eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💍🍃 🍃 ☹️°•°حَواس نَگذاشتِه ایـ 💚°•° بَرایِ دِلَمـ ☄°•°مُدامـ 😍°•°پَرتِ دوست داشتنِ توستـ 😐 🍃 @asheghaneh_halal 💍🍃
🐝°| #نےنےشو |°🐝 🎊→مــاهـ لَـمـِضــ☕️ـوݧ مـُبـالَـڪـ←🎊 مـنـ امـساـل بـا حـُـدا جـوݧ عهـد ڪَلدَمـ←.••. تــا هـَـل لـــوز بـا بـابـایـے بلـم حـَلَـمـ حـضلـتــ معـصوـمہ←•.😍•. و همـلاهـ بـا اوݧ آقـــا صـدا خوسـڪلہ ها قُلآݧ بحـُونـیمـ←.•😎•. الآݧ همـ دالـم قُـلآنـمـ لـو بَـل مـےدالم تـا بـلـــــیـم حـَلَمــ←.•😃.• {اے جآنمـ!😍 احـسنـتــ بہ تـو دخـتر قشنـگمـ!👏😘 مـنـو همـ دعـا ڪڹ فرشـتہ ڪوچولـو...✋🍃} استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
•[ 🌙 ]• آخ جووون آخ جووون😃 منم منم مَش رمضــون👴🏻✋ سلام دختر پسراے گــ🌸ـــل حالتون چطوره؟!😊 از این بہ بعد، شبهاے ماه رمضون منم میام خدمتتون😍 صبر ڪنید ببینم🔨🤔 میدونید چرا بہ این ماه میگن ؟! یعنے سوزاننده🔥 ماه رمضان تنها ماهے هست ڪہ اسمش توے قــ📖ــرآن اومده😌 💌یہ حدیث هم از پیامبر عظیم الشٵن داریم ڪہ میفرمایند: «انما سمے الرمضان لانہ یرمض الذنوب؛  ماه رمضان بہ این نام خوانده شده است، زیرا  گناهان را مے سوزاند.» پس از منہ پیرمرد بہ شماها نصیحت☝️ تا میتونید توے این ماه استغفار ڪنید چون در این ماه گناهان انسان بخشیده میشہ... 📿درجریانید ڪہ این ماه، ماهِ مہمانےِ خداست و درِ رحمتــش بہ روےِ همہ بازه؟!😉🌺 درجریانید ڪہ توے این ماه، شیطان بہ غل و زنجیر بستہ میشہ؟!😁⛓ پس... از این بہ بعد منتظر من باشید تا با فضائل و فواید رمضان و روزه بیام خدمتتون.😌💕 دعــ🙏ــا یادتـون نـره مخلص شما؛ مش رمضون😉👋 •[🖊 •[❌ از حرفاے ـمش رمضون جانمونے😌👇 •[ @asheghaneh_halal ]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_بیست_وچهار شروین حرکتی نکرد. استاد دستش را روی شانه شروین گذاشت. -آقای ج
🍃🍒 💚 -بله؟ -سلام شروین. خوبی؟ -سلام. ممنون -چه کار می کنی؟ شروین بی حوصله گفت: -کاری داشتی؟ - چیه؟ حالت خوب نیست - چرا، حرفت رو بزن -چند تا مسئله بود. می خواستم کمکم کنی شروین کهحسابی جا خورده بود گفت: -اینجوری؟ از پشت تلفن؟ - اگر سختته، میام اونجا شروین هول شد: -نه. لازم نیست زحمت بکشی. همین جوری یه کاریش می کنیم نیلوفر می پرسید و شروین توضیح می داد. خسته شد. -ببین نیلوفر، مسئله ها رو برای کی می خوای؟ -سه شنبه -من فردا میام ازت می گیرم. حل می کنم برات می آرم، باشه؟ - خب خودم برات می آرم -نه. فردا دانشکده ام، بعدش میآم. کاری نداری؟ خداحافظ و قبل از اینکه نیلوفر فرصتی برای حرف زدن پیدا کند تماس را قطع کرد. نفسش را بیرون داد و خودکار را به دست گرفت. دوباره نگاهش به مسئله ها افتاد. چند تایش را نصفه نیمه حل کرد. برگه انصراف را پر کرد. نگاهی به ساعت انداخت. خسته بود. سرش را روی دستش گذاشت. ... -آقا شروین. آقا شروین چشم هایش را باز کرد و خواب آلود جواب داد: -ها؟ چیه؟ - آقا سعید اومدن دنبالتون شروین خمیازه ای کشید. -بگو بیاد تو بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_بیست_وپنج -بله؟ -سلام شروین. خوبی؟ -سلام. ممنون -چه کار می کنی؟ شروین
🍃🍒 💚 - گفتم. گفتن دیر شده - بگو الان می آم پیراهنش را عوض کرد. صدای بوق ماشین می آمد. کیفش را برداشت و از اتاق بیرون رفت. -کجایی پسر؟ دیر شد سوار شد. سعید پرسید: -این چیه رو صورتت؟ و به صورت شروین اشاره کرد. شروین نگاهی توی آینه کرد. - جای دستم. دیشب پشت میز خوابیدم سعید فرمان را چرخاند ، در آینه بغل نگاه کرد و گفت: -تو می خوای انصراف بدی یا امتحان ارشد؟ خونه بزرگ دردسرش همینه ها شروین لبخند تلخی زد، سرش را به طرف ماشین کناری شان چرخاند و گفت: -من اگه توی اتاقم بمیرم مگه از بوی گند جسدم بفهمن مردم بعد رو به بچه کوچکی که صورتش را به شیشه اتومبیل چسبانده بود و دماغش پهن شده بود نیشخندی زد.پسرک هم که آب دهانش کار اسپری شیشه پاک کن را می کرد نیشش به خنده باز شد. سعید با لحن تئاتری گفت: -آه! پسرک بیچاره. تو یک موجود فراموش شده ای. ننگ بر این زندگی بی رحم. بودن یا نبودن. مسئله این است شروین که داشت به مسخره بازی های سعید می خندید یهو داد زد: - اَه، لعنتی، یادم رفت - چی؟ - برگ انصراف. یادم رفت بیارمش سعید گفت: - فکر نمی کنم راحت باشه و بعد سری به نشانه تاسف برای کسی که باید رنج انجام این کار را گردن بگیرد تکان داد -باید یه سری امضا بگیرم. یه کم دوندگی داره -حوصله دوندگی رو داری؟ بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_بیست_وشش - گفتم. گفتن دیر شده - بگو الان می آم پیراهنش را عوض کرد. صدای
🍃🍒 💚 شروین موذیانه گفت: - من ندارم. تو که داری -ما رو بی خیال. همینم مونده برم جلوی اساتید گردن کج کنم امضا بگیرم -پیش اساتید نباید بری -خیلی فرق نداره. همین حالا بگم رو من اصلاً حساب نکن... سعیدکه داشت دنبال جای پارک می گشت غرولند کنان گفت: - اه! این خیابون قدس هم که همش پره ... - خب برو خیابون اونوری ... پور سینا ...معمولا خلوته سعید که بالاخره جای پارک پیدا کرده بود ماشین را پارک کرد و پیاده شد و وقتی دید شروین هنوز نشسته در حالیکه سعی میکرد صدایش را زنانه کند گفت: - مسافرین محترم اینجا آخر خط می باشد. لطفا کمربند های خود را باز کرده،تکانی به خود بدهید، پیاده شوید و به کلاس خود بروید و الا دیرتان شده استاد با اردنگی از شما استقبال خواهد نمود - تو برو - می خوای جایی بری؟ - همین جا منتظرت می مونم - هرجور راحتی سعید رفت. شروین نوار موسیقی را عوض کرد. صندلی را عقب داد. عینکش را درآورد. دست هایش را به سینه زد، سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و به شاخه های درخت بالای سرش خیره شد. ساعتی گذشت. به مردمی که از کوچه می گذشتند نگاه می کرد. آدم های جورواجور. یک نفر از کنار ماشین رد شد. بارانی به تن داشت که یقه اش را بالا کشیده بود. سر تا پا سفید. -توی این هوا؟ ابرویش را بالا برد و به مرد خیره شد. مرد پیچید توی خیابان و از تیر رس نگاه شروین دور شد. موبایلش را درآورد و مشغول بازی شد. کمی که گذشت حوصله اش سر رفت. از ماشین پیاده شد تا کمی قدم بزند. صدایی توجهش را جلب کرد. -آقا فال می خواین؟ شروین به پسر کوچکی که کنارش ایستاده بود و جعبه فال را در دست داشت نگاهی کرد. پرنده کوچک سبز و زرد بالای سر کاغذها منتظر بود. شروین نگاهی به ردیف کاغذهای فال که رنگ های مختلفی داشتند انداخت. بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
🌙•| #آقامونه |•🌙 من ڪہ ایـ•👇•ـن درسِ:) اصـول و فقـ•📖•ـہ و منطق را:) تمـ•📚•ـاماً خواندهـ امـ:) در میـ•😬•ـانِ:) درسِ اسٺدلالِ عشـ•💚•ــقـٺ:) ماٺ و حیـ••ـران ماندهـ امـ:) #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(375)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
•••🍃••• #صبحونه - دوست داشتنت...⇩ - سحرخيز ترين حس دنياستـ🌥 - كہ صبح ها☀️ - پيش از باز شدن چشم هايمـ👀 - در من بيدار ميشود♡ #صبحتون_قشنگ ⇨ @Asheghaneh_halal ⇦ •••🍃•••
°°°🌸‌°°° #پابوس وَ زیارت همہ جا آخرِ شب مےچسبد ... #ای‌حرمت‌شرح‌پریشانیم #صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله @asheghaneh_halal °°°🌸‌°°°
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه دستــ🖐 مرا بگیــر، که باغِ نگــاه تو👀 چندان شکــوفه ریخت🌸 که هوش از سَــرم ربــود😌 #فریدون_مشیری #دستم_تو_دست_یاره😍 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 💟 @asheghaneh_halal
..|🍃 ..|🕊 ارزش شہر الله🌙 ..|👤 آیت اللّه جوادی آملی، به نقل از سیدبن طاووس، دانشمند بزرگ اسلامے، درباره بزرگ داشت ماه مبارک رمضان فرموده اند |✨ : «عده ای اول سالشان فروردین است که تلاش می کنند لباس نو در بر کنند، مثل درخت ها که اول سالشان فروردین است و لباس های نو و تازه به تن می کنند. |✨ اول سال یک کشاورز، اول پاییز است که درآمد مزرعه را حساب می کند. تاجری که کارگاه تولیدی دارد، اول سال را در فرصت دیگری تعیین می کند ولی آن ها که اهل سیر و سلوک اند، اول سالشان ماه مبارک رمضان است. |✨ آنها به حساب رسی خود می پردازند که ماه رمضان گذشته، چه درجه ای از معنویت داشته و امسال چه درجه ای دارند؟ ماه مبارک رمضان، برای سالکان کوی دوست، ماه محاسبه است.» •• @asheghaneh_halal•• ..|🍃
🌷🍃 🍃 #چفیه شهدا بامعرفت‌اند . . . پا کہ در مقتلشان گذاشتے ، قسمشان بده بہ رفاقتشانـ💞 ؛ یقین کن حاضرند باز هم جان بدهند ، از شهدا بخواه تا دستت را بگیرند☺️✋ . . . 🕊 @Asheghaneh_halal 🕊 🍃 🌷🍃