#مطاعن_عبیدالله_بن_زیاد 123
#با_زینب_علیهاالسلام 12
#مطاعن_دشمنان 12
🔵⚪️ شجاعت حضرت زینب(سلام الله علیها) در مجلس ابن زیاد| بین حضرت زینب(سلام الله علیها) و ابن زیاد در کوفه چه سخنانی رد و بدل شد؟
👈🏼👈🏼 ابن زياد سرمست از غرور پيروزى و براى قدرت نمايى، در كاخ خود نشست و اجازه ورود همگانى داد. سپس دستور داد، سر امام حسين (عليهالسلام) را آورده و در برابرش قرار دهند و آنگاه فرمان داد كه زنان حريم حسينى و كودكانش را وارد كنند.
♻️ زينب (عليهاالسلام) به صورت ناشناس وارد مجلس شد و در گوشه اى نشست.
ابن زياد پرسيد: اين زن كيست؟
پاسخ دادند: «هذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ»؛ (اين زن، زينب دختر على است).
ابن زياد رو به زينب كرد و گفت: خدا را سپاس كه شما را رسوا ساخت و نادرستى خبرهاى شما را نشان داد!
♻️ زينب (عليها السلام) پاسخ داد:
«إِنَّما يَفْتَضِحُ الْفاسِقُ، وَ يَكْذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنا»؛ (فقط فاسق رسوا مى شود و انسان فاسد دروغ مى گويد و آن هم ما نيستيم و ديگرى است).
ابن زياد گفت: «كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللهِ بِأَخيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ»؛ (كار خدا را نسبت به برادرت و خاندانت چگونه ديدى؟)
♻️ زينب (با صلابت و قدرت) پاسخ داد: «ما رَأَيْتُ إِلاّ جَميلا، هؤُلاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللهُ عَلَيْهِمُا الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إلى مَضاجِعِهِمْ، وَ سَيَجْمَعُ اللهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، فَتُحاجُّ وَ تُخاصَمُ، فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلْجُ يَوْمَئِذ، ثَكِلَتْكَ اُمُّكَ يَابْنَ مَرْجانَةَ»؛ (من جز زيبايى و نيكى نديدم، آنها گروهى بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقرّر كرد و آنان نيز به آرامگاه خويش شتافتند. به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قيامت] گرد خواهد آورد و ميان شما داورى خواهد كرد؛ در آن روز بنگر چه كسى پيروز خواهد بود؟ اى پسر مرجانه! مادرت به عزايت بنشيند).
♻️ عبيدالله بن زياد با شنيدن اين سخنان خشمگين شد و گويا آهنگ قتل آن حضرت را نمود كه عمروبن حُرَيث به وى گفت: اى امير! او زن است و نبايد زن را به گفتارش مجازات كرد.
ابن زياد (كه درماندگى خود را احساس كرد) ادامه داد: «خداوند قلبم را با كشتن حسين و خاندانت تشفّى داد!».
♻️ زينب كبرى(عليها السلام) فرمود: «لَعَمْري لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلي، وَ قَطَعْتَ فَرْعي، وَ اجْتَثَثْتَ أَصْلي، فَإنْ كانَ هذا شِفاؤَكَ فَقَدِ اشْتَفَيْتَ»؛ (به جانم سوگند، بزرگ مرا كشتى و شاخه عمرم را قطع كردى و ريشه مرا از جا درآوردى، اگر اين كار مايه تشفّى قلب توست، به خواسته ات رسيدى).
ابن زياد (كه پاسخى نداشت) گفت: «اين زن، پيوسته موزون و مسجّع سخن مى گويد. پدرش نيز شاعر بود».
زينب فرمود: «زن (داغدار و مصيبت زده) كجا و مسجّع سخن گفتن كجا». (1)
♻️ مطابق نقل شيخ مفيد، زينب(عليهاالسلام) فرمود: «ما لِلْمَرْأَةُ وَ السَّجاعَةُ؟ إِنَّ لي عَنِ السَّجاعَةِ لَشُغْلا، وَ لكِنْ صَدْري نَفَثَ بِما قُلْتُ»؛ (زن را با سجع چكار؟ مرا با سجع كارى نيست، آنچه بر زبانم جارى شده، سخنانى بود كه از سوز سينه ام برخاست). (2)
به راستى انسان نمى داند در برابر اين همه شجاعت و قدرت روحى چه بگويد؟ جز اينكه در برابر عظمت اين بانوى بزرگ، اين دختر على بن ابى طالب(عليه السلام) زانو به زمين بزند و اعتراف كند كه الفاظ و جمله ها قادر نيستند، عظمت و شهامتى را كه در اين چند جمله در آن شرائط مخصوص و در برابر مرد سفّاك و بى رحمى همچون ابن زياد، نهفته است بيان كند، جز اينكه بگويد به حقيقت تو دختر اميرمؤمنان(عليه السلام) و خواهر حسينى! (3)
📚 پی نوشت:
(1). ملهوف (لهوف)، ص 200-202 و ارشاد مفيد، ص 472 - 473 (با مقدارى تفاوت)
(2). ارشاد مفيد، ص 473. رجوع كنيد به: تاريخ طبرى، ج 4، ص 349-350
(3). گرد آوري از کتاب: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد،(زیر نظر آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى)، امام على بن ابىطالب عليه السلام، قم، 1388 ه. ش، ص 576
.
#موالید_شعبان_المعظم 11
#با_عباس_علیه_السلام 22
#با_زینب_علیهاالسلام 43
#ماه_شعبان 22
🔵⚪️ حضرت زینب جای دستان برادرش عباس (سلاماللهعلیهما) را بوسید..
👈🏼👈🏼 ثم التفت (یزید) إلى ربيع بن زياد الغطفاني فقال: ما تقول أنت؟
فقال: قولی قول أصحابي.
قال: قل ولا تخف،
قال: تريد مني الصدق أم الكذب؟
قال: ويحك، ما حاجتنا إلى الكذب.
قال: الصدق يا أمير، هو: لقد خرج علينا بنو هاشم،... ما كنا نحتسبهم رجالا بل کنا تراهم صواعق...، نزلت علينا من السماء، خرجوا علينا بسيوف مسلطة و رماح مشرعة فعبروا في وجوهنا ففرقوا جمعنا وشتتوا شلتنا وهزموا أبطالنا وملأوا الأرض بدمائنا وفيهم هذا البطل الذي رأسه بين يديك مشيرة إلى العباس لة كان إذا حصل على المیمنة فرقها تفريقا وإذا حمل على الميسرة، مزقها تمزيقا ، وإذا حصل على القلب، خلط أوله بآخره.
والله لو لم ينزل القضاء من رب السماء ، لما أبقي ما واحدة...
قال: صدقت ولك الجائزة...
وكانت زینب نالت جالسة، فلما سمعت مدح أخيها على ألسنة أعدائه ولوائه ورأسه نصب عينيها، قامت وأمرت النساء الهاشميات بالقيام إجلالا لكفيلها وتقديراً لشجاعته.
ثم تدانت قليلاً نحو الجلساء وصاحت... بارفع صوتها ...
التفت يزيد إلى الإمام السجاد سلام اللّه علیه قال: من هذه المرأة؟
قال: هذه عمتي زينب.
قال: إذهب إليها وقل لها: ما ترديد؟!
أقبل الإمام إلى عمته وقال لها: عشه، ماذا تريدين؟
قالت: عنه، قل ليزيد: إني أريد لواء أخي العباس حتى أقبل موضع كفه من اللواء،...
فأخذت اللواء بيدها ثم انحنت على موضع كف أخيها تقبله وهي تارة تخاطب اللواء وأخرى تخاطب الرأس الشريف...
📚الطريق إلى منبر الحسين لنیل سعادة الدارین، ص ۳۷۳، ۳۷۶
📝 نقل است که یزید لعین به ربیع بن زیاد غطفانی نگاه کرد گفت:
تو دربارهی #عباس چه میگویی؟
گفت: راست بگویم؟
گفت: وای بر تو الان وقت راست گویی است.
▫️ربیع گفت: وقتی بنیهاشم بر ما حمله کردند ما آنها را مرد ندیدیم بلکه صاعقهای بودند که بر ما از آسمان نازل شدند با شمشیر ها و نیزهها بر ما فرود آمدند و جمع ما را متفرق کردند و زمین را پر از خونهای ما کردند و در بین بنیهاشم این جوان بود، اشاره کرد به سر حضرت عباس (سلام اللّه علیه) و گفت این آقا به میمنه میزد همه را میکشت به میسره میزد همچنین و وقتی به قلب سپاه میزد اول و آخر را یکی میکرد.
▫️به خدا قسم اگر قضای پروردگار نبود این آقا (حضرت عباس سلام اللّه علیه) یک نفر از ما را باقی نمیگذاشت.
یزید لعین گفت درست گفتی.
▫️ وقتی حضرت زینب (سلام اللّه علیها) مدح برادرش عباس را از زبان دشمنان شنید به احترام حضرت عباس سلام اللّه علیه بلند شد و به مخدرات دستور داد بلند شوند و به خاطر تشکر از شجاعت عباس سلام اللّه علیه بلند شدند.
بعد حضرت زینب سلام اللّه علیها با صدای بلند صیحهای کشیدند، مجلس به هم ریخت.
▫️یزیدلعین رو کرد به حضرت سجاد سلام اللّه علیه گفت او کیست؟
حضرت فرمود عمه ام زینب است.
یزید گفت برو ببین چه کار دارد؟!
▫️حضرت رفتند نزد زینب کبری.
حضرت زینب سلام اللّه علیها فرمود: به یزید بگو پرچم برادرم عباس را بدهد تا موضع دستان او را ببوسم.
▫️یزید لعین پرچم را داد حضرت زینب خم شدند و موضع دستان حضرت ابوالفضل سلام اللّه علیه را بوسید و گاهی با پرچم سخن می گفت و گاهی با سر بریده...
#بر_دشمن_مرتضی_علی_لعنت
.
#موالید_شعبان_المعظم 11
#با_عباس_علیه_السلام 22
#با_زینب_علیهاالسلام 43
#ماه_شعبان 22
🔵⚪️ حضرت زینب جای دستان برادرش عباس (سلاماللهعلیهما) را بوسید..
👈🏼👈🏼 ثم التفت (یزید) إلى ربيع بن زياد الغطفاني فقال: ما تقول أنت؟
فقال: قولی قول أصحابي.
قال: قل ولا تخف،
قال: تريد مني الصدق أم الكذب؟
قال: ويحك، ما حاجتنا إلى الكذب.
قال: الصدق يا أمير، هو: لقد خرج علينا بنو هاشم،... ما كنا نحتسبهم رجالا بل کنا تراهم صواعق...، نزلت علينا من السماء، خرجوا علينا بسيوف مسلطة و رماح مشرعة فعبروا في وجوهنا ففرقوا جمعنا وشتتوا شلتنا وهزموا أبطالنا وملأوا الأرض بدمائنا وفيهم هذا البطل الذي رأسه بين يديك مشيرة إلى العباس لة كان إذا حصل على المیمنة فرقها تفريقا وإذا حمل على الميسرة، مزقها تمزيقا ، وإذا حصل على القلب، خلط أوله بآخره.
والله لو لم ينزل القضاء من رب السماء ، لما أبقي ما واحدة...
قال: صدقت ولك الجائزة...
وكانت زینب نالت جالسة، فلما سمعت مدح أخيها على ألسنة أعدائه ولوائه ورأسه نصب عينيها، قامت وأمرت النساء الهاشميات بالقيام إجلالا لكفيلها وتقديراً لشجاعته.
ثم تدانت قليلاً نحو الجلساء وصاحت... بارفع صوتها ...
التفت يزيد إلى الإمام السجاد سلام اللّه علیه قال: من هذه المرأة؟
قال: هذه عمتي زينب.
قال: إذهب إليها وقل لها: ما ترديد؟!
أقبل الإمام إلى عمته وقال لها: عشه، ماذا تريدين؟
قالت: عنه، قل ليزيد: إني أريد لواء أخي العباس حتى أقبل موضع كفه من اللواء،...
فأخذت اللواء بيدها ثم انحنت على موضع كف أخيها تقبله وهي تارة تخاطب اللواء وأخرى تخاطب الرأس الشريف...
📚الطريق إلى منبر الحسين لنیل سعادة الدارین، ص ۳۷۳، ۳۷۶
📝 نقل است که یزید لعین به ربیع بن زیاد غطفانی نگاه کرد گفت:
تو دربارهی #عباس چه میگویی؟
گفت: راست بگویم؟
گفت: وای بر تو الان وقت راست گویی است.
▫️ربیع گفت: وقتی بنیهاشم بر ما حمله کردند ما آنها را مرد ندیدیم بلکه صاعقهای بودند که بر ما از آسمان نازل شدند با شمشیر ها و نیزهها بر ما فرود آمدند و جمع ما را متفرق کردند و زمین را پر از خونهای ما کردند و در بین بنیهاشم این جوان بود، اشاره کرد به سر حضرت عباس (سلام اللّه علیه) و گفت این آقا به میمنه میزد همه را میکشت به میسره میزد همچنین و وقتی به قلب سپاه میزد اول و آخر را یکی میکرد.
▫️به خدا قسم اگر قضای پروردگار نبود این آقا (حضرت عباس سلام اللّه علیه) یک نفر از ما را باقی نمیگذاشت.
یزید لعین گفت درست گفتی.
▫️ وقتی حضرت زینب (سلام اللّه علیها) مدح برادرش عباس را از زبان دشمنان شنید به احترام حضرت عباس سلام اللّه علیه بلند شد و به مخدرات دستور داد بلند شوند و به خاطر تشکر از شجاعت عباس سلام اللّه علیه بلند شدند.
بعد حضرت زینب سلام اللّه علیها با صدای بلند صیحهای کشیدند، مجلس به هم ریخت.
▫️یزیدلعین رو کرد به حضرت سجاد سلام اللّه علیه گفت او کیست؟
حضرت فرمود عمه ام زینب است.
یزید گفت برو ببین چه کار دارد؟!
▫️حضرت رفتند نزد زینب کبری.
حضرت زینب سلام اللّه علیها فرمود: به یزید بگو پرچم برادرم عباس را بدهد تا موضع دستان او را ببوسم.
▫️یزید لعین پرچم را داد حضرت زینب خم شدند و موضع دستان حضرت ابوالفضل سلام اللّه علیه را بوسید و گاهی با پرچم سخن می گفت و گاهی با سر بریده...
#بر_دشمن_مرتضی_علی_لعنت
.