eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
32.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
801 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Noferesti1 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
دم دروازه ی ساعات خدا رحم کند.mp3
زمان: حجم: 7.71M
🏴دم دروازه ساعات خدا رحم کند دم دروازه ی ساعات خدا رحم کند به دلِ عمه ی سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای گریه دار است ملاقات خدا رحم کند کو علمدار حرم ؟ آبرویم در خطر است وسط این همه الوات خدا رحم کند سر بازار به انگشتْ نشانم دادند رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند 🔸با نوای: حاج منصور ارضی
دنیا با غصه روبرو شد تاریخ هم بی آبرو شد جدی جدی دیدن سوریه دیگه آرزو شد مشغول دنیاییم و حالش وعده وعیدای محالش حرمت بسته شده هیچکسی نیست عین خیالش دوباره پر شده دور تو از نسل یهود ابن زیاد توی تاریکیا نترسیا داد بزنی عموت بیاد دلم رو غم گرفته نمیشه باورم دورت رو نامحرم گرفته از اینکه زنده ام شرمنده ام حالم گرفته اللهم الرزقنا حرم رقیه جدید انتشار ویژه تحولات سوریه
کی میبریم کرب و بلا کی دورت بگردم عشقم میکشه پیاپی دورت بگردم دور حرم دویده ام این شد عامیانش دورت بگردم ای دورت بگردم دلم میخواد بگم دوسِت دارم شهنشاه کرم دوسِت دارم دیگه از این قسم بالاتر نیست به ناموسم قسم دوسِت دارم زاد الله نعم دفع الله نغم قسم به خون سید عربِ والعجم آتیشم اگه بباره روی سرم من از روضه ی محرمت نمیگذرم **** ما همه سینه چاک عشق این آستانیم به دور خیمه ی عزایت ما پاسبانیم میرم قربون صدقت باز با آذری ها باشوا دولانیم آی باشوا دولانیم میگم زیر لحد دوسِت دارم نمیدونی چقدر دوسِت دارم حسین جانم من از یوم الازل الی یوم الابد دوسِت دارم قربون غمت غم محرمت کم نشه از روی سرم سایه ی پرچمت اینه آرزوم وقت شهادتم مثل غلامت محکم بغل بگیرمت جدید دوست دارم
من تنها محضر تو زانو میزنم با چشمم صحن تو رو جارو میزنم تو سختی تنها به شما رو میزنم حسین تو امیری تو خیر کثیری تو سختی زندگی تو دستامو میگیری سر و سرور ای حضرت دلبر تو شام سیاه دنیا تو ماه منیری ای شمس الضحی ای بدر الدوجی قسمت کن بیام بازم کربلا **** دل تنگم من برای بین الحرمین اونجا که دو تا جنته در طفین مهمونم تو بهشت عباس و حسین حسین کس و کارم ای صبر و قرارم با گوشه به گوشه ی حرم خاطره دارم تار و پودم ای بود و نبودم غیر کربلا کجا برم جایی ندارم ای شمس الضحی ای بدر الدوجی قسمت کن بیام بازم کربلا **** ای ارباب ای مظهر عزت و شرف ای ارباب با تو زندگی داره هدف روشن کن چشمامو به ایوان نجف حسین کوه غیرت ای مظهر عزت خوبا میگیرن از تو هنوز فیض شهادت نمیدونم میشه باز بخونم یک بار دیگه تو صحن تو نماز جماعت ای شمس الضحی ای بدر الدوجی قسمت کن بیام بازم کربلا جدید غیر کربلا کجا برم
‍ •راهِ نجف کربلا جادۀ نورِ .. و توسل به ساحت مقدس حضرت سیدالشهدا علیه السلام به امید بازگشایی مسیر پیاده روی اربعین راهِ نجف کربلا ، جادۀ نورِ تو این ظلمت میره سمت طلوع خورشیدِ عظمای ولایت سوغاتی مسیرِ ، ایثار و کرامت بذل و بخششه هرجا ، باشوقِ اجابت اینجا حیات طیبه معنا میگیره شوق فرج تو دلِ همه جا میگیره «ابد والله ، ما نَنْسَی حسینا» راهِ نجف کربلا ، هم آغاز و هم پایان ماست جانم من‌ الولادت الی شهادت ، نذرِ مولاست لشکر جوونای ، پر شور و امیدیم این پرچم رو بزودی ، دست آقا میدیم زندگی یعنی نفس کشیدن ، تو این راه تا آخر راه با کاروان ثارالله «ابد والله ، ما نَنْسَی حسینا» راهِ نجف کربلا ، جادۀ وصلِ ارض و سماست اینجاست ، که امتدادِ راهیانِ نورِ شهداست لاله لاله گلِ یاس ، پرپر شده اینجا با خون شهدامون معبر شده اینجا اگه میشیم عازم دیارِ کربلا ما همه هستیم مدیون خون شهدا «ابد والله ، ما نَنْسَی حسینا» از دور گنبدی پیداست ، مرقد سقاست شکراًلله از این جادۀ خاکی ، میرسیم آخر  تا صحنِ ماه یکساله بی‌قرارم ، شوقِ تو رو دارم هرچی که دارم آقا پایِ تو میذارم زائرِ تو با امیدی اومد ، ثارالله بنده نوازیت‌شده زبون زد ، ثارالله «ابد والله ، ما نَنْسَی حسینا»
‍ کوچ از شام - اربعین به ذکر یا خدا یا الله یا حسین یا اباعبدالله به یاد زینب و قتلگاه یا حسین یا اباعبدالله روان از شام غم آل الله به سوی تربت ثارالله یا حسین یا اباعبدالله همه طفلان به چشم گریان به گوش آید صدای قرآن یا حسین یا اباعبدالله سیه پوشیده بر محملها فکنده شورشی در دلها یا حسین یا اباعبدالله بانوان با زبان نیلی کودکان با نشان سیلی یا حسین یا اباعبدالله آدون ورد زبان کربلا اؤرکلر اولوب قان کربلا کربلا کربلا کربلا واویلا واویلا واویلا توپراقون کیمیا کربلا کربلا کربلا کربلا واویلا واویلا واویلا یازهرا یازهرا یازهرا غملی سن بیر آدون نینوا سنه چوخلار دیور کربلا تربتون اولوب خاک شفا فخر ایله هر زمان کربلا کربلا کربلا کربلا واویلا واویلا واویلا
من ضرر کردم و تو معتمد بازاری بار ما را نخریدند تو برمیداری علمای حکیم میگویند قلبهای سلیم میگویند تاجران بزرگ صبح به صبح زیر لب یا کریم میگویند حجره را وا کنید بسم الله برکت کار با امام حسن کسب و کار حلال با کاسب رزق بازار با امام حسن بی حب تو هر سود کلان عین زیان است بی سنگ ترازوی تو هرچیز گران است این عشق همان است که قیمت شدنی نیست والله ضرر کرده هرآنکس حسنی نیست **** من ضرر کردم و تو معتمد بازاری بار ما را نخریدند تو برمیداری از قدیم و ندیم میگویند رمضان الکریم میگویند برکت نان به خاطر حسن است شاطران از قدیم میگویند پدرم تا گره به کارش خورد مادرم گفت یا امام حسن پی نان حلال باشی تو برکت نان با امام حسن ما ریزه خور خوان حسن بوده و هستیم یک عمر فقط بر سر این سفره نشستیم بر فرض که قحطی شد و بر فرض بمیریم والله قسم لقمه ای از دست معاویه نگیریم .
السلام علیک یا ابا عبدلله *امروز دیگه اینجوری سلام نمیدم. داداش پاشو سربریدتو برات آوردم* “السلام علی المَجزوزِ الرَاسِ مِنَ القَفا” حسین… نه نه! زن و مرد، تو که نفست یاری می کنه. تو که صدات مثل زینب نگرفته. این بچه ها دیگه صداشون جوهره نداشت. امروز ما به جای اون بچه ها میگیم. حسین….به خدا هر چیز دیگه جای این ذکر بگی دلت آروم نمیشه. “فما احلی اسمائکم”. شیرینی این ذکر و بچش؛ حسین وای هنوز به قبرا نرسیده بودن، یه وقت دیدن این زن و بچه خودشونو از ناقه ها به زمین انداختن. داداش اگه اون روز تو با صورت به زمین خوردی بلندشو ببین آخرین وجه تشابه من و تو اینه. تو تشنگی کشیدی منم کشیدم. گرسنگی کشیدی من کشیدم کتک خوردی منم کتک خوردم. تو رو با نیزه زدن منم زدن. زین العابدین فرمودآ: “ان دَمَعَت من احَدِنا عَینٌ” اگه چشمی از ما گریه می کرد. “فَقُرِعَت رَأسُهُ بِالرُمح” نیزه دارا با نیزه به سرش میزدن. اما داداش تو رو کشتن منم میخواستن بکشن، اما صورت تو زمین خورد تو این یکی من عقب موندم. اربعین جبران کرد. یه جوری از ناقه خودش و به زمین انداخت. رو زانوهاش داره راه میاد. همه منتظرن ببینن زینب چه میکنه؟ خوب نشونی رو بلده. خودم دیدم از بالا بلندی کجا افتادی زمین. خودم دیدم چی جوری محاصره ات کردن. اومد کنار این قبر. همه دور زینب حلقه زدن. اینجا با روضه شام و کوفه فرق میکنه اینا همه خواصن. همه روضه ها رو خوند. آی رباب تو از خیمه بیرون نیومدی اما من اومدم دیدم یه بدنی به رو، رو زمین افتاده. و هُوَ جُسَةٌ بِلا رَأس، سر نداشت سر نداشت. رباب نبودی ببینی چه کردم؛ خواستم سرشو ببوسم سر نداشت خواستم دستشو بردارم به قلبم بزارم دستشو بریده بودن فقط یه جای سالم بود اونم رگای گردنش بود. لبامو به اون رگا گذاشتم که تونستم خطبه بخونم. لبا رو به اون رگا گذاشتم که تونستم یزیدو رسوا کنم. گریه ها کردن… هر یکی سمت قبری رفت. اما دیدن رباب متحیره. یه جور دیگه داره ناله میزنه؛ خانوم تو چرا سرقبری نمیری؟ آخه قبر علی اصغرمو نمیدونم کجاست. آخ بمیرم. آب خوردم سینه هام شیر آورده. یادش بخیر ۴۰ روز پیش علی داشتمو شیر نداشتم حالا برعکس شد. یه بدن عصر روز یازدهم بدون زائر موند. هیچکی هم اشاره نمیکنه. به زینب خیلی سخت گذشت. از گودال که عبورشون دادن تو دارالحربم که بدن بنی هاشم بود. همه رو زینب زیارت کرد اما یه بدن کنار علقمه موند آخه عباس دور افتاده بود. هرچه زینب خواهش کرد نذاشتن اون بدنو زیارت کنه حالا تو ببین چه حسرتی به دلش موند…گفت داداش میرم اما برمیگردم. ازکنار قبر حسین هنوز داره رو زانوهاش راه میره. کربلا رفته ها همین جایی که میگن بین الحرمین ارباب ما دست به کمر رفت اما زینب رو زانوهاش راه رفت. رسید کنار علقمه. داداش نگی من با وفا نبودم. اینجا دیگه زینب روضه نخوند سکینه شروع کرد روضه خواندن.عمو عباس جات خالی بود؛ عمه مو سیلی زدن.میدیدن ، همه با صورت می افتادن .. همه داد میزدن .. حسین .. حسین .. هنوز صدایِ خواهرش میآد ... ای تشنه لب ... جانِ زینب ... حسین .. چِلّه نشینِ دردم این همه راه رو اومدم ،دورِت بِگردَم آه .. چِلّه نشینِ داغَم .. چِلِّه نشینِ دردَم .. این همه راه رو  اومَدم ، که برنگردم .. کاشکی همینجا سَرمو بزارم رو خاکِ تربتت، دیگه سَرَمو بلند نَکُنم.. داداش ، مدینه اَزَم بپرسهِ حسینتُ چرا نیاوردی ..؟ چی جواب بِدَم ..  افتادم از نَفَس اگر چه با نامِ تو نَفَس گرفتم هر جوری بود از دستِ نیزهِ سَرِت رو آخر پس گرفتم ... آه .. از سَفرِ اسارت .. از سَفرِ جِسارت.. سوغات آوردم پیرهَنِ رفته به غارت .. با اینکه هر چی بود تو خیمه ..  دشمنِ ما از کینه برده .. راحت بخواب ، عزیزِ زینب معجرِ خواهر ، دست نخورده   آه .. خواهرتُ توانِ گفتَنِشُ نداره خودت بِخون، حرفهامُو  از چادرِ پارهاینم داداش .. هرجا اومدن بچه ها تُ بزنن خودم یک نفری ، سِپَر شدم .. چادرم زیرِ دست و پا ، پاره شد .. امّا نگذاشتم لباسِ بچه هاتُ پاره کُنَن ..  از داغِ تو اگر خمیدم .. از داغِ دخترت شِکستم .. سَر پنجه هام اگر که زخمِ .. قبرِشو کَندَم با دو دستم .... داداش خیلی بهم سخت گذشت ، تو  تجربه اش رو داری حسین ... تو  برای علی اصغرت  قبر کَندی ، امّا با غلافِ شمشیر قبرِ بچه تُ کَندی .. من تنهایی تو خرابه .. با دستهای زخمیم هی خاکها رو کَندَم ... حسین ... حسین ... آه .. سَر پنجه هام اگر که زخمِ .. قبرِشو کَندَم با دو دستم .... آه .. از وقتی که اسیر شد .. سه سالۀ تو پیر شد ... از تازیانه ها تَنِش مثلِ کویر شد .. فقط همینو بگم ... یه جای سالم تو بدن ِدخترت نموند ... اِی ... حسین...
متن روضه اربعین حسینی (ع) - همین جا لاله ام را سر بریدن یه مرتبه زینب نگاه کرد دید یه دختری داره از علقمه میاد، یه مرتبه نگاه کرد دید یه دختری"بگم چه جوری می اومد؟" یه مشک آبو بغل گرفته،آی حسین،اومد جلو گودال قتلگاه،یه مرتبه صدا زد:بابا،بابا... "دیدی دختر چه زبونی می گیره؟"صدا زد:بابا شنیدم کشتنت،شنیدم با لب تشنه سر از بدنت جدا کردن، بابا شنیدم بهت آب ندادن، بابا پاشو ببین برات آب آوردم،تا این صحنه رو زینب دید،صدا زد: همه ی زن و بچه ها بیان،همه رو جمع کرد،اومدن دنبال این دختر،جمع شدن توی قتلگاه، همه دارن گریه می کنند، همه دور گودال حلقه زدن، یکی خاک تو صورتش میزنه،یکی زیر چادرش موهاشو پریشون میکنه، یکی ناله میزنه،یه وقت دیدن زینب اومد وسط گودال نشست، صدا زد:حالا میخوام براتون روضه بخونم"مگه میشه روز اربعین زینب روضه خون نباشه؟"گفت: حالا همه ساکت باشید، بذارید خودم روضه بخونم، آخه خودم دیدم همین جا لاله ام را سر بریدن ملائک از گلویش بوسه چیدن خودم دیدن همه دور داداشم حلقه زدن، خودم دیدم نیزه دار داره با نیزه میزنه، خودم دیدم یکی با خنجر میزنه، خودم دیدم یکی با شمشیر میزنه.اونی که صدای من رو بلند کرد،دیدم اونایی که شمشیر ندارن، دیدم دامناشون رو پر از سنگ کردن، همه داداشمو با سنگ میزنن، همین جا، دستم رو گذاشتم رو سرم، فریاد زدم: "وامحمدا...واحسینا..." همین جا بود دیدم مادرم فاطمه اومد، کنار بدن عزیزم نماز خوند.... این اشکارو قدرش رو بدون، بمال به این دست و صورتت، این دستت اگه خالیِ،اگه چیزی در محضر اینا نداری،نگی گنهکارم،نکی من کجا حسین کجا؟ حاج رحیم ارباب که از اساتید آیت الله بروجردی بوده،گفت: یه روز دیدم دو تا جوان اومدن دم در مسجد ایستادن، ظاهر خیلی خوبی نداشتن، یکیشون گفت:فلانی اینجا امشب غذا میدن بیا بریم بخوریم، اون یکی گفت: نه بابا اینا هیئت دارن اگه بری توشون باید مثل خودشون بشی،باید سینه بزنی، دوساعت طول میکشه، گفت:حالا بیا بریم ما کهکاری نداریم.میگه: این دوتا جوان اومدن، من هواشون رو داشتم، عقب مجلس نشستن، همه دارن گریه میکنن،ضجه میزنن،این دو تا جوان مسخره می کنند، می خندیدن،یعنی چی این سینه زنی؟یعنی چی این گریه؟... میگه:بارها اومدن از جام بلندشم برم اینا رو بندازم بیرون یا تذکر بدم بهشون،باز با خودم گفتم ،خود حضرت زهرا شاید ناراحت بشه،میگه:گذشت،فرداش دیدم این دوتا جوان که دیروز مسخره می کردند و می خندیدن، اول مجلس، هنوز منبری شروع نشده اومدن دو زانو جلو منبر نشستن هی گریه می کنند،هی تو سر خودشون میزنن،ماندم خدایا چی شده؟کشیدمشون کنار گفتم:اون از خنده ی دیشب شما،این از گریه ی امروز شما،چی شده یه شبِ زیر و رو شدید؟ گفت: فلانی دیشب که از اینجا رفتیم خونه، هر دوتای ما با هم این خواب رو دیدیم،خواب دیدیم صحرای محشره، مارو به عنوان گنهکار گرفتن،دست  و پامون رو زنجیر کردن،بستن دارن میبرن سمت آتش،هی التماس ،آقا تو رو بخدا مارو رها کنید، بذارید برگردیم عمل خوب انجام میدیم،گفت: نه اگه میخواستید تا حالا انجام میدادید، میگه ما رو نزدیک آتیش کردن، این داغی آتش به صورت ما می خورد، یه مرتبه دیدیم یه خانمی صداش رو بلند کرد گفت: صبر کنید، یه بی بی اومد، اینارو رها کنید، اینها مال من هستند، اینها آزاد شده ی من هستند، ملک ها مارو رها کردند، گفتیم: بی بی جان ما که یه دونه عمل خوب توی نامه ی عملمون نداریم، چرا مارو آزاد کردید؟ قصه چیه؟ گفت: یادتون هست دیشب اومدید هیئت؟گفت: یادتون رفتید زیر زمین شام خوردید؟ گفت یادتون توی راه پله ها می اومدید بالا،دیدید دو سه تا استکان نبلکی رو زمین ِ،گفتید اینهارو برداریم پای اینها بهش نخوره بشکنه؟ شما به اندازه ی یه جابجایی استکان نبلکی به گردن من حق دارید، به همون اندازه من دستت رو می گیرم... "بی بی جان می خوای بگم اینا چند ساله سینه زن حسینند؟ بی بی میخوای بگم اینا عمرشون، هستی شون برا حسینِ؟ می خوای بگم این نوکرا دو ماه محرم صفر همه چیزشون رو میذارن کنار،فقط توی حسینیه ها دنبال گریه کردن هستند؟ مگه میشه بی بی مارو نگاه نکنه،مگه میشه بی بی مارو رها کنه؟
متن روضه اربعین حسینی (ع) - بگیر جان مرا بر همین تراب حسین بگیر جان مرا بر همین تراب حسین که جان بگیرم از این لطف بی حساب حسین  یه دونه حسین امروز بیشتر بگی غنیمتِ، معلوم نیست اربعین سال دیگه نَفَسی باشه، من یه جوری میخوام حسین بگم،اگه سال آخرِ که اربعین زنده ام بتونم یه یاحسین بیشتر بگم نه نای ماندن دارم ..... چندین میلیون زائر میگن رسیدن کربلا، این زائرا همه یه طرف، زینب یه طرف، این زائرا که رسیدن کربلا تو راه خیلی پذیرایی شدن، بهترین غذاها،بهترین رسیدگی ها،کافی ِ بفهمن زائر یه خار تو پاش رفته، همه سبقت می گیرن مداواش کنند،اما یه نفر نگفت:زینب چهل روزِ داره کتک میخوره و تازیانه میخوره نه نای ماندن دارم نه روی برگشتن اگه مدینه بپرسه: حسینت رو کجا گذاشتی اومدی؟ مخواه تا که بمانم در این عذاب حسین ندیده مثل شب و روزهای زینب را به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین اسیر دردم ،اسیر غمم، چهل روز است چهل شب است، ندارم به دیده خواب حسین داداش چهل شب ِ نخوابیدم،میدونی از کی دیگه نخوابیدم؟ "اهل روضه اید همه ی شماها، اربعین یعنی مرور روضه های گذشته،چون همه ی روضه ها رو امروز زینب برا حسین خونده، اربعین یعنی از اول محرم هر چی روضه شنیدی دوباره تکرار کنی و داد بزنی" داداش میدونی از کی دیگه خواب از چشمام رفت؟ از اون وقتی که دیدم دست به کمرت گرفتی، دیدم از علقمه داری برمی گردی، دیدم صدای غصه و ناله ات همه ی کربلا رو گرفته {دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد چشم حرامی با حرم رو برو شد بیا برگرد خیمه ای علمدارم من و تنها نگذار ای کس و کارم} حسین...... چهل شب است که میگویم السلام علیک چهل شب است که میگویم السلام علیک چهل شب است که نشنیده ام جواب حسین این جوری نبوده ، این مصرع رو من قبول ندارم، حسین جان من که یادم ِ هر موقع تو رو صدا زدم جوابم رو دادی،کافی بود بفهمی دل زینب برات تنگ شده،هر موقع حس می کردی بهانه ات رو گرفتم،حس می کردی باید یه نگاه کنی، یه نیرو به زینب بدی خودت رو نشونم میدادی، دروازه ی کوفه دیدی همه دارن سنگ میزنن، دیدم سرت بالا نیزه ها داره قرآن میخونه،"روز سکوت نیست امروز، امروز بچه های حسین با اشاره حرف میزدن،چون صداشون در نمی اومد" داداش! مگه میشه سری که بالا نیزه قرآن بخونه با خواهرش حرف نزنه؟ من با نگاه باهات حرف زدم، دیگه کجا من رو نگاه کردی؟ داداش یادتِ، اونجایی که من رو بردن محله ی یهودیا،من و بردن کوچه و بازار،چشمت به زینب افتاد چشمات رو بستی،اما داداش هرچی یادم بره، این آخری رو یادم نمیره،داداش! اون شب هم که اومدی خرابه،میخواستی دل دخترت رو آروم کنی،دیدم سر بریدت رو از روی خاک برداشت بابا! دخترت از دنیا بریده بدون تو خوشی ندیده ببین همه موهام سفیده بابا! حسین واسه دخترت اومدی،اما دل من رو بردی، وقتی نگاه کردم دیدم سر یه طرف افتاد، دخترت یه طرف، ناله زدم:حسین..........
جابر و عطیه در کربلا روز اربعین، جابر و عطیه عوفی آمدند به زیارت اباعبدالله. جابر در رود فرات غسل کرد و خود را معطر نمود و ردائی مانند افراد محرم بر تن نمود. صدا زد: عطیه، مرا به قبر حبیبم حسین برسان. عطیه: وقتی جابر را به قبر اباعبدالله رساندم، تا دستش به قبر رسید، آنچنان گریست که بیهوش شد، آب به صورتش پاشیدم، بهوش آمد، سه مرتبه صدا زد: «یا حسینُ، یا حسینُ، یا حسین»؛ اما جوابی نشنید! صدا زد: «أ حبیبٌ لا یجیب حبیبه!» آیا دوست جواب دوستش رو نمی‌دهد؟! اما یک‌وقت خودش جواب خودش رو داد؛ خطاب به خودش عرضه داشت: جابر؛ چگونه توقع جواب داری از کسی که بین سر و بدنش چهل منزل فاصله و جدایی افتاده! ورود اهل‌بیت به کربلا مشغول عزاداری بود، یک‌وقت دید صدای قافله‌ای میاد، تا قافله به زمین کربلا رسید، هر کدام یک قبری رو در آغوش کشید، هر کدام با عزیزی درد دل می‌کرد. زینب کبری هم آمد کنار قبر برادر… من باغبان باغ به آتش کشیده‌ام اکنون به باغ سوخته خود رسیده‌ام برخیز و حال قافله خویش را بپرس تا گویمت که بی‌تو چه کردم چه دیده‌ام صدا زد برادر برخیز! بچه‌ها به دیدنت آمدند، حسین جان، همه امانت‌هایی که به من سپرده بودی برگرداندم، هر کجا خواستند به بچه‌ها آسیبی برسانند خودم را سپر قرار دادم. سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم برای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جرم این که بودم خواهر تو اما حسین من، سراغ رقیه را از من نگیر که رقیه در خرابه شام جان داد! آورده‌ام تمام غزالانت ای حسین جز یک سه ساله دخترک گلعذار من از من مپرس حال دل آن سه ساله را کو جان بداد کنج خرابه کنار من
متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام آمدن جابر بن عبد الله انصاری در اربعین به کربلا و کیفیت زیارت او عطیه گفت: ما بیرون رفتیم با جابر بن عبد اللّه انصارى به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام، پس زمانى که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد، پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش افکند، پس گشود بسته‏اى را که در آن سعد بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامى برنداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید، مرا گفت که: دست مرا بر قبر گذار.   من دست وى را بر قبر گذاشتم، چون دستش به قبر رسید بى‏هوش بر روى قبر افتاد، پس آبى بر وى پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین، پس گفت: حبیب لا یجیب حبیبه!؟  آیا دوست جواب نمى‏دهد دوست خود را؟ پس گفت: کجا توانى جواب دهى و حال آن که در گذشته از جاى خود رگهاى گردن تو، و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدایى افتاده ما بین سر و تن تو، پس شهادت مى‏دهم که: تو مى‏باشى فرزند خیر النّبیّین، و پسر سیّد المؤمنین، و فرزند هم سوگند تقوى و سلیل هدى و خامس اصحاب کساء، و پسر سیّد النّقباء، و فرزند فاطمه علیها السّلام سیّده زن‏ها. و چگونه چنین نباشى و حال آن که پرورش داده تو را پنجه سیّد المرسلین و پروریده شدى در کنار متقین، و شیر خوردى از پستان ایمان، و بریده شدى از شیر به اسلام، و پاکیزه بودى در حیات و ممات، همانا دل‏هاى مؤمنین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آن که شکّى ندارد در نیکویى حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او، و همانا شهادت مى‏دهم که تو گذشتى بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیى بن زکریّا. پس جابر گردانید چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام کرد بدین طریق: السّلام علیکم أیّتها الارواح الّتى حلّت بفنائک قبر الحسین علیه السّلام، و اناخت برحله، اشهد انّکم اقمتم الصّلاه، و آتیتم الزّکاه، و امرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و جاهدتم الملحدین، و عبدتم اللّه حتى اتاکم الیقین. پس گفت: سوگند به آن که برانگیخت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت حقّه که ما شرکت کردیم شما را در آنچه داخل شدید در آن. عطیّه گفت، به جابر گفتم: چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آن که فرود نیامدیم ما وادیى را، و بالا نرفتیم کوهى را، و شمشیرى نزدیم و امّا این گروه پس جدایى افتاده ما بین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته؟ جابر گفت: اى عطیّه! شنیدم، از حبیب خود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که مى‏فرمود:هر که دوست دارد گروهى را، با ایشان محشور شود. و هر که دوست داشته باشد عمل قومى را شریک شود در عمل ایشان، پس قسم به خداوندى که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به راستى برانگیخته که نیّت من و اصحابم بر آن چیزى است که گذشته بر او حضرت حسین علیه السّلام و یاورانش. پس جابر گفت: ببرید مرا به سوى خانه‏هاى کوفه. پس چون پاره‏اى راه رفتیم به من گفت: اى عطیّه! آیا وصیّت کنم تو را و گمان ندارم که برخورم تو را پس از این سفر، و آن وصیّت این است که دوست دار دوست آل محمّد را مادامى‏که ایشان را دوست دارد، و دشمن دار دشمن آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را تا چندى که دشمن است با ایشان اگر چه روزه‏دار و نمازگزار باشند، و مدارا کن با دوست آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اگر چه بلغزد از ایشان پایى از بسیارى گناهان و استوار و ثابت بماند پاى دیگر ایشان از راه دوستى ایشان، همانا دوست ایشان بازگشت نماید به بهشت و دشمن ایشان بازگردد به دوزخ.