مداح اهلبیت،ع،شعبانپور:
سلام وعرض ادب خدمت اعضای محترم کانال
خواهران محترمی که می خواهند درگروه مداحی بانوان شرکت کنند به آیدی زیر مراجعه کرده و باویس خودشان رامعرفی کنند
خادم حاجیه شعبانپور👇👇
پیوی مدیر: @Haram75
🌹التماس دعا🌹
گروه مداحی فارسی👉
گروه مداحی ترکی 👉
فقط برای بانوان👉
فقط باویس خودتون رو در پیوی معرفی کنید
باتشکر شعبانپور👉
درایتا👉
خواهش می کنم خواهران محترم فقط باویس خودتونو معرفی کنیدگروه ترکی یا فارسی👇👇👇👇
باویس حتما بگید گروه ترکی یا فارسی چندساله مداح هستید👉👉👉👉👉👉
گروه ترکی👉
گروه فارسی👉
گروه احکام👉👉
.
#نوحه_دکلمه_امام_حسن_ع
#وقتی_که
وقتی که از همه جا خسته میشم
وقتی که آروم نداره دله من
برا تسکین غمای ناتموم
میخونه هر طپش دلم حسن(ع)
شنیدم خیلی کریمی آقاجون
دست به خیریت همه جا زبونزده
کیسه شو پر میکنی با کرمت
هرکسی که در خونت اومده
یه سوال دارم من از محضرتون
ای خدای جود و عزت وسخا
پس چرا خودت نداری حرمی
نکنه اونم دادید به فقرا
پس چرا ضریح و گنبد نداری
پس چرا قبر تو بی سایه بونه
تو کریمی ولی اصلا واسه چی
ندارن کبوترات آب و دونه
شنیدم نداری صحن و بارگاه
نداری گلدسته و حتی رواق
شنیدم ظلمته محضه توو بقیع
شبا قبرستون بی شمع و چراغ
شنیدم که خادمای ناسپاس
همیشه از زایرات طلبکارن
انگاری میخوان با چوب دستشون
یه جوری دق و دلی در بیارن
چی میشد تو هم مثه امام رضا
مقیم کشور ایرون میشدی
توی تبریزتوی قم یا اصفهون
قبله ی شاه خراسون میشدی
روی گنبدت پر از طلا میشد
دُرّ نایاب و عقیق یمنی
با ضریح سبز پر نورت آقا
میشدن تموم عالم حسنی
یا که اصلا توو خود مشهدمون
خادما افتخاری می اومدن
روءیاشم قشنگه حتی به خدا
نوبتی صحن تو جارو میزدن
یه باب القاسم جای باب الجواد (ع)
باب عبدالله و ایوون طلا
چند تا نقاره و طبل و دهل و
سنج مثه نقاره خونه ی رضا(ع)
توی ایرون اگه بودی حرَمِت
حتی جای سوزن انداختن نداشت
شبیه اربعین برادرت
ازدحام جمعیت نمیگذاشت
که به راحتی زیارتت کنن
بس که زایر میاومد دور برت
پره زوار میشداون شبستونی
که میساختیمش بنام مادرت
میزدیم از حرم امام رضا(ع)
تا به صحن تو یه بین الحرمین
میزدیم یه طرح گنبدی شکیل
شبیه گنبد عباس و حسین(ع)
بگذریم ازین همه خواب و خیال
یه روزی فصل هم عهدی میرسه
میسازیم چند تا حرم توی بقیع
وقتی که حضرت مهدی میرسه
#کربلایی_مجید_مرادزاده✍
ایام #شهادت_امام_حسن
#امام_حسن #دکلمه #زمزمه
.
.
#امام_زمان
#رحلت_پیامبر_اکرم
#مناجات_جدید_مهدوی
وصل به شهادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله
آقا کدام جمعه ظهورت مقدّر است
بنگر که صبر شیعه دگر رو به آخر است
حق می دهی که منتظرت بین فتنه ها
از لحظه لحظه های حیاتش مکدّر است؟
تا کی همیشه شیعه ببیند به جای تو
هر مظهر نفاق و ریا روی منبر است
دنیا کجا به کام دل شیعیان شود؟!
وقتی عزیز فاطمه بی یار و یاور است
ایّام حزن آخر ماه صفر رسید
در سینه ی حزین تو داغ پیمبر است
ولله، جدّ تو به شهادت رسیده است
او کشته از جنایت و بغض دو همسر است
زهر جفای آن دو لعینه، ثمر نشست
حالا رسول پاک خدا بین بستر است
هرچند خون جگر شده از داغ روی داغ
تنها شرار سینه ی او، داغ دختر است
یک گوشه ی نگاه نبی سمت فاطمه
گوشه نگاه دیگر او پشت آن در است
بی اختیار از دل خود آه می کشد
فکر هجوم خصم و غریبی حیدر است
می بیند او که فاطمه اش می خورد کتک
دردش طناب بازوی سردار خیبر است
می بیند او که فاطمه اش پیش مرتضی
در زیر دست و پای چهل پست کافر است
حالا شده ست زمزمه اش وای ِمن حسین
گریان برای حنجر ِ در زیر خنجر است
دارد عطش ولی نخورَد آب گوئیا
در وقت مرگ،فکر لب خشک اصغر است
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
#دودمه
#شهادت_حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_واله_وسلم
حضرت خاتم شده با زهر کینه نیمه جان/
العجل صاحب زمان
حضرت زهرا شده از داغ بابا قدکمان/
العجل صاحب زمان
🌸🌸🌸🌸🌸
بین بستر می چکد خون از دو چشم مصطفی/
یا اباصالح بیا
قصّه ی دیوار و در را گفته بهر مرتضی/
یااباصالح بیا
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
#رحلت_پیامبر_اکرم #رسول_الله
.
.
#امام_زمان
#شهادت_حضرت_محمد_صلی_الله_علیه_واله_وسلم
خورشید عصر ،منجی عالم ظهور کن
تنها دلیل خلقت آدم ظهور کن
دیگر نمانده صبر و قراری به سینه ها
هجرت شده ست درد دمادم ظهور کن
در قلب شیعیان، همه دم در فراق تو
برپا شده ست مجلس ماتم ظهور کن
آخر امام، منتقم آل فاطمه
نور دل رسول مکرّم ظهور کن
وقت عزای جدّ غریب تو مصطفاست
صاحب عزای حضرت خاتم ظهور کن
زخم جبین جدّ تو تازه ست العجل
بر زخم او دوایی و مرهم ظهور کن
او رفت و اشک فاطمه اش شد همیشگی
شد قامتش ز داغ پدر خم ظهور کن
او رفت و بعد او رخ یاسش کبود شد
در کوچه خورد سیلی محکم ظهور کن
روز دوشنبه، کوچه و بغض چهل نفر
شد مبدأ جفای محرم ظهور کن
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
391.4K
#زمزمه_شور_واحد_زمینه
#شهادت_امام_حسن(ع)
#کجایی_خواهرم
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
بند1⃣
کجایی خواهرم
دیگه رسید لحظه های آخرم
بیا بزار روی زانوهات سرم
کجایی خواهرم
میلرزه دست و پام
میریزه خونابه از کنج لبام
داره کم کم بسته میشه این چشام
میلرزه دست و پام
.....
جون میدم با دلی زار و حزین
راحت شدم با زهر کین
شام غم هام دیگه شده سحر
غربتم رو ببین خواهر
امون از غم غربت
.......
بند2⃣
میسوزه این دلم
آتیش زهر میسوزونه حاصلم
میمیرم و ولی زهر نیست قاتلم
میسوزه این دلم
زهر فقط بهونس
قاتل من سیلی بی بهونس
قاتل من کبودیه رو گونس
زهر فقط بهونس
.......
بی حیا توکوچه راهمون و بست
یه جور زد گوشواره شکست
تاکه مادرافتاد خیلی بد زد
محکم به پهلوش لگد زد
امون از غم غربت
💠💠💠💠💠💠
به قلم:
#سیدناصر_اسماعیل_نسب
4_5866464605194162349.opus
123.6K
زمزمه ای با امام رضا(ع)
به سبک یا مولا دلم تنگ اومده
پایان صفر دلم شود تنگ حرم
مرغی شوم وبسوی مشهد بپرم
در سوگ رضا(ع) به سینه وسر بزنم
مانند رضا(ع) زغم بسوزد جگرم
یامولا غریب الغربا مارا بطلب در حرم معین الضعفا۲
___
در سوگ رضا دل همه خون بشود
هرعاشق او زغصه مجنون بشود
کفتر رضا سر به گریبان ببرد
آهوی صحرا غمین ومحزون بشود
یا مولا غریب الغربا ما را بطلب درحرم معین الضعفا۲
____
پایان صفر مولاشده مسموم کین
در خانه خود تنها فتاده برزمین
از درد جگر مولا بود در پیچ وتاب
اوج غربت وشرار زهری آتشین
یا مولا غریب الغربا، مارا.....
__
در غربت خود جوادش آمد یاد او
روسوی مدینه می رود فریاد او
می زندز طوس جواد خود را اوصدا
تا که آید و رسد پسر بر داد او
یا مولا غریب الغربا.....
شعر:اسماعیل تقوایی
#نوحه
#امام_رضا_علیه_السلام
.
#امام_حسن_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا
#کوچه_بنی_هاشم
درختهای اُمیدیم، از دیار حسن
پُر از شکوفهی عشقیم در بهار حسن
به سَلسَبیل و به زمزم که احتیاجی نیست!
رسیده است لبِ ما به جویبار حسن
به دخل کاسبیام برکتی فراوان داد
از آن زمان که شدم خادم تبار حسن
همین دو لقمهی نان را حسن به ما بخشید
گرفته سفرهی ما رنگ از اعتبار حسن
کریمبودنِ او قابلِ محاسبه نیست...
کجا ترازوی ما و کجا عیار حسن؟!
کدام شاه نشسته است با جذامیها؟!...
بلند میشوم از جا به افتخار حسن
شنیدهام که به سگ هم غذا تعارف کرد!
هنوز ماتم از این لطفِ بی شمار حسن
بنازمش که چنان شیر، از جمل برگشت
چه کرد در دل آن فتنه، ذوالفقارِ حسن
من از طفولیتم عاشق دو شاه شدم
منم دچار حسین و منم دچار حسن
در اربعین حسینی، حسن جلودار است
قدم زدم همهی جاده را کنار حسن
عمودِ یکصد و هجده، بهشتِ مشّایهست
خدا رسانده خودش را سرِ قرار حسن
حسین با همهی دلرُباییاش، حسنیست
ببین دل از همه بُردن شدهست کار حسن
خیالبافی من صحنسازیِ حسن است...
شبیه مشهد ما میشود مزار حسن
* * *
میان معبری از نور، ناگهان شب شد
چه دید در دل آن کوچه، چشم تار حسن؟!
حراملقمه به مادر دو دست سیلی زد...
سیاه شد پس از آن کُلِّ روزگار حسن
#بردیا_محمدی✍
#شهادت_امام_حسن
.
1_6364965576.mp3
9.32M
یارب پسر فاطمه غمخوار ندارد
بی مونس و بی یار پرستار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
از غصه ز هجر پسرش در دم اخر
تابی و توان ثامن اطهار ندارد
معصومه نگر حال دل زار برادر
دل خون شده از جور و عزادار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
معصومه بمیرد که نشد همسفر تو
دلخون شده از هجر و مددکار ندارد
رسوایی مامون همه مقصود رضا بود
هرگز که رضا میل به دربار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
ای قبله هشتم ز غمت عالم و ادم
در سنیه به جز اه شرر بار ندارد
از غربت تو خون ب دل خلق جهان شد
کس نیست که از غصه دل زار ندارد
رضا یار ندارد پرستار ندارد
#امام_رضا
__
#جمع_خوانی
#کانون_مداحان_و_شعرای_آیینی
#شهرستان_میبد
.
#زمینه #امام_حسن
#سبک_صبح_روز_سه_شنبه_من
🏴بند اول:
عمره من رو به پایانه
کاره من روز و شب نالس
قاتلم زهر همسر نیس
قاتلم داغ چل سالس
اون روزی مُردم
تا حادثه ی تو اون کوچه رخ داد
اون روزی مُردم
تو کوچه تا مادرم ناله سر داد
اون روزی مُردم
که سیلی زد مادرم رو خاک افتاد
بی هوا زد، شد گوش پاره
اینقدر محکم، زد شکست یه دونه گوشواره😭
ای وای مادرم، مظلومه زهرا
بند دوم:
کاش برم زودتر از دنیا
عمری بود کوچه کابوسم
خیلی حرفه که یک نامرد
دست بلند کرد رو ناموسم
اون روزی مُردم
که میگرفت روشو از باغبون یاس
اون روزی مُردم
که میدیدم بابامو خیلی تنهاس
اون روزی مُردم
که فهمیدم عمر گل خیلی کوتاس
پر کشید و، رفت از پیشم
رفت و بعد از، رفتنش منو زد آتیشم
ای وای مادرم، مظلومه زهرا
شعر: #طاها_تحقیقی(یاحسین)
#محبوبه_سادات_حسینی
.
1. جان رسولم.mp3
1.62M
#زمزمه
#امام_حسن#( علیه السلام )
#حاج_اکبر_عابدی
#سبک_میرن_آدما
جان رسولم ، با غم قرینم
در بینِ جمع و تنها ترینم
#ملودی_دوم
قوت و غذایم
خونابه ی دل
سوزد دلم از ، زَهر هلا هل
( ای وای از این غم ) تکرار
#بند_دوم
داغ گرانی ، دارم به سینه
خون شد دلم از،
اهل مدینه
#ملودی_دوم
از این جماعت
خوبی ندیدم
زخم زبان و طعنه شنیدم
( ای وای از این غم ) تکرار
#بند_سوم
بر جسم و جانم
صد شرَر افتاد
تا یاد کوچه
در نظر افتاد
#ملودی_دوم
آخر چه گویم
با ضرب سیلی
رخسار مادر ، گردیده نیلی
( ای وای از این غم ) تکرار
#بند_چهارم
ای خواهرِ من
زینب کجایی ؟
باز آ که آمد
وقت جدایی ...
#ملودی_دوم
خون بسته دیگر
راه گلویم
از درد غربت ، با تو بگویم
( ای وای از این غم ) تکرار
.
.
#امام_حسین
یا اباعبدالله ، یا رحمة الله الواسعة
اوج سعادت من ، عشق و محبت تو
اوج ارادت من ، حب و ولایت تو
راز طراوت من ، رمز اطاعت من
اوج عبادت من ، فیض زیارت تو
قدر و کرامت من ، معنای عزت من
نشان طاعت من ، سجده به تربت تو
راه طریقت من ، شرع و شریعت من
اصل حقیقت من ، عشق و محبت تو
ای نور ظلمت من ، چشم بصیرت من
ای یار غربت من ، لطف و عنایت تو
سرشت و فطرت من ، بهار رحمت من
سرور و بهجت من ، لحظه ی رؤیت تو
شوق و مسرّت من ، صفا و نزهت من
تمام رغبت من ، حضور و صحبت تو
قدر و فضلیت من ، دید و بصیرت من
سرّ طبیعت من ، نگاه رحمت تو
اوج شهامت من ، راز رشادت من
قتل و شهادت من ، بهر ارادت تو
روح طهارت من ، پایان حسرت من
نجوای خلوت من ، شد شکر نعمت تو
والای رفعت من ، مفهوم عزت من
معنای غیرت من ، لحظه ی نصرت تو
هم سِیر و سیرت من ، مقصود همت من
راه هدایت من ، تا بی نهایت تو
فصل اقامت من ، هم قدر و قیمت من
قدر و قیامت من ، وقت شفاعت تو
عشق تو عادت من ، راز سیادت من
اوج سعادت من ، عشق و محبت تو
#محمدعلی_شهاب ✍
.
.
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
به خدا حال تماشای حرم می چسبد
زندگی یافتن از حال عدم می چسبد
کاش در وقت زیارت ز تو دیدار کنم
زائر روی تو بودن به حرم می چسبد
دادن سر به رهت آرزوی اهل دل است
پیش تو سر برود زیر قدم می چسبد
در سراپرده ی قلبم ز همان روز ازل
حک شده نام تو با لوح و قلم می چسبد
سائل کوی کریمان شدن از بخت خوش است
صله ای گر رسد از اهل کرم می چسبد
گوشه ی صحن و سرایت سحری بنشینم
روضه خواندن ، ز پی اش نوحه و دم می چسبد
به شهادت چو شود ختمِ به خیر عاقبتم ؛
سرنوشتی که چنین خورده رقم می چسبد
لحظه ی مرگ به دیدار من آیی ای دوست ؟
خبری خوش برسد در دل غم می چسبد
#محمدعلی_شهاب ✍
.
🌑🌕روضه ورود کاروان به مدینه ـ
#روضه_ورود_به_مدینه
ملاقات ام البنین سلام الله علیها با بشیر
فرزندان ام البنین همگى در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام البنین علیهاالسلام از طریق عبیدالله بن قمر بنى هاشم بسیار مى باشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجراى کربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین علیهاالسلام او را ملاقات کرد و فرمود: اى بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر دارى ؟ بشیر گفت : اى ام البنین ، خداى تعالى ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید.
ام البنین علیهاالسلام فرمود: از حسین علیه السلام مرا خبر ده . بدینگونه ، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیهاالسلام پیاپى از امام حسین علیه السلام خبر مى گرفت وى گفت : فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است ، فداى حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه اى کشید و گفت : اى بشیر، رگ قلبم را پاره کردى ! و صدا به ناله و شیون بلند کرد. مامقانى گوید: این شدت علاقه ، کاشف از بلندى مرتبه او در ایمان و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل مى شمارد. به نوشته علامه سماوى در ابصار العین : ام البنین علیهاالسلام همه روزه ه بقیع مى رفت و مرثیه مى خواند، به نوعى که مروان – با آن قساوت قلب – از ناله و گریه ام البنین علیهاالسلام به گریه مى افتاد و اشکهاى خود را با دستمال پاک مى کرد. نیز هنگامى که زنها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وى تسلیت مى داده اند، این ابیات را سرود:
لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ تُذَکِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ
واى بر تو مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشهام مىاندازى
کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَى بِهِمْ وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ
مرا پسرانى بود،که به آنان خوانده مىشوم اما امروز براى من پسرانى نیست
أَرْبَعَهٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ
چهار پسر مانند کرکسان بلندیها که با بریده شدن رگ حیات یکى پس از دیگرى به مرگ پیوستند
تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَکُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِیعا طَعِینَ
نیزهها بر پیکرهایشان ستیزه داشتند همه آنان با تن مجروح به خاک افتادند
یَا لَیْتَ شِعْرِی أَ کَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ
اى کاش مىدانستم آنچنان است که خبر دادند این که دست عباسم بریده شده بود
یعنى اى زنان مدینه ، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکارى ندانید، مرا فرزندانى بود که به سبب آنها ام البنینم مى گفتند، ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده ام . آرى ، من چهار باز شکارى داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه هاى خود ابدان طیبه آنها را از متلاشى کردند و در حالى روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى خاک افتاده بودند. اى کاش مى دانستم آیا این خبر درست است که دستهاى فرزندم قمر بنى هاشم علیه السلام را از تن جدا کردند؟
مخوان جانا دگر ام البنینم که من با محنت دنیا قرینم
مرا ام البنین گفتند، چون من پسرها داشتم ز آن شاه دینم
جوانان هر یکى چون ماه تابان بدندى از یسار و از یمینم
ولى امروز بى بال و پرستم نه فرزندان ، نه سلطان مبینم
مرا ام البنین هر کس که خواند کنم یاد از بنین نازنینم
به خاطر آورم آن مه جبینان زنم سیلى به رخسار و جبینم
به نام عبدالله و عثمان و جعفر دگر عباس آن در ثمینم
یَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ کَرَّ عَلَى جَمَاهِیرِ النَّقَدِ وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لَبَدٍ
أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِی أُصِیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ یَدٍ وَیْلِی عَلَى شِبْلِی أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
لَوْ کَانَ سَیْفُکَ فِی یَدِیْکَ لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌ
حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه : هان اى کسى که فرزند عزیزم ، عباس ، را دیده اى که با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر کرار، پدر وار حمله مى کند و فرزندان دیگر على مرتضى ، که هر یک نظیر شیر شکارى هستند، در پیرامون وى رزم مى کنند، آه که به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشته است . اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتى بر فرزندانم رسید؟ اگر فرزندم عباس دست در تن داشت ، کلام کس را جرات بود که به وى نزدیک شود
.
🌑🌕روضه ورود کاروان به مدینه
#روضه_ورود_به_مدینه
#بانوان_خادم
کاروان اهل بیت امام حسین علیه السّلام در روز جمعه هنگامی که خطیّب سرگرم خواندن نماز جمعه بود، وارد مدینه شدند و مصائب حسین علیه السّلام و آنچه را که بر او وارد شده بود، برای مردم بازگو کردند.
داغها تازه شد و باز آنان را حزن و اندوه را فرا گرفت. در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایی و گریه کردند و آن روز همانند روز رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله شد که تمام مردم مدینه جمع شده بودند و عزاداری میکردند.
ام کلثوم در حالی که میگریست، وارد مسجد پیامبر شد و روی به قبر پیامبر کرد و گفت:« سلام برتو، ای جد بزرگوار من! خبر شهادت فرزندت حسین را برایت آورده ام.» ناله جانگداز بلندی از قبر مقدّس رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست. مردم با شنیدن این ناله به شدت گریستند و ناله و شیون همه جا را گرفت.
آن گاه علیّ بن حسین علیه السّلام به زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و صورت بر قبر مطهّر نهاد و گریست.
زینب علیهاسلام دو طرف در مسجد را گرفت و شیونکنان فریاد زد:« یا جداه، خبر مرگ برادرم حسین را برایت آورده ام.»
زینب هرگاه به علیّ بن الحسین علیه السّلام نگاه می کرد، داغش تازه و غمش افزون میشد.
ام سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، با شیشهای در دست که تربت حسین علیه السّلام در آن به خون مبدل شده بود، دست فاطمه، فرزند حسین علیه السّلام، را گرفته بود و از حجره خود بیرون آمد.
اهل بیت وقتی ام سلمه و شیشهی تربت را دیدند، صدا به گریه بلند کردند، ام سلمه را در آغوش گرفتند و بسیار گریستند.
منابع:
قصه کربلا، ص ۵۴۳٫
الدمعه الساکیه، ج ۵، صفحه ۱۶۲
بحار الانوار ج ۴۵ صفحه ۱۹۸
.
می کرد.
بهش گفتم تو چرا گریه می کنی؟ گفت من با آقا رسول میونم خوب نبود. یه کمی شکر آب شده بود. فاصله گرفته بودم ازش.
نمی دونستم از دنیا رفته. دیشب خواب دیدم تشییع جنازه رسوله. خیلی جمعیت. ولی جلوی جمعیت، جلوی جنازش، یه تیکه ای یه جای خالی هست یه خانمی داره حرکت می کنه.
به یکی دو نفر گفتم بابا به این خانم بگین بره عقب، جمعیت زیاده. هیشکی به من اعتنا نکرد. خودم رفتم جلو گفتم خواهر برید عقب.
اینجا یه وقت زیر دست و پا اذیت می شی. برگشت فرمود می دونی من کیم؟ گفتم نه. فرمود من زینبم. این بدن رو هم خودم باید برم تحویل بدم.
ان شاء الله زینب اجر همه مونو می ده. کاری هم نکردیم براش ها! به خدا لذت می بریم از این که گریه کنیم. پولا رو گذاشتن جلو ساربان .
گفت اینا چیه؟ من مزد می گیرم. این چیه اینا؟ گفتن اینو خانم زینب کبری دادن از باب تشکر از این که توی این راه به ما احترام گذاشتین.(بحار الانوار ج۴۷ ص۱۹۷) اینقدر گریه کرد، زد خودشو.
گفت ما با چه خانواده ای چه کردیم. به چه خانواده ای ظلم کردیم.امروز می خوایم از زینب کبری تشکر کنیم.
زینب ممنونتیم. مادر شهید. هر چی بهش بگی که یا زینب بچه هاتو در راه حسین دادی آجرک الله. بهت می گه فقط بگو حسینم. همه فدای حسینم بشن. همه فدای حسینم بشن.
ألا لعنه الله علی القوم الظالمین.
🌕🌑 روضه ورود کاروان به مدینه و روضه امام سجاد ع
#روضه_ورود_به_مدینه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
خیلی این آقا غریبِ ... از غربت این آقا همین بس ، 35 سال گریه می کرد ... براش غذا می آوردم میزاشت کنار ، گریه می کرد ... آب براش می آوردن میزاشت کنار ، گریه می کرد ... هی می گفتن آقا ، چرا انقدر گریه می کنی؟ ناله ش بلند میشد ، می گفت خودم دیدم ... بابام گرسنه بود ، تشنه بود ...
همچین که برگشتن مدینه ( خیلی جانسوزِ این روضه ) همچنین که از کربلا برگشتن مدینه وقتی بشیر اومد خبر آورد برا اهلِ مدینه ، دسته دسته مردم میومدن بیرون از مدینه میگفتن آقا چطوری شد باباتون رو کشتن ؟ ... فقط یه جمله جواب می داد ( به امام حسین ، ساعت ها باید برا این جمله گریه کنی ) میگفت فقط همینُ براتون بگم حیوانات هم کربلا آب خوردن .... میفرمود أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا ... من فرزندِ اون آقایی ام که با قتلِ صبر کشتنش ... (یعنی چی آقا ) یعنی یواش یواش کشتنش ... یعنی اول با نیزه زدن ... بعد با شمشیر زدن .... تازه سنگ میزدن ... سنگاشون که تموم شد ریختن تو گودال ...
ته گودال پیکر اُفتاده
توی گودال مادر افتاده
خواهر افتاده ، یک سر افتاده ...
نالۀ واعطشا بر جگرش می افتاد
آب میدید به یادِ قمرش می افتاد
بی سبب نیست که از جملۀ بَکّائون است
اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می افتاد
شیرخواره بغل تازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش می افتاد
با دلی خون شده میگفت که الشام الشام
تا به بازار مدینه گذرش می افتاد
جلوی پای سکینه دم دروازۀ شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش می افتاد
میشکست آینۀ صبر و غرورش را زجر
تا به جانِ اُسرا با کمرش می افتاد
روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش می افتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجرِ کُند و گلویِ پدرش می افتاد ....
شاعر : رضا قربانی
*تا می دید گوسفندی رو دارن سر میبرن ، سریع میومد به قصاب میگفت ببینم آب بهش دادید یا نه ؟ عرضه میداشت آقا ما مسلمانیم ، خودِ شما به ما یاد دادید آب بدیم به قربانی قبل از ذبح شدن ... آقا می نشست گریه میکرد ... میگفت بیا برات تعریف کنم ... یه عده به ظاهر مسلمون کربلا بابایِ منو .... آب بهش ندادن ... آی حسین .... *
گریه بر کشتۀ عریان خوب است
گریه بر آن لبُ دندان خوب است
گریه خوب است که هر شب باشد
گریه بر چادر زینب باشد
*یه چیزی همیشه آقا رو خیلی اذیت میکرد ، تا نگاه به دستاش می کرد ، هی می گفت با همین دستا خاکش کردم ... با همین دستا بود بوریا آوردم ... با همین دستا بود بابام رو تو قبر گذاشتم ...*
حسین ......
. ادامه👇👇👇
ص
🌑🌕روضه ورود کاروان به مدینه
استادپناهیان
وقتی کاروان برگشت به سمت مدینه، یزید از بس نابود شده بود در اثر فشاری که به اهل بیت آورده بود، گفت دیگه این کاروانُ اذیت نکنید.
به ساربان گفت دیگه اذیت نکنید با احترام ببرید. می خواست دیگه اینجوری برا خودش آبرو درست بکنه. که ما به اهل بیت احترام گذاشتیم.
چقدر بچه های حسین مقاومت کردن تا کار به اینجا رسید. چقدر زجر کشیدن تا کار به اینجا رسید.
خب این کاروان رو آوردن، خسته، کوفته، بی حسین. زینب می خواد برسه، وارد شهر مدینه بشه. نزدیکی های شهر مدینه اطراق کردن، خیمه زدن.
دیگه فردا روز بشه وارد مدینه بشن. مردم به استقبال می خوان بیان. حالا زینب چه دلی داره؟ تو بگو؟ به خدا مرگبارترین لحظه ها اونجاست.
از همون جا زینب مریض شد. کربلا مریض نشد. شام مریض نشد. برگرده خانه ی خالی حسینشو ببینه. می دونید یعنی چی؟
دیگه می تونه بدون حسین مدینه رو تحمل کنه زینب؟ بغض گلوگیر نمیاد؟ خفه کنه زینبُ؟! مریض شد. یک سال و خورده ای بیشتر دوام نیاورد.
اطباء می گفتن چیزیش نیست این خانم.
حالا زینبی که تو این حال و هواست، برگشت به خانمای کاروان گفت، کسی از طلاجات و دارایی ها چیزی پیشش مونده بیاره؟از غارت حفظ شده باشه؟ آوردن همه رو تو دستمال کوچیکی ریختن آخرین دارایی هاشونُ. خانم اینا رو برای چی می خوای.اینا رو بدید ساربان ازش تشکر کنید ما رو تازیانه نزد. (بحار الانوار ج۴۷ ص۱۹۷)
زینب. فکر همه هستی. گرفتی مطلبو؟ زینب شرمنده شما هم باقی نمی مونه.
از شرمندگی شما هم درمیاد. حالا تو روز قیامت بگو خانم اصلا حرفشُ نزن من کاری نکردم. نه.
من یه دعای خصوصی دارم با صدای بلند بگم اشکالی نداره؟ خدایا اجر عزاداریای ما رو روز قیامت از دست زینب به ما بده.
یه چیز دیگس. اسم عزادارا رو کی می نویسه؟ اباالفضل العباس. اسم روضه خونارو. یکی از علمای بزرگ به من گفتن.
یکی از مراجع فعلی. اجرُ کی می ده؟ زینب. داستان رسول ترک که شنیدی کتابشو اینا رو خوندی بچه ها کار کردن؟ قبل از انقلاب از دنیا رفت.
گریه کن مشتی حسین. اولش اوضاش خراب بود. از هیئت بیرونش کردن. دلش گرفت. حالا دیگه شاید شب جمعس اونم باید از جلسه ی ما بهره ای ببره بذارید بگم داستانشو.
بیرونش کردن گفتن بابا این عرق خوره، این به درد نمی خوره اینا. حرفی نزد رفت. بعد فرداش رئیس هیئت رفت خونش گفت آقا رسول غلط کردم تو بیا هیئت.
گفت برای چی؟ گفت تو بیا هیئت. فقط می بوسیدش آقا رسول ببخشید. بیا هیئت. اگه خواستی بیای هیئت ما، قدمت روی چشم. باید بگی. باید بگی.
پس اون چه برخوردی بود دیشب داشتی؟ آقاجون من یه خوابی دیدم تو کاری نداشته باش. خوابَ رو نمی خواست تعریف کنه. گفت نه بگو. بگو نمیام وإلّا.
از دلم بیرون نمیاد.گفتش که آقا رسول دیشب خواب دیدم، خیمه ی اباعبدالله الحسین تو کربلا تنهاست. دشمن اونو محاصره کرده، میخوان برن به خیمه، یه سگی نمیگذاره.
اومدم جلو دیدم چهره ی سگ ببخشیدا، چهره ی توِ بدنش بدن سگ. می گن آقا رسول نشست گریه کرد، گفت پس بالاخره ما رو به عنوان سگ خودشون پذیرفتن. عوض شد.
گفت دیگه حسین پذیرفته، سگ حسین شراب نمی خوره. گذاشت کنار. رفت تو جلسه، گریه کن مشتی، میگن یه ماه رمضون، خاطراتی که نوشتن با مصاحبه همه رو درآورده.
گفت یه ماه رمضون، یه آقایی روحانی صحبت می کرده، ظهر تو بازار، مردم دیگه ناهار که نمی خوردن بعد از سخنرانی. بعد از نماز سخنرانی می شنیدن و برمی گشتن بازار.
صحبت می کرد از عذاب الهی صحبت کرد، ترس رفت بالا. میگن آقا رسول تو وسط جمعیت نشسته بود گریه می کرد.
یه دفه ای بلند شد گفت آقا ببخشید من می تونم یه سوال کنم؟ صحرای محشر که عذابش اینجوریه پس عباس کجاست؟ اباالفضل کجاست؟ می گه آقا مردم زدن زیر گریه.
ول کردن مردمُ شروع کرد با عباس. عباس تو تحمل می کنی منو با صورت تو صحرای محشر بکشن. میگن تا دو سه ساعت همینجوری شروع کرد حرف زدن، گریه کردن.
مردم گریه بکن. یه چیزی، یه آتیش پاره ای شده بود. یه کسی بهت می گم یه کسی می شنوی. می گن یه افسر طاغوتی با غرور و نمی دونم تکبر وایساده بوده کنار دستگاه های عزاداری، این ناراحت می شه. میگه من یه کاری می رم می کنم که این خورد بشه. بشکنمش. اشکشو در میارم برای حسین.
ناراحت می شده.نفس خدا بهش داده بوده. میگه می ره کنار. می گه آقا، آقای جناب مثلا افسر، درجه دار، هر چی . یه حرفی هست این مردم نمی فهمن. تو می فهمی می خوام به تو بگم .
می گن همینجور نگاه می کرده. بعد این شروع می کنه توضیح دادن، میگه توی میدان جنگ یه دونه سربازُ بکشن کسی بهش نگاه نمی کنه، اما یه دونه افسر زمین بخوره، همه هلهله می کنن.
عباس افسر حسین بود. میگن این کلاهشو زد زمین، نشست اینقدر گریه کرد.
بعد خودش میومد اینور گریه می کرد. می گفت عباس زدمش. یه آتیش پاره ای شده بود.
تشییع جنازش خیلی شلوغ بود،یه کسی نقل می کنه با یکی از رفقا رفتیمُ قم به خاک سپردیم. خیلی گریه
🌑🌕 متن روضه ورود کاروان به مدینه
#روضه_ورود_به_مدینه
ـ مرحوم کافی
تا مدینه نرفته باشی آتش نمی گیری. از کسی که مدینه رفته بپرسید. هر سال وقتی ما از مکه می آییم به سمت مدینه، نزدیک مدینه که می شویم به راننده اتوبوسها می گویم: بایستید. می گویند: چه کار داری؟ می گویم: صبر کنید. بیایید پایین چند دقیقه ای کارتان دارم. آنها هم می دانند وقتی می گویم: بیایید پایین خبری است. می آیند پایین می ایستند. می پرسند: حاج آقا! اینجا کجاست؟ می گویم: اینجا جایی است که یک روزی زن و بچه امام حسین(ع) ایستاده بودند. آنها از کربلا برگشته بودند. اینجا دروازه مدینه است. آی امان! امان!…
هر کس از مسافرت به وطنش می آید خوشحال می شود. اما زن و بچه امام حسین(ع) وقتی به مدینه رسیدند دلهایشان می تپید. تا چشمهایشان به در و دیوار مدینه افتاد نمی دانی چه حالی شدند؟ مدینه! ما با مردها و جوانها رفتیم اما حالا فقط یک عده زن و بچه آمده ایم. امام سجاد(ع) سراغ بشیر را گرفت، بشیر آمد. آقا صدا زد: بشیر! بابایت شاعر بود آیا تو هم بهره ای از شعر داری یا نه؟ گفت: بله آقا بی بهره نیستم. فرمود: دلم می خواهد بروی در شهر مدینه آمدن ما را به مردم خبر بدهی. گفت: چشم آقا. سوار بر اسب شد یک پرچم سیاه به دستش گرفت. و در شهر مدینه می چرخاند. این کار در میان عرب علامت آشوب است.
یا أهل یثرب لا مُقام لکم بها؛ آی مردم مدینه! دیگر مدینه نمانید. مردم دویدند، گفتند: بشیر ! مگر چه خبر است؟ چرا میان مردم وحشت می اندازی؟ گفت: یک خبر مهمی دارم. مردم به حرم رسول الله آمدند. بشیر بالای منبر رفت و ندا داد. مردم! دیگر مدینه نمانید. ای مردم! قُتِلَ الحسین(ع)؛ مردم! حسین را کشتند.مردم از حرم پیغمبر (ص) بیرون ریختند. این قسمت را جایی ننوشته، من می گویم. من خیال می کنم وقتی مردم از حرم پیغمبر(ص) بیرون رفتند هی به هم می گفتند: فلانی مواظب باشید خبر به محله بنی هاشم نرسد. آی حسین! حسین!…
التماس دعا صحت
.
آذر صحت:
اگه همه رهام کنند، غمی ندارم
همه ردم کنند، امام رضا رو دارم *♫
تو باشی حالِ نوکرت که بد نمیشه
هیچ جایِ دنیا برایِ من مشهد نمیشه.. *♫
من هر دفعه؛ یه کوله بار غَم میارم
تو صحنِ جامعه چقدر خاطره دارم *♫
صحن تو از جنت حق برتره یا سلطان
هر کی میاد دعوتیه مادر یا سلطان *♫
من چی بگم وقتی امامم میگه یا سلطان!!
زیارتت از کربلا بِهتره یا سلطان *♫
مددی سلطان مددی سلطان…
{ با صدای سید رضا نریمانی }
همه یه بارم حداقل مشهد رو دیدن *♫
مزه یِ آب سقا خونتو چشیدن
وقتی که خسته میشَم از تموم دنیا *♫
اگه نیام پیش تو دل میمیره آقا!
هر جوری که باشه؛ خودم رو میرسونم *♫
یاد یه شعر میفتمو برات میخونم..
آمدم ای شاه !! پناهم بده یا سلطان *♫
خط امانی زِ گناهم بده یا سلطان
لایق وصلِ تو که من نیستم یا سلطان *♫

اذن به یک لحظه نگاهم بده یا سلطان
ای حرمت ملجإ درماندگان یا سلطان *♫
دور مران از در رو راهم بده یا سلطان…
مددی سلطان مددی سلطان!! *♫
آمدم ای شاه پناهم بده یا سلطان
خط امانی ز گناهم بده یا سلطان *♫
ای حرمت ملجا درماندگان یا سلطان…
دور مران از در رو راهم بده یا سلطان *♫
مددی سلطان، مددی سلطان
غبطه ملائک میخورن به کفتراتون! *♫
نور میگیره خورشید؛ از اون گنبد طلاتون
پالتوی خادمات توشون پر و قشنگه.. *♫
تا چشم من کار میکنه؛ صحنِ تو سنگه
خادمات هر چی پیر بشن، بازم جوونن *♫
جارو کشات با هم دیگه سرود میخونن
مناجاتای پشت پنجره ی فولاد *♫
اون میگه: هر چی دارم این آقا به من داد!
ذکرِ دلم شد؛ علی موسی الرضا یا سلطان… *♫
ای تو به هر درد و غم، من دوا یا سلطان
ای پسر حیدر و یابن الزهرا یا سلطان *♫
لحظه یِ آخرم کنارم بیا یا سلطان
مددی سلطان مددی سلطان…… *♫
—–|●♯♩♪♫♬♬♫♪♩♯●|—–
❣﷽
⚫️#دفتری_حسن ع 2
🍁برصبر حسن و خوی احمد صلوات
🍁 براختر دوم امامت صلوات
🍁خواهیکهخداوندبخشدهمهعصیانتورا
🍁بفرستبرغریبمدینهامامحسنمجتبیصلوات
✅(#دعای_فرج)
❣#السلام_علیک_یاابامحمد_یاحسن_ابن_علی_ایهاالمجتبی_یابن_رسول_الله_یا_حجة_الله_علی_خلقه_یاسیدنا...
🌹من گدایم من گدایم یا حسن
🌹من گدای بینوایم یا حسن
🌹تو گل زهرائی ومن خار توام
🌹عشق تو داده بهایم یا حسن
🌹مبتلای درد هجران توام
🌹من مریضم ده شفایم یاحسن
🌹توطبیب قلب هردل خستهای
🌹کوی تو دارالشفایم یا حسن
🌷آقا جان...
🌹بر ندارم دست از دامان تو
🌹تا کنی حاجت روایم یا حسن
🌹هر چه دارم از تو دارم یا حسن
🌹هرچه خواهم ازتوخواهم یاحسن
🌹گر نبودم نوکر/کنیز خوبی تو را
🌹باز امیدشفاعت ازتودارم یاحسن
✳️نقل میکنند عربی بود تو مدینه ..هر وقت میخواست از مدینه به امام رضا سلام بده..روشو میکرد طرف طوس...میگفت السلام علیک یا غریب الغربا...
یه سال اومد مشهدالرضا...وقتی وارد صحن و سرای امام رضا شد..
شروع کرد گریه کردن..
گفت ای عزیز زهرا ..آقا جان .یا امام رضا ع..
آقا از مدینه بهت سلام میدادم...
میگفتم... السلام علیک یا غریب الغربا..
میگفتن امام رضا غریبه..
غریب الغرباست..
آقا جان... یا امام رضا...آقا با تمام سختی اومدم زیارت ..
(ان شاالله خدا قسمت وروزیت بکنه..)
آقا حالا که اومدم زیارتت..
میبینم، صحن و سرا داری..
گنبد طلا داری..
آقا جان ضریح داری...
این همه زائر داری..
زائرا مثل پروانه دور حرمت میگردند..
⚫️شروع کرد ناله زدن..
گفت آقا ...اگه میخوای غریب ببینی پاشو بریم مدینه...
چهار تا قبر غریب نشونت بدم با خاک یکسانه...حتی یه سایبونم ندارن...
🎋(رحمت خدا به این گریه ها..)
🎋(رحمت خدا به این ناله ها...)
🥀الهی بری مدینه..
الهی قسمت و روزیت بشه مدینه...
اگه شب برسی مدینه میبینی همه شهر چراغونه..
اما من بمیرم یه جا تاریکه..اونم بقیعه..
قربان غربت ائمه بقیع..
⏹قربون غربت امام حسن ع..
چقدر مظلومه...چقدر غریبه..
الهی هیچ کس غریب نباشه...
من بمیرم برا اون آقایی که تو خونشم غریب بود محرم نداشت....
✅پیغمبر ص فرمود به قدری حسنم مظلومه که ملائکه و مرغان آسمان براش گریه میکنند..
✅فرمود هر کس برا حسنم گریه کنه کور وارد محشر نمیشه
💫(امان از غربت امام حسن ع)
خوشا بحال اونایی که امروز برا امام حسن ع گریه میکنند..
همه میدونید مادش زهرا خیلی روضه امام حسنو دوست داره...
اما چه کردند با عزیز دل زهرا..
چه کردند با میوه قلب رسول الله ص
⏹آی حاجت دارا..آی ناله دارا..آی جوون دارا..آی مریض دارا...
یه لحظه دلتو ببرم مدینه...
(کدوم لحظه رو یاد کنم)
🔰لحظه ای که امام حسین نشست کنار بدن تیر خورده برادرش امام حسن..
چه صحنه ای دید..
شروع کرد ناله زدن..
(دشتی)
◼️برای تو دلم دارد بهانه
◼️گرفت از آه من آتش زبانه
◼️به زیرلبحسیناینگونه میگفت
◼️الهی دفن می گشتی شبانه
🔆صدا زد داداش..
دیگه به خودم عطر نمیزنم..
دیگه محاسنمو خضاب نمیکنم...
آخ..غارت زده به کسی نمیگن که اموالشو به غارت برده باشن .. غارت زده به منه غریبی میگن... که مثل تو برادر رو باید تو خاک بگذارم..
🔲امان از دل حسین ع..،2
اما آی کربلائیا..آی ناله دارا...آی آبرودارا..
دلتو یه لحظه ببرم کربلا..
(چی میخام بگم..)
میخام بگم..
اینجا امام حسین تیرهارو از بدن برادرش حسن بیرون کشید.. ناله کرد...گریه کرد...
(اما دلت کربلاست..)
تو کربلا هم ناله زد...
لحظه ای که اومد کنار نهر علقمه..
آخ نشست کنار بدن ابالفضل..
صدا زد..
💔"«الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی»"
💔کمرم شکست داداش..
⬆️ (اوج) ⬅️داداش..امیدم نا امید شد..
داداش پاشو رقیه ام تو خیمه منتظره..
پاشو رباب منتظره..
پاشو عباسم...نزار خواهرمون زینب اسیری بره......
🍂تو مثل جون عزیزی
🍂اگر که برنخیزی
🍂رقیه ام رو میبره
🍂عدو برا کنیزی
🌟اَخا اَخا اباالفضل 4
🍂خیمه ها میشه غارت
🍂زن ها میرن اسارت
🍂میشه به پیش چشمات
🍂به زینبت جسارت
🌟اَخا اَخا اباالفضل 4
💔هر چقدر ناله داری به سوز جگر امام حسین کنار بدن برادر.. از سویدای دل ناله بزن بگو.. #یاحسین..
👇👇صلوات حذف نشه لطفا👇👇