عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدوهفتاد_وچهار هیجانی همراه با شعف را خواند.پیراهنش را صاف کرد، آستین ها
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدوهفتاد_وپنج
- یعنی شما تدریس می کنید؟
شاهرخ گفت:
-دانشگاه که نه
-پس چی؟ کانون زبان؟
هادی لبخند زد:
-شاهرخ عادت داره شوخی کنه
و رو به شاهرخ گفت:
-بنده خدا رو اذیت نکن
شاهرخ رو به شروین که چیزی از ماجرا نفهمیده بود گفت:
-البته شاید بیشتر بشه گفت یه رابط !
شروین که گیج تر شده بود گفت:
-رابط؟ با کی؟
- با خوش بختی!
مسئله هر لحظه بغرنج تر میشد و شروینگیج تر. با نگاهی نامفهوم به شاهرخ خیره شد. شاهرخ می خواست جوابش را بدهد که هادی گفت:
- صدای چیه؟ فکر کنم گوشیتون زنگ می خوره
- گوشی من؟
گوشی را درآورد. داشت زنگ می خورد. نگاهی متعجب به شاهرخ و هادی انداخت و تلفن را جواب داد. هادی آرام به شاهرخ گفت:
-نباید چیزی بگی. قرار نیست چیزی بفهمه. تلفن حواسش رو پرت می کنه. بیشتر مواظب باش
شاهرخ که از اشتباهش شرمنده شده بود سری تکان داد:
-فکر کردم امروز اومدی یعنی می تونه یه چیزائی بدونه
- هنوز زوده
-می فهمم
شروین صحبتش که تمام شد گوشی اش را روی میز گذاشت. با شنیدن صدای هادی انگار تازه به وجود او پی برده باشه به هادی خیره شد:
- چهرتون خیلی برام آشناست. احساس می کنم قبلاً دیدمتون
شاهرخ بشقاب را جلوی هادی گذاشت و رو به شروین گفت:
- فکر کنم توی دفتر من دیدیش. اون روز که اومدی مسئله بپرسی
شروین که این جواب راضی اش نکرده بود لحظه ای به شاهرخ خیره ماند و زیر لب گفت:
- نه
بعد دوباره به طرف هادی برگشت:
-قبلاً دیدمش
هادی لبخندی زد و گفت:
-این حرف رو خیلی ها بهم می زنن. همه منو یه جایی دیدن اما کجا نمی دونن
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدوهفتاد_وپنج - یعنی شما تدریس می کنید؟ شاهرخ گفت: -دانشگاه که نه -پس
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدوهفتاد_وشش
شروین عقب رفت، به صندلی تکیه داد و توی فکر رفت. شاهرخ که بلند شده بود گفت:
-تا تو داری فکر می کنی برم چایی بریزم. تو هم بیکار نمون هادی. شطرنج رو بچین
بعد همین طور که از در بیرون می رفت گفت:
-یه روش جدید یاد گرفتم عمراً ببری
هادی وسایل را روی میز جابه جا کرد و شطرنج را از زیر میز درآورد، پهن کرد و مهره ها را چید. تمام مدتی که شاهرخ و هادی بازی می کردند شروین با قیافه ای متفکرانه به هادی خیره شده بود. صدای شاهرخ افکارش را پاره کرد.
- این یکی دیگه جدید بود. خدایی کم آوردم
هادی قاه قاه خندید. شاهرخ رو به شروین گفت:
-بیا تو باهاش بازی کن. شاید تو آبروی منو خریدی
جایش را با شروین عوض کرد. هادی خوب بازی می کرد و شروین مجبور بود همه حواسش را به بازی بدهد. هادی مهره های سفید را انتخاب کرد و بازی را شروع کرد. شروین که مهره های سیاه را داشت ترجیح داد از دفاع فرانسوی استفاده کند. این روش برای مهره های سیاه موقعیت بهتری را ایجاد می کرد وو امکان باخت طرف مقابل را بیشتر می کرد و یا حداقل بخاطر پیچیده کردن بازی ظرف مقابل را خسته می کرد. هادی در حرکت دوم وزیرش را وارد بازی کرد! اتفاقی که معمولا در بازی های کلاسیک رخ نمی داد. برای همین در جواب نگاه متعجب شروین توضیح داد:
- بهش می گن گشایش پارسی... عمر زیادی نداره
هادی روش مخصوص خودش را داشت وشروین مجبور دقت بیشتری خرج کند. این رقیبش مثل شاهرخ نبود که بتوان با یک شروع انگلیسی ساده و یا یک دفاع سیسیلی بازی را پیش برد یا شکستش داد. بالخره موقعیتی را که منتظرش بود به دست آورد. با یک کیش دوجانبه توانست اسب هادی را که اچمز وزیر ود از میدان به در کند و بعد از آنکه هادی رفع کیش کرد با یک حرکت فیل، وزیر هادی را هم حذف کرد. یک ستون بازدر سیستم هادی نقطه ضعفش به شمار می رفت که با یک حرکت شاه قلعه بزرگ، شاه هادی به گوشه صفحه رانده شد و بعد ...شروین اسبش را کنار وزیر گذاشت و گفت :
- کیش
شاهرخ ادامه حرفش را گرفت:
- و مات. شاگرد منه دیگه. منم همین روش رو می خواستم برم اما اشتباهی به جای اسب فیل رو گذاشتم
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدوهفتاد_وشش شروین عقب رفت، به صندلی تکیه داد و توی فکر رفت. شاهرخ که ب
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدوهفتاد_وهفت
هادی نگاهی به شاهرخ کرد. شاهرخ ابرویی بالا برد.
-به جون ماهی هام
و رو به شروین گفت:
-مگه من این روش رو بهت یاد ندادم؟
شروین که مهره ها را جمع می کرد و در جعبه می گذاشت سری به علامت تائید تکان داد و گفت:
-چرا
شاهرخ رو به هادی گفت:
-بیا، نگفتم
و شروین ادامه داد
- راست می گه. اولین بار روی این امتحان کردم و جواب داد. البته راحت تر از تو باخت
هادی خندید. شاهرخ هم با حالتی بی تفاوت گفت:
-یاد دادن یاد دادنه، فرقی نداره که. اگه من نبودم نمی دونستی ضریب اطمینانش چقدره
شروین جعبه را زیر میز گذاشت.
- دقیقاً، درست مثل مسئله ها. مسئله حل کردنت بهتره
- مثلاً استاد ریاضی ام
هادی پرسید:
-قضیه مسئله چیه؟
شروین شروع کرد به تعریف کردن! آشنایی اش با شاهرخ و قضیه پیچ خوردن پای شاهرخ، حساسیتش به گچ، مسئله ها ، بیهوشی و ... را مفید و مختصر برای هادی تعریف کرد. شروین که گویا پس از سالها گوشی برای شنیدن حرف هایش پیدا کرده بود با شادی کودکانه ای مشغول تعریف کردن ماجراهایش با شاهرخ بود. هر از گاهی هادی چیزی می گفت وشروین قهقهه می زد. وقتی داشت ماجرای سگی را که توی کوه شاهرخ به خیال مریض بودن بهش نزدیک شده بود تا برایش غذا بیندازد و سگ خواب از صدای شاهرخ بیدار شده بود و دنبالش کرده بود را تعریف می کرد آنچنان می خندید که اشک از چشم هایش جاری شده بود. شاهرخ با دیدن خنده های شروین واقعاً خوشحال می شد. احساس می کرد وابستگی عجیبی به این پسر چشم تیله ایپیدا کرده است! پسری با چشمان خمار و موهایی که اکثر مواقع به هم ریخته بود و شانه ای جزدست های شروین به خود نمی دیدند. دماغی کشیده و دندان هایی که موقع حرف زدن از هم باز شان نمی کرد برای همین حرف زدنش شکل خاصی پیدا می کرد. .نسبتاً چهارشانه بود و هم قد شاهرخ ولی بر خلاف او با قدم هایی تند راه می رفت.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
🍃🌟🍃
#پابوس
صبـح•°
یعنــٖے بہ نفـس هــاے ݓــو
پیــوند شدنـــ❤️
مولا جـــٰان🌸
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌿
#صبحتون_مهدوے💚
@asheghaneh_halal
🍃🌟🍃
[• #مجردانه♡•]
\\👒
#نڪات_خواستگاࢪے😁💐
محیط
خانه،طرفین
را با فرهنگ و حالات
و نظریات طرف مقابل و
خانوادهها آشنا میڪند ڪه میتواند
در ڪسب شناخت لازم ڪمڪ بسزایے ڪند.
#نگیدخانوادهمهمنیست...
\\👒
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
\\💞
•💍•زمانے ڪه شریڪ زندگے تان
اشتباهے مرتڪب میشود، نباید آن را
تبدیل به ڪینه یا دعوا ڪنید...
•💍•گاه ڪلماتے ڪه در این شرایط
به زبان مےآورید، تاثیرے همیشگے دارند.
به عنوان مثال بگویید: «تو در هر شرایطے
براے من عزیزے»
•💍•با این جملات در واقع به او
ثابت ڪنید ڪه «با وجود تمام اشتباهاتے
ڪه ڪردهاے، من هنوز هم دوستت دارم»
#والا😁
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
..|🍃
#طلبگی
عارف وارســتہ مرحوم سیدعلی نجفی(ره)
" شما که به فکر #سلامتدل💕 هستید،
چرا مے گذارید روی آینه دلتان غبار بنشیند
تندتند با #استغفار این آینه را پاک کنید.
نگذارید زنگ بزند!"
#گناهدلروتیرهمیکنه
#غبارروبےدل💓
•• @asheghaneh_halal••
..|🍃
#ریحانه
🔻اندک اندک بَعد جنگ دلها گرفت
باگناه کردن صفا از ما گرفت🔻
▫️اندک اندک کوچه ها بی نور شد
از اسامی شهیدان دور شد▫️
♦️اندک اندک جنگ نرم آغاز شد
با گنه ، درهای شهوت باز شد♦️
🔹اندک اندک بی حجابی باب شد
چادری شاگرد و بانوی فَشِن ارباب شد🔹
💎چادری ها در مثل اُمّل شدند
موفَشِن ها در عوض چون گل شدند💎
🔮اندک اندک اغتشاشی شد به پا
بی بصیرت ها شدند در آن رها🔮
📌اندک اندک سینه ها شد تنگِ تنگ
فتنه گرهامان شدند مردانِ جنگ📌
🔰اندک اندک دشمنانِ رذل و پست
روز عاشورا شدند چون گرگ، مست🔰
🚫روز عاشورا بجای هروله
دیده ام هر مرد و زن در هلهله🚫
⁉️کو کجاست عمارْ آن مرد غریب ؟
تا نگوید أینَ عمّار آن حبیب...⁉️
❄️روزگارى شهر ما ويران نبود!
دين فروشى اينقدر ارزان نبود!❄️
✨صحبت ازموسيقى و عرفان نبود!
هيچ صوتي بهتر از قرآن نبود!✨
💄دختران را بي ...حجابى ننگ بود!
رنگ چادر ...بهتر از هر رنگ بود!💄
👌مرجعيت مَظهر تكريم بود!
حكمِ او را عالَمى تسليم بود.👌
اينك اما...😔
😭پشت پا بر دين زدنْ آزادگى است !
حرف حق گفتنْ عقب افتادگى است!😭
💔آخر اى پرده نشينِ فاطمه(س)!
كِى رسى برداد دينِ فاطمه(س)؟!💔
😔😔
﴿اَللّٰهُمَ جْعَلْ فِی فَرَجِ مَوْلٰانٰا صاحِبَ الزَّمٰان﴾
بانــوے ـخاصــ😇👇
[•🌸•] @Asheghaneh_Halal
🍒•| #دردونه |•🍒
در سنین نوجوانے،
بچّهها براے حفظ دوستے،
احساس تعلّق و ارزشمندے و
ڪسب تأیید از طرف گروه، تا حدّ
زیادے به نظرات همسالان خود
تڪیه میڪنند.
⛔️دوستےها و معاشرتهاے ناسالم
با افرادے ڪه در مرحلهٔ بیدارے جنسے
هستند، نوجوان را در معرض وسوسه
قرار میدهد و بر تصمیم او براےگرایش
به رفتارهای جنسے مخاطره آمیز تأثیر میگذارد.
باید علاوه بر پاکسازے جو خانه
و نظارت بر دوستان فرزندتان،
قدرت مخالفت و نه گفتن را در
نوجوانان تقویت کنید.
#همجنس_گرایی
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے☺️👇
🍒•• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #شهید_زنده •]
⚔•. جهـاد ڪنید منتهے
جهاد نظامے فعلا لازم نیست!
.•📱جهـاد تبلیغے،فڪرے،
روحیہاےبـر همہ واجب است.
#جـنگنـرم
#سیدعلےحسینےخامنہاے
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
---
🌾🍃
---
#آقامونه
🎥 بيانات مهم امام خامنه ای درباره گناه بزرگ مسئولانی كه در جامعه ايجاد فتنه ميكنند.
#سخن_جانان💚
---
🌾🍃
---
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صدوهفتاد_وهفت هادی نگاهی به شاهرخ کرد. شاهرخ ابرویی بالا برد. -به جون ما
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صدوهفتاد_وهشت
گهگاهی که از حالت کسل و خمیده اش بیرون می آمد معلوم می شد چقدر پرانرژی است ولی بیشتر مواقع افسردگی بر همه وجودش تأثیر می گذاشت اما حالا هیچ خبری از آن کسالت نبود. در همین حین شروین که از فرط خنده دل درد گرفته بود دستش را روی دلش گذاشت و با نفس هایی منقطع گفت:
- ببخشید ... ببخشید ... من باید برم اروپا! خیلی فوریه
و از اتاق پرید بیرون. وقتی رفت هادی رو به شاهرخ گفت:
- خیلی محو تماشا بودی! اشتباه گرفتی اخوی
شاهرخ نیشخندی زد ولی جواب نداد.
- بهش عادت کردی؟
شاهرخ بدون اینکه سربلند کند جواب داد:
- آره
هادی با مکثی کوتاه پرسید:
-شبیه فرهادِ، نه؟
شاهرخ سربلند کرد و در چشمهای هادی خیره شد اما خیلی کوتاه. با اینکه هادی از او کوچکتر بود اما نسبت به او شرم عجیبی در خودش احساس می کرد. سرش را پائین انداخت.
- خیلی، مخصوصاً حرف زدنش و چال صورتش موقع خندیدن. شباهتش منو یاد گذشته میندازه. من و فرهاد خیلی به هم وابسته بودیم. گاهی دوست دارم بغلش کنم و بزنم زیر گریه
شروین وارد اتاق شد:
- اوه! اوه! اینجا چه خبره؟ دو دقیقه تنهات گذاشتم
بعد نشست و ادامه داد:
-بهت می گم از تنهائی مخت هنک کرده می گی نه
و رو به هادی گفت:
-باید به فکری به حالش بکنیم. می ترسم بچه از دست بره
هادی خندید و گفت:
-فعلاً فقط هوس بغل کردن تو به کلش زده، هنوز خیلی خطری نشده
- چه بد سلیقه! من روسری سر کنم خیلی زشت می شم ها! این بهتره! هم قدش بهت میاد، خوشروتره، خوشگل تر از منم هست. فقط باید این ریش هاشو بزنه، یه کم هم از این چیزمیزها می خواد که بماله صورتش. با اون چشم های سیاهش معرکه میشه
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒