میرود چون بوی گل
قصهٔ از گوشهای خَلْق پنهانِ علی
در میان آید اگر پای عدالت مینهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی
پرچم فتحی درخشان بود در روز نبرد
چون درفش صبح صادق، گَرد جولان علی
کودک باهوشِ عقل و علم بازیگوش را
با هزاران خون دل، پرورده دامان علی
در کویر خاک، باغ لاله پوش کربلا
هست چشم انداز سبزی از گلستان علی
کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینه چاکان علی!
نقش آن چاک گریبان، ماند در بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی
ای غم! از درد علی، بویی نیاوردی به دست
عودسان هر چند عمری سوختی جان علی
نالهٔ مجروح دارد ساز غم، امشب مگر
خورده زخم از ناترازان فرق میزان علی؟
داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت، لطف حیران علی
در میان تنگدستیها، شهادت مرده بود
گر نبود او را دمادم روزی از خوان علی
کی شهادت با علی یکدم جدایی داشتهست؟
بوده این مسکین تمام عمر، مهمان علی!
با شهادت از رگ گردن علی نزدیکتر
او در این حسرت که بیند روی تابان علی
نیست چندان اعتباری گوهر جان را، «فرید»!
تا بگویم ای سر و جانم به قربان علی
#قادر_طهماسبی
#امام_علی_ع